گفتگو با دوستان 12 | پیروی از الهامات قلبی

موضوع گفتگو: چه زمانی تصمیم به تغییر می گیرید؟


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • خداوند همواره و به هزاران طریق، ما را به “چگونگی تحقق خواسته هایمان”هدایت می کند؛
  • سمت من در تحقق خواسته ام، عمل به الهامات و جدّی گرفتن هدایت هاست؛

منابع بیشتر:

«می خواهی جزو کدام گروه باشی؟»


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    267MB
    17 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 12 | پیروی از الهامات قلبی
    15MB
    17 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

129 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «علیرضا یکتای مقدم» در این صفحه: 1
  1. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1373 روز

    به نام خداوند مهربان وهدایتگر

    سلام

    وقت همگی بخیر وشادی

    باورهای ما همیشه: به حقیقت می پیوندند.

    ( جمله طلایی استاد عباسمنش )

    داستان سربازی استاد عباسمنش چقدر نشان میده که اگر ما به الهامات الله اعتماد داشته باشیم و بهش عمل کنیم ، پیشرفت می کنیم ،

    در بحث الهامات الله، موضوع اصلی تسلیم بودن هست، و بلافاصله عمل کردن به آن الهام هست .

    دریافت الهامات از قلب انسان هست ، و بدون توجه به گفتگوی ذهنی و منطقی باید بهش عمل کرد .

    جنس صدای گفتگوی خداوند را باید شناخت و سریع تشخیص بدیم که این پیام از سوی رب العالمین هست که درصورت عمل موفقیت 100 ٪ هست ، و البته درصورت تکرار این موضوع ما بهتر جنس صدای خداوند را می فهمیم.

    داستان سربازی خودم در اهواز :

    اینقدر شرایط برای من سخت شد و اینقدر من از لحاظ روحی افتد کردم خدا فقط می دونه ، بیش از حد از من کار می کشیدن و فشار روحی و روانی بالا بود که من حالم خراب شد ، و یک روز دیدم بجای اینکه به پادگان اهواز حمیدیه برم ، آمده بودم شهر شوش ، الله اکبر از سختی ماجرا، بعد رنگ زدم به تهران برادرم و و سوار ماشین شدم رفتم خونه برادرم و بعد کارم به روانپزشک کشید و بعداز 14 روز برگشتم سربازی ، و آنها منو به مرز منتقل کردن ، و 4 ماه خدمت پایانی من در منطقه مرزی پایان یافت ولی من در اوج جوانی و پاکی در آن موقع یک چیز یافتم ، از ته قلبم خدا را صدا زدم ، در هوای 50 درجه اهواز ، با حال دکرگونم فقط از خدا کمک خواستم با تمام وجودم و با تمام انرژی ام ، چون هیچ کس نبود به من کمک کنه خانواده ام در روستای قوچان بودن ، من به آنها اطلاع ندادم ، ولی من نور خداوند را دیدم ، که به سمت من آمد، و منو آرام کرد و هدایت کرد به جای بهتر

    خدایا شکرت

    علیرضا یکتای مقدم

    مشهد مقدس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: