گفتگو با دوستان 14 | باید پارو نزد… - صفحه 7

124 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    روف رضایی گفته:
    مدت عضویت: 917 روز

    درود خداوند برشما استاد عزیز عباس منش و خانم شایسته

    سلام خدمت دوستان گلم

    نشانه هدایت امروز من

    خداوند را خلی سپاسگذارم که هر وقتی از خداوند سوالی دارم مرا قشنگ سوپرایز می کند و جوابم را بسیار به راحتی و آسانی برایم فراهم می کند

    با شیندن این صحبت های دوستان و نتایج زندگی شأن چقدر لذت می برم و‌خوشحال می شوم

    واقعا تجربیات هر کدام از دوستان را وقتی جوش می کنم چقدر خوب برایم مسیر خوشایند و لذت بخش می شود. و از هر دوست عزیز مان چیز ها می آموزم

    چون هر کدام ما نظر به شرایط و باور های که داشتیم و جهان ما را به چی شیوه و رویش به این مسیر لذت بخش هدایت کرده واقعا شرین و قابل شیندن دارد

    افراد با تضاد های بر می خورد و خواسته های را در ذهنش خلق می کند در حالیکه در اوایل خلی واضح و مشخص مسیرش. ا بلد نیست ولی به طریق خداوند توسط دستانش او را به مسیر های جذاب و عالی هدایت می کند

    استاد ممنونم شما چقدر خوب و شرین به ادامه صحبت های دوستان توضیحات تکمیل کننده را بیان می کنید

    چقدر لذت بخش و شرین است که فردی درآمد خلی خوبی دارد و برایش ثروت های اندوخته است اما بازهم احساس می کند که دارد آن رشد و پیشرفت را کم تر می بیند و شروع می کند برای بشتر ساختن ثروت

    و دنبال علایق و عشقش می رود و در این مسیر خداوند هم هدایت ها کرده و به بهترین ها می رسد

    و این طی کردن تکامل و امید وار بودن به حمایت خداوند است که افراد هر روز احساس بهتری دارد و رسد و پیشرفت های عالی را در زندگی اش خلق می کند

    من تجربیات سه دوست عزیز مان را شیندم و هرکس به نحوی مسیرش متفاوت بود اما چقدر درس ها دارد برای ما که یکی از کجا شروع کرده و کدام راهها را رفته و حالا به لطف خداوند به کجاها رسیده است

    این هدایت شدن و متمرکز بودن روی سایت را استاد خلی شرین توضیح داد

    واقع این سایت عباس منش خلی منظم و دقیق است و همه چیز سرجایش خودش است. و من شخصا چنین سایت منظم و دقیق را ندیده ام که اینقدر خوب و جامع رویش کار شده باشد و اینقدر مخاطب های آگاه و دانا داشته باشد

    فایل های هدیه را نگاه کنیم چقدر مشخص و منظم است و واقعا قابل تحسین است

    کامنت های دوستان را نگاه می کنیم دنیایی از آگاهی و معلومات اصیل است

    عقل کل که نگم چقدر عالی و جامع است

    و هر کدامش را نگاه کنیم دقیق تر و منظم تر است

    و اصلا وقتی وارد این سایت می شویم دل کندن ازش و دور شدن ازش کار دشوار است و نگاه می کنیم که ساعت ها غرق مطالعه کامنت های دوستان هستیم و چقدر احساس خوب و خوش داریم

    تازه کلی چیز های مفید آموختیم

    من شکر خدا از وقتی که به استادم تعهد دادم از فضایی مجازی خودم. را دور ساختم و فقط روی سایت هستم هر لحظه که گوشی دستم باشد سایت را زیر و رو می کنم

    و هی هر روز تازه می بینم که بعضی موارد ها را تازه بلد شده ام

    از بس

    که دقیق به همه چیز فکر شده و خلق شده است

    استاد عزیز این هدایت شدن را گفتید و مثال ها زدید خلی برایم جذاب تمام شد

    و با تی خودم نگاه می کنم من هم خلی کمتر از این طریق هدایت شده ام اما وقتی گذشته ام. ا مرور می کنم که کدام ها برایم هدایت بود می بینم که اری فلان وقت دیدم فلان چیز خلی برایم واضح بود که این کار انجام دهم یا ابن راه را برم اما نرفتم

    اما زمانیکه به این ندای درونم گوش دادم دیدم که چقدر خوب برایم ایجاد شد

    این صحبت های شما خلی برایم درس داشت و جالب اینکه قبلاً هم این چنین موضوعات را می شیندم اما درک نمی توانستم و نمی فهمیدم اما حالا به لطف خدای بزرگم احساس می کنم که کنی بزرگ شده ام ودارم بهتر حس می کنم که بله اینها را تو هم در زندگیت داشتی

    یعنی یک خورده بهتر می فهمم

    استاد بسیار خوبم خلی خلی ممنون هستم از شما که هر روزم را با شما و صحبت های شما سپری می کنم و کلی درس می گیرم

    و از شیندن این صحبت های شما کلی احساسم عالی می شود و ذوق دارم

    خدایا صدهزار بار شکرت که مرا با عباس منش و سایت عالی شأن آشنا ساختی

    و دارم هر روز لذت می برم و آگاهانه و قشنگ زندگی می کنم و احساسم خلی خوب است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    علیرضا اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 1709 روز

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    هر زمان که سر دوراهی قرار میگیرم یا شک میکنم

    به فایلی هدایت میشم که میگه :

    برو جلو کم نیار تمرکزت رو بذار روی کار و بقیه رو به خدا واگذار کن

    همین یه ارامش خاصی بهم میده .

    خدایا شکرت خدایاشکرت خدایا شکرت

    زیباترین جمله ای که از استاد شنیدم و جمله قران

    خدا خیر مطلق هست خدا خیر مطلق

    خدایا من نمیدونم تو میدونی پس هدایتم کن تو بمن بگو کدوم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      جمال خسروی گفته:
      مدت عضویت: 1269 روز

      سلاو دوست خوبم

      سپاسگذارم

      زیبا مکتوب کردی عالی

      سپاسگذارم هستین بودنت زیباست …

      تشکر که مینویسی

      خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

      هر زمان که سر دوراهی قرار میگیرم یا شک میکنم

      به فایلی هدایت میشم که میگه :

      برو جلو کم نیار تمرکزت رو بذار روی کار و بقیه رو به خدا واگذار کن

      همین یه ارامش خاصی بهم میده .

      خدایا شکرت خدایاشکرت خدایا شکرت

      زیباترین جمله ای که از استاد شنیدم و جمله قران

      خدا خیر مطلق هست خدا خیر مطلق

      خدایا من نمیدونم تو میدونی پس هدایتم کن تو بمن بگو کدوم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مجید شرافت گفته:
    مدت عضویت: 1680 روز

    باسلام

    فایل زیبایی بود

    نشانه

    درکم ازین نشانه

    خداوند همیشه ما را هدایت می کند

    ایه قرآن که هر خیری از طرف خداست و هر شری از خودمان است

    ساختار جهان بر اساس خیر است

    آشنایی و استفاده بهتر از اهرم رنج و لذت

    استفاده از دوره ایی که احساس قلبی خوبی بهش داریم

    من تهیه همه دوره ها را دوست دارم و در جهتش حرکت کردم

    خدارا شکر گزار باشم

    کنترل ذهن کنم

    توجهم را کنترل کنم

    عملگرا باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    دریا نبی گفته:
    مدت عضویت: 880 روز

    سلام و عرض ادب

    استاد عزیز و نازنیم بسیار متسکرم بابت این گنجینه ها من یکبار کل این فایل ها رو گوش کردم و الان هم همراه با گوش دادن مینویسم و کامنتهارو میخونم

    خداوند مهربان هدایتگر ما به سمت خوبی ها و مهربانی هاست خداوندی که من در ذهنم متصور شده ام خداوندی است که فقط برایم خوبی ها را میخواهد خدای من خدای خوبی هاست جریانی از نعمت و ثروت در دنیا جاری است فقط کافیست جلوی این جریان را با باور های اشتباه و توجه بر افکار منفی نگیریم ان موقع است که این جریان وارد زندگیمان شده همچون حرکت یک کشتی در جهت رود

    هر بدی وارد زندگیم شد خودم ان را وارد کرده ام با افکاری که در ذهنم میگذرند

    خداوند مرا هل میدهد به سمت ثروت به سمت سلامتی و روابط عالی

    زندگی اسان است من لایق رسیدن به خواسته به اسانی هستم

    من خود ثروت هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    احمدرضا رحمتی گفته:
    مدت عضویت: 2021 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان قشنگم اول از همه میخوام از استاد سپاس گزاری کنم بخاطر این فایل من از،طریق نشانه ای امروزم وارد این صفحه شدم و دقیقا همون چیزی بود که باید می‌بود و دوباره ودوباره به من یادآوری کرد اصل واساس جهانی که خداوند بر پایه یک قانون ثابت و غیر قابل تغییر آفریده و خدارو هزاران مرتبه شکر بخاطر این‌ قوانین.

    میخوام یکی از داستان های خودم رو که برام اتفاق افتاده که چطور خداوند پاداش ایمان و رها بودن و مقاومت نداشتن رو برای انسانی که تنها توکلی به خداونده و به غیر خداوند تکیه نمی کنه وتنها خداوند بزرگ رو باور داره و اونو یاور خودش قرار میده و اگر جایی دیگران به او جواب نه می‌دهند ناراحت و دلخور نمی‌شود و به بی نهایت دستان خداوند باور دارد به مسیرش ادامه می‌دهد.

    نوروز 1400 به پایان رسید و بعد کلی اتفاق عااالی و بعد از آن که پنج ماه درخانه بودم و درحال تعمیر خانه بودیم تصمیم گرفتم که راهی پیدا کنم تا کاری داشته باشم وبیکار نباشم هنوز عید بود در یک جمع اقوام نشسته بودیم کلی حرف زدیم و من از آن‌ها درخواست کردم آیا امکان هستش کاری پاره وقت در تهران برای هماهنگ کنید ،گفتن چرا پاره وقت من گفتم چون بعد یک ساعتی من دنبال یک علاقه میرم که دوست دارم خلاصه بعد این که این را گفتم همه کنجکاو شدن و پرسیدن این علاقه چیه برای ما هم‌بگو من هم که آن چنان علاقه نداشتم گفتم امکان نداره این یک مسئله شخصی است خلاصه از من انکار از دوستان اصرار به هر حال من دوست نداشتم بگویم در آخر گفتم آیا کار رو برایم ردیف میکنید گفتن ،غیر مستقیم که خیر امکان ندارد ما کسی رو نمی‌شناسیم به هر حال من گفتم باشه فراموش کنید گروه اول از دوستان که جواب نه دادن ومن هم خیلی راحت از کنار این موضوع گذشتم .

    تقریبا 10 روز بعد دوباره به یکی از نزدیکان دیگر که عمویم بود گفتم امکان هست درخواست کنم‌ جایی در تهران برایم کاری هماهنگ کنی گفت اوکی برات اوکی میکنم با جدیت کامل گفت خیالت راحت اوکی میشه خلاصه 10 روز صبر کردم و اتفاقی به من زنگ زد و من هم گفتم کارم آیا هماهنگ شد عمو گفت واقعا شرمنده ام تهران کار نیست ،ومن برای دومین بار جواب نه شنیدم و این بار هم آنچنان اصرار نکردم و از کنار آن گذشتم .

    چند روز گذشت…

    یک روز درخانه نشسته بودم‌گفتم‌خدایا داستان چیه؟چرا اوکی نمیشه ،نشسته بودم توی خونه ،بجه ها باورتان شود باورتان شود ،یک آن چیزی در درونم گفتم چرا فقط تهران؟! برو ی جا دیگه گفتم کجا ؟

    فقط چند ثانیه فقط چند ثانیه یک چیزی در درونم به من گفت کیش. باورتان نمی‌شود گفتم آره کیش من میرم جزیره کیش ، برام خیلی دشوار بود داشتم میرفتم‌ به جایی که کاملا برام ناشناخته بود ،من که پام ی تهران بود یا شمال حالا داشتم تغییری ایجاد میکردم که برم جایی که اصلا برام کاملا ناشناخته بود درآن زمان واقعا ناشناخته…

    درآن موقع یادمه دو تا احساس کل وجودمو فرا گرفته بود یک احساس که می‌گفت دیوانه ای میخوای بری کجا اصلا میدونی کیش چقدر از شمال دوره میدونی تازه تو کی رو داری کی رو و یک احساس دیگر که به من می‌گفت تو برو تو حرکت کن من ،من هدایتت میکنم تو به من ایمان داشته باش. من بین این دو احساس گیر کرده بودم تو حسابم کلا درآن زمان 1 میلیون پول داشتم و بلیط هواپیمای رشت به کیش 820 تومن بود این یعنی اگر من میرفتم راه برگشتی نداشتم چون اصلا پولی نداشتم برآی برگشت ،خیلی میترسیدم ..خیلی …

    یادمه زمانی که میخواستم بلیط هواپیما کیش رو بخرم بالغ بر 6 تا 7 بار میرفتم تا کلید خرید رو بزنم اما نمیتونستم چون بین ترس و آن سمت ترسها که یک دنیایی ناشناخته بود گیر افتاده بودم یادمه یاد جمله ای افتادم که در گذشته خونده بودم واین جمله در بهترین زمان به یادم اومد که به من گفت شجاعت یعنی این که بتونی از ترسهات بگذری چون اونور ترسهات یک دنیایی ناشناخته وزیبا درانتظارته، همین که این جمله درذهنم مرور شد بلیط رو خریدم هنوز باورم نمیشد اما رفتم بیرون به مادرم گفتم مامان من دارم میرم کیش کار اوکی کردم گفت چه کسی برات اوکی کرده ،گفتم یک رفیق دارم که برام اوکی کرده ،گفت کی ؟ گفتم یک رفیق دیگه …

    دو روز فرصت داشتم کلی تو دیوار کیش گشتم هر جا زنگ زدم یا خاموش بودن یا کارمند نیاز نداشتن ،خلاصه بعد کلی کلنجار ی گوشه نشستم ودر مسیر جنگل پشت خونه مون گفتم من دیگه به کسی زنگ نمیزنم برای کار خدایا تو هدایتم کن فقط تو ،همین رو گفتم و تمام.

    روز دوشنبه رسید ومن سوار تاکسی بودم تاکسی به من گفت داری کجا میری تاکسی رفیقم بود گفتم دارم میرم کیش ،گفت اونجا کار اوکی کردی گفتم آره ی رفیق دار برام اوکی کرده(دوستان رفیقی درکار نبود منظورم از رفیق خداوند بود خداوند) …

    خلاصه رسیدم فرودگاه توفروردگاه نشسته بود نزدیک 20 دقیقه گذشت ،خیلی خوشحال بودم خیلی ،انگار داشتم وارد ی دنیای جدید میشدم،سر از پا نمی‌شناختم،با گرفتن این تصمیم برای اولین بار هواپیما رو دیدم برای اولین بار احساس کردم یک درجه بزرگ تر شدم دیگه شاید احمدرضا سابق نبودم دیگه اون پسری که فقط ی مسیر رو بلد بود حالا اون تغییر مسیر داده…

    نشسته بودم همان طور که میدونید حداقل وزن رایگان برای مسافران 20 کیلو گرم هستش ،و هر مسافر فقط 20 کیلو میتونه باخودش حمل کنه خداوند شاهد درکنار من ده نفر دیگر نشسته بود دیدم از اون آخر یک مرد وزن دارن میان به طرف من نزدیک من شدن سلام کردن و گفتن ببخشید میتونیم ازتون کمک بخوایم گفتم چه کمکی ،گفتن وزن وسایل و خرت وپرت ما بالای بیست کیلو هستش دنبال کسی هستیم که کمکمون کنه میتونید کمکون کنید من مونده بودم چی بگم گفتم باشه خلاصه رفتیم که من گفتم جسارتا خودتون میان کیش گفتن نه پسرمون اونجاست برای اونه ،همین که اینو گفت احساس خوبی در وجودم ایجاد شد ،فقط همین به من گفتن داری میری کیش چیکار کنی گفتم نمیدونم حالا برم فعلا نمیدونم خلاصه شماره پسرشون رو دادن به من تا وقتی رسیدم کیش بهش زنگ بزنم تا بیاد تحویل بگیره ، وقتی رسیدم کیش زنگ زدم پسرش ،پسرش اومد وسایلش رو بهش تحویل دادم ،خدا شاهد الان که دارم میگم مو تو بدنم داره سیغ میشه من داشتم ازش جدا میشدم خودش منو صدا زد گفت ببین آلام داری کجا میری گفتم نمیدونم دارم میرم دنبال کار گفت نگران نباش اگه بخوای من دو جا برات سراغ دارم یکی شرکته و یکی غذای بیرون بر ،دومی جای خوابم داره (این چیزی بود که من در داخل هواپیما زمانی که داشتم ابرها روومیدم از خداوند درخواست کردم که جایی باشه خوب و جای خواب داشته باشه) گفتم باشه بریم باورتان نمی‌شود پول کرایه ماشین رو حساب کرد جالب بدونید رسیدم سرکارم همین که رسیدم برام غذا آوردن غدا ر خوردم کیفمو گذاشتم همون جا ورفتم بیرون گشتم هوای اونجا هم خیلی گرم بود خیلی آما من حتی 1 دقیقه برای کار در کیش نگشتم حتی یک دقیقه ؛اونجا بود که واقعا باورم به این هدایت بیشتر شد و فهمیدم که نشانه ؛منظور از نشانه هایی که خداوند در قرآن می‌گفت یعنی چی منظورم‌اینه درکم نسبت به خداوند خیلی بیشتر شد خیلی وفهمیدم که تنها وتنها فقط وفقط بلید اول از همه از خداوند درخواست کرد چیزی که برای من همون اول رخ نداد و بعد از چند نه شنیدن این درخواست از خداوند انجام شد .

    امیدوارم‌این تجربه من که واقعا برای خود من سرتاسر از هدایت الله بود بماند که خیلی جزئیات دیگر داشت گه دراین جا جانداشت بگم برایتان الهام بخش بوده باشه.

    بازم بی نهایت از خداوند و استاد عزیزم ودوستان قشنگم ممنونم که این هدایت الله رو که برای من رخ داد با عشق خوندن امیدوارم کمکی باشه برای همه. سپاس گزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      جمال خسروی گفته:
      مدت عضویت: 1269 روز

      سلام وصد سلام

      دوست خوبم گریه کردم من هم تجربه ای دارم مث شما زیاد میدونی گریه میکنم چون خیلی تنها هستیم مث ما کمه باور همه هدایت می‌شویم کافیه رها باشیم

      سپاسگذارم از‌مکتوبات شما تشکر

      دوست خوبم ممنون ….

      سپاسگذارم

      سلام به استاد عزیزم و دوستان قشنگم اول از همه میخوام از استاد سپاس گزاری کنم بخاطر این فایل من از،طریق نشانه ای امروزم وارد این صفحه شدم و دقیقا همون چیزی بود که باید می‌بود و دوباره ودوباره به من یادآوری کرد اصل واساس جهانی که خداوند بر پایه یک قانون ثابت و غیر قابل تغییر آفریده و خدارو هزاران مرتبه شکر بخاطر این‌ قوانین.

      میخوام یکی از داستان های خودم رو که برام اتفاق افتاده که چطور خداوند پاداش ایمان و رها بودن و مقاومت نداشتن رو برای انسانی که تنها توکلی به خداونده و به غیر خداوند تکیه نمی کنه وتنها خداوند بزرگ رو باور داره و اونو یاور خودش قرار میده و اگر جایی دیگران به او جواب نه می‌دهند ناراحت و دلخور نمی‌شود و به بی نهایت دستان خداوند باور دارد به مسیرش ادامه می‌دهد.

      نوروز 1400 به پایان رسید و بعد کلی اتفاق عااالی و بعد از آن که پنج ماه درخانه بودم و درحال تعمیر خانه بودیم تصمیم گرفتم که راهی پیدا کنم تا کاری داشته باشم وبیکار نباشم هنوز عید بود در یک جمع اقوام نشسته بودیم کلی حرف زدیم و من از آن‌ها درخواست کردم آیا امکان هستش کاری پاره وقت در تهران برای هماهنگ کنید ،گفتن چرا پاره وقت من گفتم چون بعد یک ساعتی من دنبال یک علاقه میرم که دوست دارم خلاصه بعد این که این را گفتم همه کنجکاو شدن و پرسیدن این علاقه چیه برای ما هم‌بگو من هم که آن چنان علاقه نداشتم گفتم امکان نداره این یک مسئله شخصی است خلاصه از من انکار از دوستان اصرار به هر حال من دوست نداشتم بگویم در آخر گفتم آیا کار رو برایم ردیف میکنید گفتن ،غیر مستقیم که خیر امکان ندارد ما کسی رو نمی‌شناسیم به هر حال من گفتم باشه فراموش کنید گروه اول از دوستان که جواب نه دادن ومن هم خیلی راحت از کنار این موضوع گذشتم .

      تقریبا 10 روز بعد دوباره به یکی از نزدیکان دیگر که عمویم بود گفتم امکان هست درخواست کنم‌ جایی در تهران برایم کاری هماهنگ کنی گفت اوکی برات اوکی میکنم با جدیت کامل گفت خیالت راحت اوکی میشه خلاصه 10 روز صبر کردم و اتفاقی به من زنگ زد و من هم گفتم کارم آیا هماهنگ شد عمو گفت واقعا شرمنده ام تهران کار نیست ،ومن برای دومین بار جواب نه شنیدم و این بار هم آنچنان اصرار نکردم و از کنار آن گذشتم .

      چند روز گذشت…

      یک روز درخانه نشسته بودم‌گفتم‌خدایا داستان چیه؟چرا اوکی نمیشه ،نشسته بودم توی خونه ،بجه ها باورتان شود باورتان شود ،یک آن چیزی در درونم گفتم چرا فقط تهران؟! برو ی جا دیگه گفتم کجا ؟

      فقط چند ثانیه فقط چند ثانیه یک چیزی در درونم به من گفت کیش. باورتان نمی‌شود گفتم آره کیش من میرم جزیره کیش ، برام خیلی دشوار بود داشتم میرفتم‌ به جایی که کاملا برام ناشناخته بود ،من که پام ی تهران بود یا شمال حالا داشتم تغییری ایجاد میکردم که برم جایی که اصلا برام کاملا ناشناخته بود درآن زمان واقعا ناشناخته…

      درآن موقع یادمه دو تا احساس کل وجودمو فرا گرفته بود یک احساس که می‌گفت دیوانه ای میخوای بری کجا اصلا میدونی کیش چقدر از شمال دوره میدونی تازه تو کی رو داری کی رو و یک احساس دیگر که به من می‌گفت تو برو تو حرکت کن من ،من هدایتت میکنم تو به من ایمان داشته باش. من بین این دو احساس گیر کرده بودم تو حسابم کلا درآن زمان 1 میلیون پول داشتم و بلیط هواپیمای رشت به کیش 820 تومن بود این یعنی اگر من میرفتم راه برگشتی نداشتم چون اصلا پولی نداشتم برآی برگشت ،خیلی میترسیدم ..خیلی …

      یادمه زمانی که میخواستم بلیط هواپیما کیش رو بخرم بالغ بر 6 تا 7 بار میرفتم تا کلید خرید رو بزنم اما نمیتونستم چون بین ترس و آن سمت ترسها که یک دنیایی ناشناخته بود گیر افتاده بودم یادمه یاد جمله ای افتادم که در گذشته خونده بودم واین جمله در بهترین زمان به یادم اومد که به من گفت شجاعت یعنی این که بتونی از ترسهات بگذری چون اونور ترسهات یک دنیایی ناشناخته وزیبا درانتظارته، همین که این جمله درذهنم مرور شد بلیط رو خریدم هنوز باورم نمیشد اما رفتم بیرون به مادرم گفتم مامان من دارم میرم کیش کار اوکی کردم گفت چه کسی برات اوکی کرده ،گفتم یک رفیق دارم که برام اوکی کرده ،گفت کی ؟ گفتم یک رفیق دیگه …

      دو روز فرصت داشتم کلی تو دیوار کیش گشتم هر جا زنگ زدم یا خاموش بودن یا کارمند نیاز نداشتن ،خلاصه بعد کلی کلنجار ی گوشه نشستم ودر مسیر جنگل پشت خونه مون گفتم من دیگه به کسی زنگ نمیزنم برای کار خدایا تو هدایتم کن فقط تو ،همین رو گفتم و تمام.

      روز دوشنبه رسید ومن سوار تاکسی بودم تاکسی به من گفت داری کجا میری تاکسی رفیقم بود گفتم دارم میرم کیش ،گفت اونجا کار اوکی کردی گفتم آره ی رفیق دار برام اوکی کرده(دوستان رفیقی درکار نبود منظورم از رفیق خداوند بود خداوند) …

      خلاصه رسیدم فرودگاه توفروردگاه نشسته بود نزدیک 20 دقیقه گذشت ،خیلی خوشحال بودم خیلی ،انگار داشتم وارد ی دنیای جدید میشدم،سر از پا نمی‌شناختم،با گرفتن این تصمیم برای اولین بار هواپیما رو دیدم برای اولین بار احساس کردم یک درجه بزرگ تر شدم دیگه شاید احمدرضا سابق نبودم دیگه اون پسری که فقط ی مسیر رو بلد بود حالا اون تغییر مسیر داده…

      نشسته بودم همان طور که میدونید حداقل وزن رایگان برای مسافران 20 کیلو گرم هستش ،و هر مسافر فقط 20 کیلو میتونه باخودش حمل کنه خداوند شاهد درکنار من ده نفر دیگر نشسته بود دیدم از اون آخر یک مرد وزن دارن میان به طرف من نزدیک من شدن سلام کردن و گفتن ببخشید میتونیم ازتون کمک بخوایم گفتم چه کمکی ،گفتن وزن وسایل و خرت وپرت ما بالای بیست کیلو هستش دنبال کسی هستیم که کمکمون کنه میتونید کمکون کنید من مونده بودم چی بگم گفتم باشه خلاصه رفتیم که من گفتم جسارتا خودتون میان کیش گفتن نه پسرمون اونجاست برای اونه ،همین که اینو گفت احساس خوبی در وجودم ایجاد شد ،فقط همین به من گفتن داری میری کیش چیکار کنی گفتم نمیدونم حالا برم فعلا نمیدونم خلاصه شماره پسرشون رو دادن به من تا وقتی رسیدم کیش بهش زنگ بزنم تا بیاد تحویل بگیره ، وقتی رسیدم کیش زنگ زدم پسرش ،پسرش اومد وسایلش رو بهش تحویل دادم ،خدا شاهد الان که دارم میگم مو تو بدنم داره سیغ میشه من داشتم ازش جدا میشدم خودش منو صدا زد گفت ببین آلام داری کجا میری گفتم نمیدونم دارم میرم دنبال کار گفت نگران نباش اگه بخوای من دو جا برات سراغ دارم یکی شرکته و یکی غذای بیرون بر ،دومی جای خوابم داره (این چیزی بود که من در داخل هواپیما زمانی که داشتم ابرها روومیدم از خداوند درخواست کردم که جایی باشه خوب و جای خواب داشته باشه) گفتم باشه بریم باورتان نمی‌شود پول کرایه ماشین رو حساب کرد جالب بدونید رسیدم سرکارم همین که رسیدم برام غذا آوردن غدا ر خوردم کیفمو گذاشتم همون جا ورفتم بیرون گشتم هوای اونجا هم خیلی گرم بود خیلی آما من حتی 1 دقیقه برای کار در کیش نگشتم حتی یک دقیقه ؛اونجا بود که واقعا باورم به این هدایت بیشتر شد و فهمیدم که نشانه ؛منظور از نشانه هایی که خداوند در قرآن می‌گفت یعنی چی منظورم‌اینه درکم نسبت به خداوند خیلی بیشتر شد خیلی وفهمیدم که تنها وتنها فقط وفقط بلید اول از همه از خداوند درخواست کرد چیزی که برای من همون اول رخ نداد و بعد از چند نه شنیدن این درخواست از خداوند انجام شد .

      امیدوارم‌این تجربه من که واقعا برای خود من سرتاسر از هدایت الله بود بماند که خیلی جزئیات دیگر داشت گه دراین جا جانداشت بگم برایتان الهام بخش بوده باشه.

      بازم بی نهایت از خداوند و استاد عزیزم ودوستان قشنگم ممنونم که این هدایت الله رو که برای من رخ داد با عشق خوندن امیدوارم کمکی باشه برای همه. سپاس گزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سعید ذاکری گفته:
      مدت عضویت: 758 روز

      دوست عزیزم سلام خیلی لذت بردم از کامنت فوق العاده ات واقعا اشک از چشمانم جاری شد به خودم یاد آوری شد که هدایت همیشه هست از طرف خداوند و من باید از خدا بخواهم و نجواهای ذهنم رو خاموش کنم و قلبم را باز کنم برای هدایت االله

      خیلی ممنون بابت این کامنت فوق العاده ات

      در پناه خدا ️️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فاطمه مختاری گفته:
      مدت عضویت: 513 روز

      چقققققدر عالی بود،چقددددر الان لازم داشتم شنیدن این داستانو .چون منم دنبال کارم چند جا رفتم و گفتن ن ،منم اصلا ناراحت نشدم،مهارت خاصی ندارم، الان با خوندن پیامتون منم از خدا درخواست کردم ک خدایا منم دیگه سراغ کار نمیرم خودت بگو کار بیا سراغم،ی کاری ک از پسش بر بیام، توش رشد کنم، و ابرومند باشه، دستم تو جیب خدا باشه، ب شرایطم کاملا بخوره، چقدر خوشحال هستم ک بلافاصله بعداز بیدار شدن اومدم سایت و رسیدم ب کامنت شما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    حسین اعتبار گفته:
    مدت عضویت: 2317 روز

    Oسلامی گرم و تابستانی به همهO

    ‘خیلی زیبا و انگیزه بخش بود داستان هدایت شما به سمت سایت

    ‘فکر میکنم وقتی در مسیر موفقیت قرار گرفتید که فهمیدید از رفتن به دانشگاه چی میخواید

    حال کردن با استاد . لذت بردن و…..

    ‘وقتی آدم خودش بدونه چی میخواد خدا هم خیلی بیشتر هدایتش می‌کنه

    ‘فقط باید خودمون رو بشناسیم و مقاوم‌مقاومتمون رو کم کنیم تا خدا ما رو به زیبا ترین جاها ببره

    ‘تمرکز کردن روی هدف و حاشیه نرفتن معجزه میکنه

    ‘من ترید میکنم در بازار های مالی و از وقتی که رو کاره خودن تمرکز کردم علاوه بر نتیجه های خودم خیلی ها رو میبینم که فقط دارن به من توجه میکنن درباره ی من حرف میزنن انگار جهان هم تو رو بزرگ میکنه البته که هنوز خیلی جایه پیشرفت دارم

    ‘از وقتی که با شما آشنا شدم اینو فهمیدم که چقدر نمی‌فهمم درباره ی فهم بینهایت دنیا و خداوند

    از خداوند میخوام که هر روز علم منو زیاد کنه و به زیبایی ها و راحتی ها منو هدایت کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  7. -
    حسین اعتبار گفته:
    مدت عضویت: 2317 روز

    Oسلامی گرم و تابستانی به همهO

    خیلی زیبا و انگیزه بخش بود داستان هدایت شما به سمت سایت

    فکر میکنم وقتی در مسیر موفقیت قرار گرفتید که فهمیدید از رفتن به دانشگاه چی میخواید

    حال کردن با استاد . لذت بردن و…..

    وقتی آدم خودش بدونه چی میخواد خدا هم خیلی بیشتر هدایتش می‌کنه

    فقط باید خودمون رو بشناسیم و مقاوم‌مقاومتمون رو کم کنیم تا خدا ما رو به زیبا ترین جاها ببره

    تمرکز کردن روی هدف و حاشیه نرفتن معجزه میکنه

    من ترید میکنم در بازار های مالی و از وقتی که رو کاره خودن تمرکز کردم علاوه بر نتیجه های خودم خیلی ها رو میبینم که فقط دارن به من توجه میکنن درباره ی من حرف میزنن انگار جهان هم تو رو بزرگ میکنه البته که هنوز خیلی جایه پیشرفت دارم

    از وقتی که با شما آشنا شدم اینو فهمیدم که چقدر نمی‌فهمم درباره ی فهم بینهایت دنیا و خداوند

    از خداوند میخوام که هر روز علم منو زیاد کنه و به زیبایی ها و راحتی ها منو هدایت کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  8. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1912 روز

    به نام رب هدایتگر

    نشونه امروزم چهارم خرداد 1402 فایل 14گفتگو با دوستان.

    ««وَعْدَ اللَّهِ ۖ لَا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ»» (روم 6)

    ترجمه: این وعده خداست که هرگز خلف وعده نکند و لیکن اکثر مردم آگاه نیستند.

    …………………………………………………..

    امروز بعد از اینکه این فایل رو شنیدم هدایت شدم به بخش هفتم قانون آفرینش،استاد ی تمرین بینظیر ارائه دادند و خیلی برام جذاب بود همونموقع انجام دادم تو فکر تمرینی بودم که استاد از نتایجش بینظیرش گفته بود واااو یعنی انقدر قدرت داره؟ قرآنو باز کردم آیه 6روم اومد

    چقدر عالی بود ربطش دادم به تمرینم و سوال ذهنیم.

    اینکه خداوند خُلف وعده نخواهد کرد

    اشکم در اومد خیلی احساسی شدم در لحظه خداوند جوابم رو داد اینکه شک نکنم راه درسته پایداری کنم.

    امروز پنجشنبه بود و طبق عادت همیشگیم، رفتم زیارت اهل قبور ،اما خیلی وقته اعتقاد به یسری چیزا ندارم

    ولی خب بخاطر اینکه مدتی تنها باشم میرم و اونجا به اندک زمان عمر زمینی فکر میکنم بالاسرِ قبرها میرم و میگم خدایا یعنی اینها رسالتشون رو فهمیده بودن؟

    آیا از زندگیشون رضایت داشتند؟ الان برای چه چیزهایی افسوس میخورن؟

    و هربار کلی جواب عالی بهم میده.

    قبلا که میرفتم قبرستون،برای مردگان طلب مغفرت میکردم دوسه تا سوره قرآن براشون میخوندم چون بهم گفته بودند اینها گناهکارن دستشون از دنیا کوتاهه دعا کن خدا گناهانشون رو ببخشه!!

    ولی از وقتی با قوانین آشنا شدم مرده پرستی رو کنار گذاشتم هرکسی نتیجه اعمال خودشو میبینه چه مرده باشه چه زنده باشه دعای من فرقی به حالش نداره .

    چرا من برای اون مرده ای که نمیدونم چطور زندگی کرده باید طلب مغفرت کنم؟مگه من میدونم اون چه فرکانسایی ارسال میکرده؟چرا من قضاوتش کنم؟اصلا گناهکار یعنی چی؟

    تو راه قبرستون خیلی گریم گرفته بود رفتم کنار قبر پدرم نشستم و خیلی باخدا حرف زدم نمیدونم چند روزه حالم عجیب احساسیه لطیف شدم با کوچیکترین چیزی که میبینم و درک میکنم دلم میلرزه گریه میکنم

    امروز این گریه ها از وقتی شروع شد که اهرم رنج و لذت رو برای ی مسئله ای انجام میدادم به جایی رسیدم که اگه مسئله ام رو حل نکنم نمیتونم ارتباط خوبی با خدا ایجاد کنم چون خیلی برام مهمه که رابطه ام با خدا هرروز خالص و خالصتر کنم .

    و امروز با خودم روراست بودم فهمیدم مدتیه تمرکز عمیق نداشتم و با خدا حرف نزدم و گریه های فراوون امروز بخاطر همین حرف زدن با خدا بود.

    مثل بچه ای بودم که گم شده و بعد از مدتی والدینش رو‌ پیدا میکنه و مثل ابر بهار بخاطر احساس خوبش اشک میریزه.

    امروز خیلی پربرکت بود

    خدایاشکرت

    امروز فهمیدم باید بیشتر با خدا حرف بزنم باید همیشه ازش سوال کنم و اون جواب بده

    حتی برای کوچیکترین مسائل نظر اونو بخوام

    این کامنت ُدلی نوشتم و خودمم نفهمیدم از کجا به کجا پریدم ولی دوست داشتم حالم رو بگم هرچند نتونستم واضح شرح بدم اما برای خودم مهم بود که گوش کردم به صدایی که گفت به نام پروردگارت شروع کن به نوشتن .

    در پناه رب هدایتگر.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      الهام وابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1523 روز

      سلام به نجمه عزیزم

      ««وَعْدَ اللَّهِ ۖ لَا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ»» (روم 6)

      چقدر قشنگ خدا بین یقین وشک

      بین شرک و ایمان باهاشون حرف میزنم..

      خیلی زیبا و دلی نوشتی..

      روح‌پدر عزیزت هم شاد شاد..رفت به جایگاه ابدی خودش پیوست.

      واقعا این قرآن و سوره فاتحه برای منو وشمایی که زنده آیم..مفیده و باید با پوست و گوشتمون درکش کنیم.

      و هیچ مرده ای اصلا براش فایده ای ندارد…

      چون ما خودمون خالق زندگیمون هستیم..فقط تعجب خودم از اینهمه شرک و فکر نکرده چقدر همه چیز رو قبول کردم.. خدایا شکرت برای این مسیر آگاهی و توحید..

      سپاسگزارم از شما وکامنت ارزشمند تون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    مقداد تحريری گفته:
    مدت عضویت: 2076 روز

    با سلام خدمت استاد مهربونم

    در رابطه با صحبت های عزیزان و بیان استاد عزیزم باید در تجربه خودم از این نکات بیان کنم که احساس تو مسیر مهمترینه که هر چقدر من مقاومت کمتری از خودم در طول روز نشون بدم اتفاقات مثبت پشت هم برای من رخ میده من تو بیزینس خودم خیلی مواقع به چالش ها برخورد کردم میکنم و مهم انتخاب منه که کدوم احساس انتخاب کنم و فقط میدونم اگه احساس خوب انتخاب کنم من از دل چالش یک ادم قدرتمند میام بیرون که کلی اتفاق مثبت رقم زده ولی اگه احساس بد انتخاب کنم هی نزول میکنم و سرانجام از مسیر خارج میشم و اینو خوب میدونم که احساس خوب من باعث هدایت پلکانی و تکاملی من به سمت خیر توسط خدای من میشه و تسلیم بودن در برابر مشیت الهی باعث رفتن من به بهترین جا میشه بطور مثال من وقتی می‌خوام برم جایی میزنم تو نشان یا ویز یا هر چیز دیگه ای و منو به مقصد می‌رسونه و من فقط نگاه میکنم که اون گفته کجا برو و من همون راه میرم در برابر خداوند هم باید اینطوری تسلیم باشم

    موضوع بعدی تغییر خودم بود که باعث شد که دنیای بیرونم عوض شده و داره روز به روز بهتر میشه چون جهان من بازتابی از درون کنه و من اینو خوب فهمیدم که زندگی من به عوامل بیرونی ارتباطی نداره دلیلش هم تو کارم خیلی میبینم که همون مشتریانی که قبلاً از محصولاتم استفاده نکردن الان مشتری دائم من شدن محصول همون محصوله فقط تفاوت تغییر فرکانس کنه و من اینو درک کردم که جهان منو به مشتریان دیگه که خرید کنن هدایت میکنه و کاری می‌کنه که مشتریان قبلی هم بخرن چون دلهارو نرم می‌کنه

    در رابطه با صحبت دوست عزیزمان که عنوان کردن از لحاظ مالی موفق بودن ولی چک کردن که پنیر در حال اتمام و دنبال انبار پنیر جدیدتر رفتن و واقعا دمشون گرم که اینقدر رها هستند آمین بهترینا براشون رقم بخوره و من چیزی که دریافت کردم اینه که ریشه کارم مهمه، اینکه من به چه دلیلی تغییر شغل میدم یا تغییر شرایط تو دل همون بیزینس ایجاد میکنم و من برداشتم از کار دوستمون این بود که حاشیه امن خودشون شکستن برای ایجاد یک اتفاق بزرگتر و این به خاطر اینست که تو شغل قبلیشون تکامل طی کردن موفق بودن و چون درامد بیشتر میخواستن و چون در شغل قبلی لیاقت کامل به جهان نشون دادن جهان خیلی عالی به مسیر مورد علاقشون هدایتشون کرد

    ولی یک موضوعی که من خیلی حواسم جمع میکنم که تو دوره کسب و کار هم استاد اشاره کردن اینه که ریشه انجام کارم چیه ایا من مثل دوستمون به همه چی رسیده بودم ؟ یا نه برای فرار از این کار و اینکه قدرت دست نوع شغل میدم دارم شغلم عوض میکنم؟ و فکر میکنم شغل برام درامد ایجاد میکنه؟ من باید اینجا تجربه خودم بگم که من تو شغلم خیلی خوب بودم و درامدم پایین بود و با اشتیاق کارم میکردم و فقط مهم این بود من باور مثبت برای رشد درامدی نداشتم که تو این هفت ماهه با تغییر باور ده ها برابر شد بعضی مواقع گول میخوریم که شغل پول نامیده در صورتی که همه شغل ها پولسازه مهم باور و احساس لیاقت منه

    در رابطه با اهرم رنج و لذت من خیلی ازش استفاده کردم تو خیلی مواقع نتیجه عالی گرفتم اولین این دوره قانون سلامتی بود که من خیلی ا؟ز لحاظ سلامت بدنی به ایده ال رسیدم و بارها ذهنم می‌گفت حالا شل کن و از این اهرم برای ذهنم فکت نیاوردم که نه ادامه بده رها نکن بطوریکه رنج نخوردن غذاهای عدم سازگار با بدن در برابر لذت سلامتی، انرژی بالا، حال خوب، اکتیو بودن، شاداب بودن و سحرخیز بودن و… میاوردم و میدیدم چقدر اهرم لذت قویتره و به راحتی فالو میشدم که ادامه بدم

    مرسی از دوستان که اومدن صحبت کردن و بهمون انگیزه امید دادن و با یاداوری اتفاقات یزرگشون یک باور مثبت در ذهنمون ساختن

    خدا حفظتون کنه خانم شایسته و استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 901 روز

    درودبه استادعزیزم ومریم جونم

    وهمه دوستان عالیم

    وامروزهم نشانه عالی دیگر،ممنونم ….

    خداروشکرازموفقیت های دوستان عزیزم ،چقدر

    عالیه که باتمام وجودت پای صحبت‌های استاد

    می نشینیم وبااحساس عالی وشوروشوق خدایی

    وقلبی آرام مثل یک برگ دررودخانه ای جاری

    هستی وخداوندهدایتت می کندوتوسبک بال

    درمسیرراستی ودرستی وباعملکردعالی روزانه

    باآغوش باززندگی رازندگی میکنی فارغ ازهرآنچه

    دوروبرت است فقط آگاهانه وباذهنی بازانتخاب

    های عالی درتمام زمینه ها انجام می دهی و

    استادی که خداوندسرراهت قرارمیدهدوبادروه ها

    وفایل های گرانبهاوارزشمند،دیگربهانه ای برای تکرار

    رفتارهاوعملکردهای گذشته برایت باقی نمی گذارد

    هرآنچه بخواهی دردسترس توست ووقتی دل به

    دریای بیکرانش می سپاری دریایی ازآرامش

    شادی،درک وآگاهی وقلبی آرام به توهدیه

    می دهدونفس راحتی می کشی ومی گویی

    خدایاوجودت راسپاس که مرابه بهشت ابدی

    فراخواندی…….

    برای تک تک دوستانم آرزوی موفقیت درتمام ابعاد

    زندگی معنوی ومادیشان باقراردادن تمام فکرو

    ذکرشان به سایت طلایی استادوخودرامتنبع کردن

    ازبیانات نافذ وفوق تاثیر گذار استادرادارم .

    خدایاشکرت بابت این همه آگاهی های طلایی

    که مارابه سوی آنهاهدایت نمودی ….

    درپناه خداوندمهربانم شاد، سلامت وعالی

    بدرخشید .

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: