مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- خداوند به بی نهایت طریق در حال هدایت ماست؛
- وقتی به الهامات خود عمل می کنی، درها باز می شود؛
- تنها جریان حاکم بر هستی، جریان خیر و خوبی است اما اورهای محدودکننده ما، جلوی جاری ماندن این جریان در زندگی مان را گرفته اند؛
- رشد در هر حوزه ای را از منبعِ آن پیگیر باش و به دنبال واسطه نباش؛
- تمرکز خارپشتی روی هدف؛
- وقتی نشانه ای دریافت کردی، برای عمل آن، هرگز به دلت شکّ راه نده؛
منابع بیشتر:
«می خواهی جزو کدام گروه باشی؟»
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD496MB31 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 14 | باید پارو نزد…29MB31 دقیقه
کار ناتمام خود را تمام کن! پاسخ مستقیم خداوند در جواب پرسش من از او!
داستان از این قرار است که مدتی روی نوشتن کتابی کار میکنم که در پاسخ کاری که باید در این شرایط بکنم به من الهام شده بود ولی بخاطر ترس از نتیجه این کار و نیاز مالی، فکر کردم که فعلا نوشتن را متوقف کنم و کاری که نتیجه مالی زود بازده داشته باشد را بکنم.
امروز صبح تصمیم گرفتم بیشتر روی خودم کار کنم و در سایت فعال تر باشم و کامنت بگذارم. در این فایل ناگهان این جمله را از استاد شنیدم که گفت: هر کسی وارد سایت شده و روی قسمت “مرا به سوی نشانه ام هدایت کن” رفته است، تجربیات جالبی داشته و در پاسخ سوال های خود جواب هایی حیرت انگیزی دریافت کرده است. من شوکه شدم چون با اینکه مدت ها در سایت بودم ولی انگار این قسمت را ندیده بودم با اینکه بارها دیده بودم!
با خودم گفتم فرصت خوبی است. روی این قسمت از سایت رفتم و صفحه “سریال زندگی در بهشت(قسمت ۹۸)” برایم باز شد. فایل مثل ذهنم شلوغ بود و موضوعات مختلفی را دربر می گرفت. از خریدن تنقلات، تمام شدن بنزین جت اسکی و نا تمام ماندن تفریح استاد و هم زمان رسیدن سه کمک برایشان، طبیعت زیبا، بیل مکانیکی، تعیین شدن رئیس قبیله مرغ ها …دو بار فایل بار را نگاه کردم ولی چیزی متوجه نشدم تا اینکه سراغ کامنت های فایل رفتم ناگهان در اولین کامنت همان طور که چشمانم روی جملات سُر میخورد، این جمله را دیدم “استاد جان و مریم جانم عاشقتونم که کار نیمه تمام تون رو تمام کردین” قلبم یک لحظه ایستاد. چشمانم بسته شد. دستی که در آن موبایلم بود به زمین خورد. بعد از مکثی طولانی دوباره اون فایل را دیدم که راجع تمام شدن بنزین جت اسکی استاد در عبور از کانال آب بود که تفریح ایشان نا تمام مانده بود و یک روز دیگه تصمیم میگیرند مسیر رودخانه را با بنزین پر جت اسکی تا آخر بروند و سفر نا تمام خود را تمام کنند. زیاد تعجب نکردم که چرا با نگاه کردن فایل متوجه مطلب نشدم، شاید به این دلیل که چیز هایی را که ظاهرا با حواس پنجگانه احساس میکنیم تا در فرکانس اش نباشیم درک نمی کنیم.
خدایا شکر ات که با هدایت من به این صفحه، باک بنزین باورم ها و الهام هایم را پر کردی تا بتوانم کتاب ناتمام خود را تمام کنم!