گفتگو با دوستان 15 | هیچ بهانه ای پذیرفتنی نیست - صفحه 13 (به ترتیب امتیاز)

312 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    الهام اقایی گفته:
    مدت عضویت: 155 روز

    به نام خدای بزرگ ومهربان وقدرتمند

    سلام به استاد عزیز ومریم جان عزیزم؛وهمه دوستان قشنگم؛استاد جان چقدر من لذت بردم از نتایج دوستانم؛استاد جان من وقتی میگفتین تکاملتون طی کنید درک نمی کردم ؛وقتی بچه میگفتن من باشما خداراپیدا کردم درک نمی کردم؛وقتی میگفتن الخیر فی ما وقف یعنی در هرکار خیر که به ما می‌رسد خیری درآن هست درک نمی کردم؛تا دیشب که ماشینمون به صورتی خراب شد ومن گفتم از بنزینش است رفتم بنزینش کردم؛دیدم بازهم خاموش وروشن میشه ؛گفتم از روغنش است یه کم روغن ریختم داخل ماشین؛استار جان نمیدونید با چه حس خوبی دارم این مطالب رامینویسم؛من توماشین که میومدم میگفتم دراین خرابی ماشین خیری هست؛ومدام اینا با خودم تکرار میکردم؛درراه که میومدیم وماشین خاموش وروشن میشد ؛دوتا پسر باشخصیت کنار ماشین من ایستادن وگفتن اگه کمکی ازدست ما برمیاد بگو؛ومن ازاونجا تشکر کردم واونا رفتن؛ومن اشک درچشمانم جاری شد وگفتم خدایا شکرت که آدم های خوب توی شهرم هست؛وباباوراینکه خداکمکم میکنه رسیدم خونه؛وبعد همسرم امد واونا درست کردچون صبحش،سرویس داشتم؛استاد من به همسرم گفتم برم وروغن ماشینا عوض کنم؛استاد من رفتم وروغن ماشین وعوض کنم چندتا ستون که توی اون مغازه بودن خونه داشتن؛من هروقت میرم تواین مغازه خیلی به این پرنده های قشنگ توجه میکردم وهمین جور که داشتم به این پرنده هاتوجه میکردم چشم افتاد به دوتا پرستویی که داشتن براخودشون لونه درست میکردن ;استادجان اینقدر زیبا لونه درست میکردن که من اشک در چشمانم جاری شد که واقعا خدارااونجا پیدا کردم وقدرت خدارا پیداکردم که چقدر زیبا باچند تکه چوب وبااب وسنگ وبه چه زیبایی لونه درست میکردن؛من فهمیدم که وقتیکه شما میگفتین در هر کار که اتفاق می‌افتد خیری درآن هست را من امروز درک کردم؛ووقتی بچه ها میگفتن من خداراباشما پیداکردم من امروز قدرت خداراباور کردم؛ومن ازاون دوتا پرنده عکس گرفتم واونراروی صفحه گوشیم گذاشتم تا هرروز بیشتر به قدرت خدا پی ببرم؛خدایا شکرت که هروز بانوان های وتوجه به زیبایی های طبیعت منرا به خودت نزدیک میکنی؛ممنون از استاد عزیزوهمه دوستان که باخوندن کامنتاتون بیشتر به خدا نزدیکتر میشوم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1320 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان..

    بنام خداوندی که همه چیز خودشه….

    خداوندی که هر روز میگذره بیشتر دارم به درک بزرگ شدنش در قلبم و درونم پی میبرم.

    سلام و درود به هدایت الله..

    هدایت اللهی که شده جزو ثانیهای زندگیمون.

    این فایل الان من چند روزه یه شوق و ذوقی نصیبم شده که بیام رندوم بدون هیچ نوشته ایی جلو برم..

    چقدر این فایل زیبا بود..چقدر صحبت این دوستان زیبا و دلنشین بود..

    چیزی که همیشه تو ته ته اعماق درونم از بچگی برای خودم تصویر سازیش میکردم..

    خوابهای بچگیم و کارهایی کا انجام میدادم الان تو این فایلها داره برام تیک میخوره..

    واقعا بعضی وقتا میگم خدایا اگه تو هدایتم نمیکردی من باید چکار میکردم تو این شرایط زندگیم…

    ما هممون تو زندگیمون مخصوصا ما دهه شصتیها…خیلی چکمونو خوردیم.محکم!

    وقتی اهرم رنج برای خودم میسازم..انگار آلیسم که وارد سرزمین عجائب شدم..

    و این سرزمین عجائب نیست..این سرزمین سرزمین که ما به زندگی اصلیمون برگشتیم..سرزمینی که همیشه بوده..و این گذر زمان بوده تا ما بیشتر اشرف مخلوقات بودنمو درک کنیم..

    سرزمینی که خداوند همیشه از اون ته تها بهم میگفت برگرد..تو برای اینجایی که هستی..نیستی حرکت کن..

    و من نتیجه حرکتم این شد که بیام امروز شاهد چنین صحبتها و حرفهایی بشم..

    که با نوشتها تو دفتر آسمانیم.که مارک اسمان هست…گل بوته های زیبا را با خودکار ابی رنگ و قرمز رنگ به تصویر در جلوی کلام الله بکشم..

    ای کاش میشد صحنه گلهای زیباییم را جلوی کلمات استاد گرانقدرم به تصویر بنویسم..

    استادم صحبتهای ما بچه ها رو کنار همدیگه بزاری…احساس کردم همه ما تضادهای زندگیمون به یه نحو هست…و فقط یکم و زیاده…

    برای منم به روشی دیگر بود…

    چیزی که از جامعه خانواده..حز ناله سر به هوا دادن.و تمسخر کردن..و کوچک کردن دیگران..و تنشهای رابطه ایی وووووو..ووهایی که هر روز هر روز مثل باتلاق.به زیر کشونده شده بودیم..

    و این تضادها باعث شد تا بیشتر به انسان بودن خودمون برسیم..انسانیتی که جز روح الهی نیست..روحی که فقط شادی ها و خوشیها را طالب هست..

    و هر چیزی که دایره خوشیها و لذتها دور باشد حز سرافکندگی و نگرانی و آشوبها چیزی نیست..

    و لطف پروردگار..چراغ روشنایی خوشبختی و سعتدتمندی دنیا و آخرت در دستم گذاشت تا امروز بدونم من قدرت همه چیز رو دارم..

    من به لطف خدادند هدایت شدم به رشته ایی که میدونستم آینده خیلی میتونم بجاهای خوب برسم..

    و ادامه دادم..یادمه معلمم بهم گفت..اگه تو این کلاس 30خورده ایی نفر..خانم علی پور شما بجایی نمیرسید..من خیلی شیطون بودم اصلا علاقه ایی حقیقتا نداشتم..

    گفتم باشه من بهتون نشون میدم.من سال اول دانشگاه دولتی همین رشته قبول شدم..جالب اینکه یکی از افرادی که اونم معلم بود با هم در یه حیطه تدریس میکردن..با من لیسانس هم کلاسی شد…من جاهایی بود با هم کار میکردیم مدام بهم میگفت و میخندیدیم..

    من هر جور که دوستداشتم..هر دانشگاهی که دوستداشتم به لطف خداوند و الهامت کمکم کرد به چیز مورد علاقه ام برسم..

    که یه روز بهم الهام کرد..گفت شور شوقی که داشتی چکاری براش میکردی گفتم اینکار گفت خوب .. با همین روند ادانه بده منم گفتم چشم.

    و این داشتان ادامه داشت..چند تا از دوستان تو کار عملی که مربوط به رشته ام بودن خیلی قوی عمل میکردن..ولی من همیشه هیچ وقت این درسو پیش نمیرفتم..بخاطر چند صدومم مشروط شدم ولی یکی از استادا بهم کمک کرد..

    و ابن داستانها گذشت که خیلی طولانی میشه!

    و بازم یه خواسته در درونم ایجاد شد..

    گفتم یه زمان میرسه بدون اینکه من این اموزشی که دوستدارم به روش تدریس مجازی پیش میاد..و این پندمیک دقیقا اوج طلایی زندگیم بود…

    و من تو یه حیطه دیگه کار کردم و دیدم منم دارم تو اینکار فرسایش میرم..

    اینکار رو موقتی و وقت تلف کن میدیدم ولی حرفه خیلی قوی اییی پیدا کرده بودم..

    و دیدم مشتریام اصلا بدرد نمیخورن…

    و یه خواسته قوی تری داشتم..همیشه میگفتم برام پیش میاد..تا اینکه یه تضاد بزرگی تو روابط برام پیش اوند واقعا اینقدر شدید بود استخونام به لرزه میفتاد..

    گفتم این داد میزنه من باید یکار انجام بدم..بازم لطف الهیی فردی رو وارد زندگیم کرد..تا درسهایی بهم بده تا من خودم و خداوند رو پیدا کنم…

    و امروز شاهد چنین صحنهایی شدم..

    روابطم با خودم و اطرافم و خداوند زمین تا اسمون تغییر کرد..

    همون خاسته ایی که تو زشته خودم بود و من مشروط شدم الان به کمال اعتماد بنفس بالا انجامش میدم و شروع کردم تمرکزی خداوند شب بهم الهام کرد بجنب برو جلو..یه خانم قد بلند که همیشه میاد باهام صحبت میکنه..

    بهم گفت همین مطالبو برو حلو…

    و من هنوز دارم همون کلاسی که دوستداشتم تو حوزه کاریم ادامه میدم..

    الان برمیگردم به قبل خودم میگم خدایا من بخاطر این درس مشروط شدم من چه فکری میکردم..

    بهش فکر میکنم ..فقط بخاطر ترسها…و کمبود اعتناد بنفس و عزت نفس بود…که زندگیمو نزدیک به 15سال آبش کرد..

    ولی بخودم برمیگردم میگم همون دورانم نیاز بود که الان بیشتر قدر این انوزه ها و راها رو بدونم و ازش به نحو احسن انجام بدم..

    و من الان بسیار توانمتد تو نحوه ارتباطم با افراد.کلا تو زمینه روابط.

    تو زمینه شغلیم پیشرفت کردم و فورا هدایت شدم به مسیر بالاتر.چون خیلیم توانمندم تو این غالب…و اللن دارم انوزش میبینم و ناگفته نمونه چه درهایی بزام باز شد..که بازم طولانی میشه…اللله اکبر..

    الان بسیار توانمتد و دارم قانون کارم را برای خودم اصولسازی میکنم..

    و صحبتهای استاد شده مثل یه ضبطی که شب و روز برام تکرار میکنه.هدایت پروردگار مثل بارش باران رو سرم میریزه..

    انشالله به لطف خودش به زودی وارد عملی شدن برسم..و من باور دارم خداوند بهم کمک میکنه و من خیلی بدیهی و اسان زندگیم زیرو رو میشه..

    عتدله عزیز و شکیبا جان و علی عزیز..تمام ما راهمون مثل هم بوده و حتی استاد عزیز..این تضادها باعث شد که امروز جمع بزرگ الهی رو داسته باشیم…و از نعمتهای بیکران الهی استفاده خوب رو ببریم..

    علی عزیز ..منم چند روزیه مثل بچه کوچیکی که راه میره و هیچی نمیدونه.قدم بر میداره منم دارم پیش میرم اصلا نمیدونم که میخاد چی بشه…

    ولی دیروز از خداوند گفتم خدایا! من ازت فلان چی رو میخام باهام حرف بزن..نمیدونم چجوریه میخام برام واض بشه..

    هدایت شدم به اشپزخانه میخاستم یچیزی رو بردترم..خودم با خودم اصلا هیچ برنامه ایی نداشتم..

    با خودم گفتم خدایا میدونم اینکار میشود..زبانم با این حرف چرخید..گفتم خدایا خیلی راحت بهم گفتیا!خیلی حاها بود که زود الهامت پروردگار رو واضح درک کردم..

    و در نهایت من سپاسگزار این خداوندم و مخصوصا صحبت علی زیرو روم کرد..تا بیشتر و قوی تر باشم..و قبل از اینکه جهان برام تضاد درست کنه.خودم برای خودم تضاد بسازم..و ادامه بدم انشاالله لطف الهی همیشه پا برجاست.

    به امید نتایجهای بهتر و سپاسگزارانه تر…و لطف الهی بدرقه زندگیمون!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 1818 روز

    سلام استاد عزیز و مریم جانم و همه بچه های سایت الهی

    استاد عزیزم خدارو شکر میکنم واقعا برای این بخش از گفتگوهای دوستان عزیز و موفقم

    از اون روزی که شما این فایل رو قرار دادین و من به صورت هدایتی اون رودیدم و واقعا آنچنان تآثیری روی من گذاشت که همون لحظه از همسرم با وجود مشغله کاری درخواست کردم که بیاد و منو ببره لوازم تحریری و اینجا هم خدا لطف کرد و عزیز منم لطف کرد و همراهم شد

    که دفترها و خودکارهای عالی بگیرم تا از نو شروع کنم که اینجا هم واقعا خدا هدایتم کرد بهترینهارو تهیه کنم که کار کردن باهاشون عالیترین احساس رو به من میده

    از همون شب که ۲۳ رمضان بود من شبها برای سحر بیدار میشم و تا طلوع آفتاب و حتی بیشتر فقط مینویسم و عشق بازی میکنم با خدا و با خدای درونم که لحظه به لحظه هدایتم میکنه مینویسم از جملاتی که از شما میشنوم و از فایلهاتون دریافت میکنم تا همیشه این دفترم رو نگاه کنم و یادم بمونه و برام تکرار بشه

    من همون لحظه زیر این فایل کامنت گذاشتم که ایندفعه فرق داره با دفعه های قبل و قولهایی که دفعه قبل به خودم دادم برای جدی ادامه دادن اما متاسفانه بعضیهاش ادامه نداشت و قول دادم به خودم و خدا و شما که تمام تلاشم رو کنم که در مسیر باشم همیشه و فعال باشم

    با صحبتهای خواهران کیانی فر و آقای خوشدل اصلا زیر و رو شدم

    چقدر خوبه این مسیر و این برنامه ای که به شما الهام میشه تا مارو هدایت کنین از شما سپاسگذارم و از خالق شما

    استاد عزیزم من دارم دوره ها هم از اول شروع میکنم منتظر نتایج عالی از من باشین بهتون قول میدم استاد بینظیرم زحمات شما بی نتیجه نمیمونه انشاالله

    خدایا شکرت

    استاد و مریم عزیزم سپاسگذارم و دوستون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  4. -
    نگین نگین گفته:
    مدت عضویت: 2129 روز

    سلام به همه دوستان بخصوص استاد عزیزم و مریم خانم گرامی

    تو این فایل شکیبای عزیز گفتن که وقتی خودشون تغییر کردن اطرافیانشون تغییر کردن یعنی افراد قدیمی ازشون دور شدن

    «حتی پدرشون که یکی از افراد نزدیک خانوادشون بودن!»

    این یعنی من ذهنم رو درگیر اطرافیانم نکنم، هرچند استاد شما تو خیلی از فایلها اینو گفتید ولی ذهن من نیاز به الگوی بیشتری داره، یادمه اول فایل سه برابر کردن درآمد شماره سه هم همینو میگید که شما تغییر کنید جهان خودش اطرافیان رو یا تغییر میده و بهتر میکنه یا اونا میرن، خودشون میرن!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    کبری صباحی گفته:
    مدت عضویت: 1104 روز

    بنام خدایی که هرآنچه دارم از اوست واو مالک وصاحب اختیار من هست..

    روزشمار تحول زندگی من فایل 71

    سلام به همگی…

    سلام به عادله عزیز سلام به شکیبای عزیز.

    من عاشق عادله کیانی فر عزیز هستم چند وقت پیش یه کامنت ازشون خوندم لذت بردم لذت بردم که چقدررررر قشنگ نوشته بودن چقدرررررر قلم زیبایی دارن توی نوشتن تبریک بهتون میگم عادله جان..

    هیچ بهانه ای پذیرفتنی نیس اره واقعا درسته هیچ بهانه ای پذیرفتنی نیس.. اگر پیشرفت وموفقیت رو میخای باید تغییر کنی باید تغییر کنی باید جهاد اکبر در درونت راه بندازی..

    چند روز پیش که قدم 12 رو خریدم و چکاپ فرکانسی پگاه مرجانی عزیز ودست داشتنی رو گوش کردم که چطور توی تمام جنبه ها روی خودش کار کرده بود وچه نتایجی گرفته بود با خودم گفتم کبری تو هیچ کاری نکردی رسیدی به 12 قدم اما هیچ دستاورد بزرگی نداشتی مثل بچه ها.. استاد من نمیخام خودمو با دیگران مقایسه کنم ولی من اینطوری که بچه ها کار کردن روی خودم کار نکردم من فایلهارو رو گوش میدادم گهگاهی نت برداری هایی هم میکردم اما اینطور سخت وسفت نبودم ومن از زمانی که روزشمار وشروع کردم خیلی نسبت به قبلم متعهد تر شدم.. اون روز اومدم چکاپ فرکانسبمو مقایسه کردم با شروع دوره دیدم خدا روشکر به نسبت اول دوره خیلی دستاوردها داشتم اما اینهمه دستاورد هم به واسطه همین یه زره کاری بوده که رو خودم کردم واونجا باخودم گفتم تو هم اگه مثل پگاه بامثل عادله یا مثل استاد رو خودت کار میکردی الان زندگی تو با گذشته زمین تا اسمون فرقش بود وتو هیجان زده میشدی از تغییرات وپیشرفت هات ومن استاد تصمیم گرفتم از اول شروع کنم وجلسه هارو چندین وچندین بار گوش کنم هرچند که از زمانی که روز شماروشروع کردم فایلهای 12 قدم هم از اول شروع کردم والان تازه جلسه سوم، چهارم از قدم دوم هستم وهرچی بیشترگوش میکنم بهتر درک میکنم ودیگه مثل قبلا عجله ای ندارم که قدم هارو تند تند تموم کنم میخام یاد بگیرم وچیزهایی که یاد میگیرم وتوزندگیم عملیش کنم میخام یه چیزی که ازتون یاد میگیرمو خوب خوب خوب یاد بگیرم وبعد برم به مرحله بعد… خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت بابت بودنم درابن مسیر لذت بخش..

    استاد من یه بار دیگه میخام چکاپ فرکانسیمو بنویسم قبل از سال 405 وبا جدیت تمام روش کار کنم وان شاء الله پایان سال 405 بیام ودستاوردهامو بگم.. یه چکاپ فرکانسی برای خودم بسازم که خودم هز کنم….

    استاد بینهایت دوستتون دارم وعاشقتونم…

    درپناه الله یکتا شادوپیروز و ثروتمند وسعادتمند دردنیاواخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 995 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد و تمام بچه های سایت

    زدم رو نشونه ام این فایل با ارزش برام اومد

    قسمت پانزده گفتگو با دوستان با عادله جون و شکیبا عزیز فهمیدم این برای من بود که شکر خدا عادله عزیز و شکیبا جون موفق شدند برای من هم میشه کافیه باورهامو درست کنم و ایمان داشته باشم همان طور که این دوستان عزیز از پس زندگی بر اومدن و با قدرت به زندگی ادامه دادن برای من الگو هستند و تحسینشون می کنم و برای ایشان آرزوی موفقیت دارم خیلی لذت بردم از گفتگوی زیبای ایشان و سید علی خوشدل برادر توحیدی همیشه بدرخشی

