گفتگو با دوستان 12 | پیروی از الهامات قلبی

موضوع گفتگو: چه زمانی تصمیم به تغییر می گیرید؟


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • خداوند همواره و به هزاران طریق، ما را به “چگونگی تحقق خواسته هایمان”هدایت می کند؛
  • سمت من در تحقق خواسته ام، عمل به الهامات و جدّی گرفتن هدایت هاست؛

منابع بیشتر:

«می خواهی جزو کدام گروه باشی؟»


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    267MB
    17 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 12 | پیروی از الهامات قلبی
    15MB
    17 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

129 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «محمد» در این صفحه: 2
  1. -
    محمد گفته:
    مدت عضویت: 1038 روز

    سلام به استاد عزیزم و میهمان کلاب هوس علی اقا

    من هم داستان جالبی درباره سربازی نرفتنم دارم

    من هم همیشه از دوران دبیرستان با خودم میگفتم من سربازی نمیرم نمیدونم از کجا اومده بود توی ذهن من هر زماندهر جا حرف از سربازی میشد من خیلی ریلکس میگفتم به من چه من که قرار نیست برم و همین باعث شد یک سری افراد بیان تو زندگی من که یک تیم کامل بودند از دکترها گرفتن تا کارمندان دولتی که فقط کتر من رو انجام بدند و خیلی خیلی معجزه وار و هدایتی کارهای من رو انجام دادند.

    اما خود من هم حرکت کردم و اتفاقات به صورتی عجیب رقم میخورد، پول هاش جور میشد، افرادی که من نمیدونستند کی هستند به صورت تلفنی با من صحبت میکردند و من رو راهنمایی میکردند که چه کنم و چه نکنم.

    مثلا جاهایی گیر می کردم وهیچ راهی نداشتم قفل میشد کار اما تو خیابون کسی رو ملاقات میکردم که تونست به من نامه ای بسیار مهم رو بده که بتونم برم مرحله بعد

    یا یکی از دوستان پدرم که شاید 20 سال بود ندیده بودش میاد مغازه پدر من و خودش بدون اینکه بدونه من بحث سربازی دارم به پدرم بگه از کاری تو این زمینه داری بهم بگو

    که اتفاقا باجناق همون شخص رئیس کمیسیون پزشکی هفت نفره بوده یعنی خان 7

    و اینهایی که گفتم خانهای 6 و 7 بود از خان 1 تا 5 این داستان خودش خیلی خیلی عجیب بود و معجزه آسا حل میشد طوری که تو خان 1 کمیسیون من رد شد و من سرباز شدم و من بیخیالش نشدم و اعتراض دادم و رفتم و رفتم و رفتم و توی این مسیر مدام شکست میخوردم بازم میرفتم بهم گفتن ادامه نده به من گفتن اگر میرفتی تا حالا 6 ماهش رفته بود اما برای من قابل درک نبود این حرف ها من میخواستم اثبات کنم به خودم چون خدا یک قابلیتی که به من داده نیروی اراده است و خیلی جاها که اراده کردم کار از کار در اومده و من ادامه دادم و ادامه دادم و ادامه دادم تا معاف شدم.

    و اولین نفر به پدرم اطلاع دادم و اون هم خیلی تحت فشار بود میدید من چقدر دارم میجنگم و واقعا جنگیدم و تو دل ترس های عجیبی میرفتم و فقط یه چیزی به من میگفت برو برو برو و من بدون فکر کردن فقط میرفتم و درها بدون اینکه بدونم چطوری باز میشن پشت سر هم باز میشدن به لطف الله و بعد ها وقتی با قانون آشنا شدم متوجه شدم تو این مسیر دچار شرک هم شده بودم و متوسل به این امام و اون امام میشدم این شخص اون شخص میشدم و غافل از اینکه تمام این کارها به خاطر لطف پروردگارم و دست های قدرتمند و مهربانش بر روی زمین بوده که من به این مهم دست پیدا کردم.

    الحمد الله رب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    محمد گفته:
    مدت عضویت: 1038 روز

    بنام رب العالمین

    سلام به دوست عزیزم

    چقدر خوب نوشته بودیو واقعا این حرف های شما حرف های دل من هم هست و بسیار منطق های خوب و باورهای قوی براش نوشتید. اونجایی که گفتید “بلاخص تو سمت خودتو درست انجام بده ،جهان سمت خودشو قطعا بی نقص انجام میده”

    “نه بترس نه نگران باش”

    من به شخصه لذت بردم

    یا سمیع و یا بصیر

    یا قریب مجیب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: