گفتگو با دوستان 15 | هیچ بهانه ای پذیرفتنی نیست

باورم نمیشه استاد یعنی میشه شما رو از نزدیک دید

میشه کنارتون نشست

میشه حرفهاتونو نه از پشت گوشی بلکه واقعی فول اچ دی شنید

استاد جملات آخرتون نمیدونی چیکار کرد نمیدونی چه شوقی به دلمون انداخت من از خوشحالی گریه بند نمیاد

استاد واقعا میشه از نزدیک بغلتون کرد و بهتون گفت که چقدرررر شما خوبید چقدرررر شما ناجی نزدیکی کا بودید به شما گفت که چطوری ما رو از جهنم به بهشت برین رسوندید

استاد شما اون حرف زدید و ویدئو تموم شد اما مگه میشه از ذهنم تموم شده باشه

من تازه شروع کردم به تجسم. اونقدررررر واقعی تجسمتون کردم که از نزدیک میشه شما رو دید که اشکام همینطوری میاد

استاد ما دل تو دلمون نیست برای اینکه ببینم کیا میتونن این سعادت بودن کنار شما رو داشته باشن اما من الان تو‌رویام با شمام تو تجسمم با شمام من الان کنار شمام دور آتیش من الان یک قدمی شمام دارم راه میرم دارید به ما پرادایس نشون میدید دارید ساحل سفید طولانی میگید ما داریم اونجا آب بازی میکنیم داریم میگیم میخندیم‌ گریه میکنیم از عظمت و‌بزرگی خدا

واااای استاد تو گفتی و رفتی اما نمیدونی چه ذوق و شوقی انداختی به دل ما. بخدا از من از ذوق این اتفاق اشکم بند نمیاد