گفتگو با دوستان 15 | هیچ بهانه ای پذیرفتنی نیست

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • 12 قدم، مسیر تکاملی خلق زندگی دلخواه از دل همان شرایطی است که الان داری؛
  • جهان طبق قانون، امکانات دنیای اطراف شما را بر اساس باورها و اهداف جدیدتان از نو بروزرسانی می کند؛
  • همه ما به یک اندازه به خداوند به عنوان منبع خوشبختی، دسترسی داریم؛
  • بهود در کدام قسمت از زندگی ات را همین حالا می توانی شروع کنی؟

منابع بیشتر:

«می خواهی جزو کدام گروه باشی؟»


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    537MB
    34 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 15 | هیچ بهانه ای پذیرفتنی نیست
    31MB
    34 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

312 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سید مرتضی مشکانی» در این صفحه: 1
  1. -
    سید مرتضی مشکانی گفته:
    مدت عضویت: 1928 روز

    سلام به دوستان عزیز استاد عزیزم ومریم شایسته عزیز با تمام وجودم از خدای مهربونم سپاسگذارم که من رو در این جمع قرار داد.

    میخام تجربه همین چند روزم که با یه تغییر و یه تصمیم هدایت شدم از احساس بد و انسان هایی که غرق دراحساس بد بودن به احساس فوق العاده عالی و انسان های بینهایت دوسداشتنی و پر از احساس و انرژی خوب .

    پدربزرگ‌من سه روز پیش فوت کرد و من وقتی فهمیدم واقعا خیلی جا خوردم و اون لحظه با توجه به جوی که در اون بودم احساسم خیلی بد شد که تو‌همون لحظه بود که انگار خدا منو از جام بلند کرد و گفت این مکان رو ترک کن و تو این احساس نمون و من چون تو خونه همه گریه میکردن سریع بلند شدم و رفتم بیرون تو ماشین نشستم و دوباره این قانون رو‌که میگه احساس بد اتفاق بد رو با خودم تکرار کردم و به خودم گفتم اگه واقعا به این قانون ایمان داری باید ایمانتو‌‌نشون بدی همونطور که استاد وقتی پسرشو فوت کرد فردای اون‌روز به سمینارش رفت وبا احساس خوب به کارش ادامه داد و‌این حرف استاد که میگفت که خدا این نعمتش رو‌بهم داده و‌من تو‌لحظاتی که داشتمش ازش لذت بردم و حالا هم خودش بردش و از راه های دیگه بهم عشق و‌لذتی که از طریق اون فرد میداده رو‌میده (و اینکه‌من بنش زیادی از کودکیم رو با پدر بزرگم‌بودم ینی بیشتر تایمم رو تو بچگیم تو یه دوران با پدربزرگم‌بودم و کلا تو‌فامیل منو بچه ی پدربزرگم‌میدونستن ) من اینجا به خودم یاداوری کردم و چون تو همون روزا این فایل ها رو‌نگاه میکردم (گفتگو‌ بادوستان) و بچه ها و استادکه میگفتن باید ایمانت رو‌تو‌عمل نشون بدی و‌بچه هایی نتایجشون رو با عمل به ایمانشون میگفتن منم به خودم گفتم باید ایمانتو‌نشون‌بدی و فقط تو حرف قوانین رو تایید نکنی‌ من با اینکه خیلی پدربزرگم‌رو دوس داشتم و چون روزای اخرشم تو خونمون بود یه خورده برام سخت بود و با این حال خدا کاری کرد که‌خونه‌بمونم چون‌خاسته بودم از خدا که میشه من به مجلس ختم‌نرم و دیدم که امتحانای میان ترمم شروع شده و وقتی گفتم به خانوادم اونا گفتن بمون‌و امتحاناتو بده و‌اینکه موندم و باعث‌شد نرم به ختم و چون ختم‌ تو شهرستان بود من تو خونه موندم و‌همه رفتن و با خودم‌گفتم این یه فرصت از طرف خداست که من بشینم تو این چند روز خیلی بهتر رو باورام‌کار کنم (چون وقتی رفتم تاریخشو به دقت دیدم ماله یه ماه بعد بود و بطرز شگفت انگیزی کلاسم کنسل شد و همچی فراهم شد که من رو خودم کار کنم و وقت بیشتری داشته باشم ) ذهنمو کنترل کردم و احساسمو اگاهانه کنترل کردم و شکر خدا بیشتر از هر روزی تو‌زندگیم این روزا حسم بهتره و با وقت گذاشتن زیاد و با کار کردن رو‌خودم خیلی احساسم بهتر شده و باعث شد که من حرکت کنم و با مدت طولانی فایل های ضبط شده باور های قدرتمند رو گوش بدم‌حتی زمان خابم گذاشتم که این فایل پخش بشه و به این رسیدم که تا زمانی که عمل نکنی تغییر نکنی نتایج‌هم تغییر نمیکنه چون‌من خیلی چیزا رو میدونستم اما عملم کم بود و‌خدا با این اتفاق بهم این فرصت رو داد تا خودم رو بیشتر بشناسم رو خودم بهتر کار کنم و قدرت این روند رو ادامه میدم وقتی که صحبتای بچه هارو میشنوم ایمانم بیشتر میشه و با انگیزه بیشتر رو خودم‌کار میکنم و بخصوص حرفای علی و شکیبا و ادله عزیز که از اون شرایط خودشون رو دور کردن و با کار کردن روی خودشون به این نتایج رسیدن .

    خدا با واسطه این عزیزان به من گفت که تغییر شهامت میخاد

    تغییر جسارت میخاد

    تغییر با عمل که نتیجه بخشه

    و منو از اون جمعی اگه میرفتم چقدر احساسم بد میشد به این جمع که باشندین حرفاشون ایمانم قوی تر شد و احساسم بهتر شد و انگار خدا بهم گفت بمون من احساستو خوب میکنم و منو از اون خانواده با اون احساس به این خانواده دوسداشتنی هدایت کرد عاشق همتونم عاشق خدای مهربونم که منو به این جمع هدایت کرد و براتون بهترینا رو ارزو میکنم و خیلی دوس دارم که از نزدیک ببینمتون هم استاد عزیز و هم ادله وشکیبا و سید علی عزیز که اتفاقا تو مشهد هستن ومنم اهل مشهدم خیلی دوس دارم از نزدیک ببینمتون و باهم درباره ی نتایجتون حرف بزنیم چون واقعا حرفاتون دستی از خدا بود که باعث‌شد خیلی حال من بهتر بشه و درس بزرگی که از این فایل و فایل های گفتگو با دوستان گرفتم

    اینکه اول باید فقط با ایمان به خدا تصمیم‌بگیری که شرایط رو تغییر بدی و حرکت کنی و‌وقتی که این تصمیم رو میگیری خدا تو هر لحظه بهت میگه چیکار کنی و تورو تو هدایتت میکنه به بهترین مکان و فقط کافیه با تمام قلبت این تصمیم رو‌بگیری‌ که تغییر کنی و‌تو حرفای همه دوستان و این نقطه مشترکی بود که بهش رسیدم که‌همشون و خود استاد از یه جایی تصمیم به تغییر میگرن و با تمام وجود حرکت‌میکنن و‌این تصمیم رو‌هر کی که گرفته نقطه عطفش بوده و زمانی که ما این تصمیم رو‌میگیریم خداوند به ما پاسخ میده و تو مسیر این تغییر تو همه لحظاتش به ما میگه چیکار کنیم و هدایتمون میکنه

    درس دیگه ای گه گرفتم این بود که ما باید تسلیم هدایت خدا باشیم و‌با تمام وجود خودمون‌رو به خدا بسپاریم به جریان هدایت الله و‌به قول استاد که اون شعر رو میخوندن که

    باید پارو نزد وا داد باید دل رو به دریا داد

    و زمانی که ما دست از پارو زدن بر میداریم و دلمون رو‌میدیم به خداوند

    خدا انقدر زیبا ما رو تو‌مسیر هدایت میکنه که تمام لحظاتش برامون درس و لذته .

    با تمام وجودم از خدای مهربونم سپاسگذارم که منو انقدر زیبا هدایت کرد و تو این چند روز که من تنها بودم انقدر من غرق در عشقش کرد و‌حالم خوب بود که نه تنها مرگ‌پدر بزرگم‌رو کاملا پذیرفتم بلکه با بودن تو‌این فضا تو این جمع بهم گفت که من همواره کنارتم و خیالت راحت .

    واقعا شما همتون شدید خانواده من و من باهاتون زندگی‌میکنم و حضور همتون رو‌احساس میکنم واقعا بزرگترین سپاس گذاری من از خدا داشتن همین خانوادس عاشقتونم و ازخدای مهربونم بابت حضورتون بینهایت سپاسگذارم

    اخه من همیشه از بچگی ارزو‌داشتم یه همچین خانواده ای داشته باشم و خدا منو به این خاستم‌رسوند بیصبرانه منتظر اینم که از نزدیک‌ببیمتون وباهاتون حرف بزنم‌و‌عشق خدا رو با بودن درکنارتون لمس کنم که البته همین الانم این عشق رو در تک تک لحظاتم دارم عاشقتونم عاشقتونم عاشقتونم ❤️❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: