گفتگو با دوستان 14 | باید پارو نزد…

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • خداوند به بی نهایت طریق در حال هدایت ماست؛
  • وقتی به الهامات خود عمل می کنی، درها باز می شود؛
  • تنها جریان حاکم بر هستی، جریان خیر و خوبی است اما اورهای محدودکننده ما، جلوی جاری ماندن این جریان در زندگی مان را گرفته اند؛
  • رشد در هر حوزه ای را از منبعِ آن پیگیر باش و به دنبال واسطه نباش؛
  • تمرکز خارپشتی روی هدف؛
  • وقتی نشانه ای دریافت کردی، برای عمل آن، هرگز به دلت شکّ راه نده؛

منابع بیشتر:

«می خواهی جزو کدام گروه باشی؟»


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    496MB
    31 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 14 | باید پارو نزد…
    29MB
    31 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

124 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «محمد آسوده» در این صفحه: 1
  1. -
    محمد آسوده گفته:
    مدت عضویت: 1558 روز

    به نام خدا

    سلام به شما عزیزان و استاد محترم

    چون من در قسمت گفت و گو جمعی نمی توانم شرکت کنم اگر ایجازه دهید حرف خودم را در این قسمت دیدگاه ها به گویم

    من محمد آسوده هستم ۱۲ سالم است از قم من ۳ ( در اصل قبلا با اسم دیگران وارد سایت می شدم ) ساله با شما هستم چون ۲ سال اول این موضوع را شل گرفته بودم برای همین اتفاقات بزرگ برای من پیش نیامده است ولی قدم هایی را برای موفقیت برداشته ام . خدا روشکر که من از کسانی بودم که زیاد از دنیا ضربه نخورده است .

    داستان من به این سایت استاد : من اول روابط آشقانی خوبی نداشتم و چون همه به من می گفتند که الان بچه ای نمی تونی درآمد کنی ، برای همین ههی زمانم را یا توی درس یاد گرفتم می کردم یا بازی می کردم ( نمرات درس هم همیشه اول نمی شد ) بعد از چند وقت پدرم چون در وضعیت مالی خیلی بدی افتاد کم کم به سایت شما هدایت شد . پدرم اعضای خانواده ی خود را به این سایت معرفی می کرد ولی من و برادرم کمی مشکوک شدیم آمدیم در سایت و برادرم بعد از ۱ این موضوع را سفت گرفت تا به پیش ببرد من هم از همان اول بعضی از کار هایش را انجام می دادم که خیلی تعجب آور به خواسته های کوچک هم می رسیدم مثلا : یک روز با پدرم سوار موتور شدیم و پدرم به سمت مغازه اش رفت و من هم باهاش بودم از کنار یک زیر گزر زیبا رسیدیم همان جا به خدایم گوفتم « خدایا می شه خونمون کنار این باشه تا من بتوانم هروز این منطقه ی زیبا را ببینم . بعد از یک سال خانی ما خراب شد و امدیم در کنار این منطقه زندگی کردیم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: