موضوع گفتگو: چه زمانی تصمیم به تغییر می گیرید؟
مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- خداوند همواره و به هزاران طریق، ما را به “چگونگی تحقق خواسته هایمان”هدایت می کند؛
- سمت من در تحقق خواسته ام، عمل به الهامات و جدّی گرفتن هدایت هاست؛
منابع بیشتر:
«می خواهی جزو کدام گروه باشی؟»
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD267MB17 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 12 | پیروی از الهامات قلبی15MB17 دقیقه
فایل نشانه امروز من: گفتگو با دوستان 12 | پیروی از الهامات قلبی
سلام به اساتید عزیزم
سلام به دوستان خوبم
نکات و جملات مهم گفتگو برای من:
چرا اونایی که ندارن رو ببینیم؟!
اونایی که دارن پس چی میشن؟!
………………………………………………………………………..
+ یه ترمز دارم که خودم فکر میکنم باید ایمانم رو نشون بدم تا حل بشه.
دارم بیشتر و بیشتر به آزادی میرسم… حرص خیلی چیزا رو نمیخورم… مشکلاتم خیلی زودتر از قبل داره حل میشه.
………………………………………………………………………..
تجربه استاد در مورد سربازی:
توی این داستان میخوایم بگیم که: باورهای ما به حقیقت میپیونده.
مثلاً استاد، علی رغم اینکه مسخره میشدن، همیشه این نگاه رو داشتن که سربازی نمیرن.
برای استاد اینجوری بود که این خواسته رو داشتن، و جهان هم اینجوری پاسخ داد.
+ خیلی موقعها ما یه خواستهای داریم، ولی میگیم:««نه، چه فایده؟! قانون کشور اجازه نمیده که من به خواستم برسم»».
ولی نکتهاش اینه: قانون میتونه عوض بشه… یا شما میتونی کشورت رو عوض کنی…
این نیست که جهان solid باشه. فکر نکنید که جهان سالیده، و شما نمیتونید جهان را تغییر بدید.
جهان تغییر میکنه، به شکلهای مختلف…
یه تجربه مشابه که در این زمینه یادم اومد، مربوط به یکی از پسرهای فامیل بود که ایشون درسش تموم شده بود و ازدواج کرده بود اما سربازی نرفته بود. (فکر میکنم چون به صورت خصوصی و پروژه ای کار میکرده هم نیازی به کارت پایان خدمت احساس نمیکرده).
خلاصه، ایشون تصمیم میگیره که مهاجرت کنه. برای همین میره برای کارهای اعزام، که کارتش رو بگیره. وقتی میره متوجه میشه که چون متاهله ظاهرا چند ماه از سربازیش کم میشده. و چند وقت بعدش هم یه قانونی تصویب میشه که فرزندان کسانیکه در مناطق جنگی شاغل بودن (مثل پدر ایشون)، طبق یه الگویی، از سربازیشون کم میشه…
خلاصه ایشون در کل نمیدونم 4 ماه یا 6 ماه سربازی رفت و تموم شد…
اون موقع من این قوانین رو نمیدونستم، ولی وقتی مامان اون آقا پسر داشت ماجرا تعریف میکرد، همینجوری با خنده و لابه لای صحبتاش یه جمله ای گفت، که نه همون موقع، ولی بعدها بارها و بارها توی گوش من تکرار شد…
گفت: از روزی که تصمیم گرفت بره سربازی، به عناوین مختلف زمانش هی کمتر و کمتر شد.
بعدها که قانون رو فهمیدم، متوجه شدم این همون قانونه که میگه وقتی تو 1 قدم برداری، خدا 1000 قدم به سمت تو برمیداره.
به جز این داستان هم، باز هم از این نمونه تجربه ها هم خودم داشتم، و هم توی زندگی اطرافیانم دیدم و شنیدم که مثلا یه دفعه توی یه بازه زمانی، یه قانونی به صورت موقت میاد و طرف توی همون فاصله میتونه اقدام کنه برای یه کاری که میخواسته.
و واقعا همینطوره که استاد میگن: جهان solid نیست و تغییر میکنه اونم به شکلهای مختلفی که ما حتی ممکنه فکرش رو نتونیم بکنیم فقط باید دست خدا رو باز بزاریم و محدودش نکنیم به دانسته ها و پیشبینیهایی که طبق تجربه های قبلی خودمون یا دیگران به ذهنمون میرسه…
منظورم اینه که هزاران هزار راه دیگه میتونه وجود داشته باشه که به ذهن ما نمیرسه ولی خداوند میتونه به آسونی، با یکی از این روشها، ما رو به خواستمون هدایت کنه.
یکی از عبارتهای تاکیدی هم که روی گوشیم دارم و گاهی بهش گوش میدم هم در همین مورده و میگه:
««همه چیز به نفع منه. من در بهترین زمان و مکان هستم. با قانونهای روی زمین کاری ندارم؛ من با قانون خدا پیش میرم.»»
………………………………………………………………………..
با اینکه به نظر میرسید قانون خرید سربازی هر سال تمدید میشه، یه حسی به استاد گفت: دیگه برو این کار را انجام بده.
وقتی که تصمیم گرفتن که این کارو انجام بدن، اون روز انگار یه حسی بهشون گفت: آقا امروز برو انجامش بده.
اون الهامه، اون حسه، بهشون گفت: نه… تو همین الان باید این کار را انجام بدی. حتی با اینکه استاد در اون زمان خیلی کارهاشونو پشت گوش میانداختن، ولی اون روز برای اولین بار در زندگیشون تصمیم گرفته بودن که این کار انجام بشه.
در مورد بحث هدایت (که انگار یه چیزی باهات صحبت میکنه)، اینکه قلبمون بهمون میگه…
توی این مثال هم، با اینکه استاد همیشه کارهاشون رو پشت گوش میانداختن، اون روز استثنا رفتن و پیگیر اون کار شدن و بعدش دیگه اون شرایط برداشته شد.
و این یک پیغام بود که با اینکه از اتفاقاتی که در آینده قرار بود بیفته خبر نداشتن، ولی قلبشون بهشون گفت: باید امروز بری و این کار را انجام بدی.
و اینجوری، اون خواستهای که همیشه داشتن اتفاق افتاد و اینکه فهمیدن:
وقتی همچین اتفاقی میافته و آدم به صدای قلبش گوش میده، انگار بعداً زبون قلبش رو بهتر میفهمه…. زبان خداوند رو بهتر میفهمه، که کجاها داره هدایتت میکنه. و آدم هی بهتر و بهتر میشه.
فهمیدن که آدم وقتی عمل میکنه به چیزی که بهش گفته میشه، (هرچند که خیلی هم غیرمنطقی باشه، اونم توی روز 28 اسفند، و در حالی که دیفالت قضیه اینه که سال دیگه هم برای این کار فرصت هست)، این به ما میگه:
اگر میخوای به خواستههات برسی، مسیرش عمل کردن به الهاماتته….
مسیرش تغییر دادنه. (همون بحث تنبلی و به تعویق انداختن کارها)
………………………………………………………………………..
و سالها بعد،…..
وقتی که استاد برای مهاجرت و گرفتن ویزای توریستی آمریکا اقدام کردن، (که اون هم داستان پر از همزمانیها و اتفاقات جادویی و وصل شدن نقاط به همدیگه بود)، هدایت شدن به فرانسه.
و اون فردی که اون روز در سفارت آمریکا بود (و فارسی بلد بود)، بهشون گفت: من خیلی دوست دارم شما رو بفرستم آمریکا…
فقط یک سوال داشت: خدمت کجا رفتی؟
و وقتی که استاد گفتن که خدمت نرفتن، و خرید خدمتی بودن، گل از گلش شکفت و گفت: تموم شد و رفت….
و همون شب ویزاشون آماده شد و اومدن آمریکا….
و بعدش توی آمریکا هم، همه کارای اقامتشون خیلی آسون و راحت انجام شد.
توی این ماجرا: در مورد استاد و با خواستههای استاد، خدا اینجوری هدایتشون کرد، که این راهه برای ایشون خوب بود؛ ولی برای کسه دیگهای ممکنه یه راه دیگهای خوب باشه، و ما اینو نمیدونیم.
به همین دلیل هم تسلیم بودن اصل داستان هدایته.
و استاد هم تسلیم بودن، وقتی هدایت بهشون گفت: همین الان برو و هرجور شده این کار رو انجام بده.
گفتن: چشم. و تنبلی نکردن….
و توی سفارت هم، فقط یک سوال دقیقاً در مورد همون موضوع ازشون پرسیده شد!
با تفکر در این ماجرا ما میبینیم که انگار خدا از قبل پلن و برنامهها رو چیده بوده برای یه سری اتفاقات.
وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ ﴿17﴾
کسانی که هدایت یافته اند خداوند بر هدایتشان میافزاید، و روح تقوی به آنها میبخشد. (سوره محمد- آیه 17)
استاد عزیزم، خانم شایسته مهربانم، علی آقا، سپاسگزارم.
سودا جان سلام
امیدوارم خوب باشی و حال دلت عالی باشه
سودا جان اول اینکه تحسین میکنم شما رو که اینقدر توی سایت فعالی و برای فایلها کامنت مینویسی.
به خصوص این کامنتت رو خیلی دوست داشتم.
این فایل نشانه امروز من بود و چقدر خوب کل فایل رو تحلیل کردی و خلاصه اش رو نوشتی…
اگر بخوام از جملاتی که به دلم نشست بگم، همه کامنتت رو باید دوباره اینجا کپی پیست کنم، ولی بعضی هاش که خیلی برام بولد بود ایناست:
و اگر ما به هر بار الهامی که میشه عمل کنیم اتفاقات معجزه وار می افته….
…. و درها یکی پس از دیگری به اسونی باز میشه و تو اصلا فکر نمی کردی که انقدر کارها راحت پیش بره و در واقع اصلا سخت نبوده… دیواری نبوده… در بوده، که به راحتی باز شده. چقدر هدایت رب العالمین زیباست. چقدررررر به موقعه است. چقدرررررر خداوند استاد برنامه ریزی هست.
خدایی که هرگز دیر نمیکنه و توانایی اینو داره که در بهترین زمان و بهترین مکان، تو رو به ایده ات و خواستت برسونه؛ به شرط اینکه ایمان و باور و یقین قلبی داشته باشی که اجابتت میکنه.
خداوند خلف وعده نمیکند. و چه کسی وفادارتر از خداوند به عهد خویش هست…. خدایااااااااا من تسلیممممممم و به هر خیری که از جانب تو برسه فقیر ومحتاجم هدایتم کن.
اینهههههههه قدرت فرکانس خواسته… جهان رو به تکاپو میندازه. جهانی که اصلا سالید نیست، واکنش نشون میده به خواسته هات. خداوند زمین و آسمان و هر آنچه در بین آن است رو مسخر تو میکنه تا تو خواستت رو با باورهای قدرتمندت و در مسیر درست دریافت کنی. این عدل الهی هست. تو فقط بخواه، با باورهای درست، و ایمان داشته باش به اجابت خواستت. اونوقت جهان کارها رو انجام میده… قلبها رو برات مهربان و نرم میکنه…. دستهارو برای یاریت می فرسته، و اجابت میشه خواستت به سادگی وزیبایی و عزتمندانه. خدایااا برای هدایت زیبات فقط میگم شکرت شکرت شکرت شکرت شکرت
خدایااا کمکم کن انقدر صدای هدایتت رو واضح و بلند بشنوم که هیچ عامل بیرونی نتونه جلوی حرکت کردن من رو بگیره و من ادامه بدم و نتیجه عالی بگیرم.
سودا جان منم مثل شما درباره هدایت و اینکه خداوند همه ما رو هدایت میکنه، اولین بار توی آموزشهای استاد شنیدم و یادمه همون دفعه اول که درموردش شنیدم یه احساس مثل اینکه ««خوب دیگه خیالم راحت شد…»» رو توی وجودم احساس کردم.
و خیلی دوست دارم بتونم با ایمان بیشتری به هدایتها گوش بدم و توجه کنم و صدای نجواهایی که میاد رو کمتر و کمتر کنم و از خدا میخوام که صدای خودش رو توی وجودم بلندتر و واضحتر کنه.
عزیزم همونجوری که خودت دوست داری، برات مسیری آسان و زیبا و عزتمندانه، آرزو میکنم.