    کامنت های شما به ما انرژی زیادی میده

    در پناه خداوند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    وحیده زنگی گفته:
    مدت عضویت: 1553 روز

    خدارو شکر میکنم وقتی موفقیت عزیزانم رو میبینم هر ادمی که با توکل و عشق در مسیر درست پیش میره و به نتیجه های عالی میرسه باعث میشه از ته دل شاد بشم و خداروشکر کنم انشاالله روزی منم همین حرفارو خواهم زد و نتیجه های عالیمو اعلام کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    ARSHAM گفته:
    مدت عضویت: 2504 روز

    چقدر قشنگ بود این فایل واقعا گریه کردم خودم با دوست عزیزمون که داشت صحبت میکرد،منم گریه م گرفت دقیقا درست گفت،استاد واقعا عاشقتونم استاد خدا حفظتون کنه،من با حرفاتون مستقل شدم،رفتم دور ایران تنها ایرانگردی کردم کلی دوستای جدید پیدا کردم کلی چیز یاد گرفتم،سپاسگزار تر شدم،وقتی شرایط مختلف رو دیدم،خوشحال هستم خوشحالم،ناراحت هم هستم خوشحالم،نمیدونم این وضعیت رو چطوری باید بنویسم ولی واقعا اینطوریه شده خیلی زیاد،استاد نمیدونم چه کار خیری تو زندگیم کردم که با شما چندین سال همراه هستم،واقعا عشقید،استاد تو رو خدا نزارید با موهای سفیدتون رو ببینیم،خیلی خوبه که همیشه اصلاح میکنید یا کلاه میزارید،استاد به خدا گریم میگیره دوست دارم همیشه سلامت باشید ،باشید ،استاد جانم بینهایت عاشقتم،یه تشکر هم کنم از دوستمون که صحبت کرد عالی بود ،همچنین خانم شایسته بزرگوار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  9. -
    Ziba گفته:
    مدت عضویت: 1728 روز

    سلام استاد 😊😊

    خوب یه جایی میخام بنویسم که بتونم یه برداشتی ازخودم داشته باشم

    استاد بی پرده بگم من ازاون آدم هاییم که دقیقه نودتغییرمیکنم البته خداروشکر که حداقل تغییرمیکنم.

    ینی وقتی به تمام تجربه های زندگیم نگاه میکنم میبینم من تااتفاقات بد وتضادها ازدرودیواربرام نباره تغییرنمیکنم.همیشه به مومیرسه وخوبه که حداقل نمیزارم به استخوان برسه😀

    به خاطر همین ویژگی چقدرخاسته های زیادی بودن که میتونستم زودتربهشون برسم اما اینقدر شرایط روبرای خودم سخت وسخت ترمیکردم که وقتی به نقطه ای میرسید که باید تغییرمیکردم دیگه اونقدردیربود که باید بهایی خیلی خیلی بیشتراز اون حالت اولی که اگه به موقع تغییرمیدادم خودمو، پرداخت میکردم.بعددرحالی که من مینشستم وتلاش میکردم اشتباهات وکم کاری هامو جبران کنم میدیدم کسایی که باآگاهی درزمان مناسب تغییرمناسب روانجام دادن قالب روعوض کردن خودشونو سازگارترکردن باطبیعت وجهانم داره الان روی خوششو نشون میده وگاری زندگیشون تبدیل شده به ماشین باسرعت داره توجاده خوشبختی میره،الان هم به خاطرهمین ویژگی توی شرایطی قرارگرفتم که استادهمونطورکه شما گفتین دارم توی تمام جنبه های زندگیم ازهمه طرف روابط وسلامتی ومالی وعزت ونفس و… به تضادمیخورم. ینی جهان داره باچک ولقد بهم میفهمونه که ببین 👈همینه تغییرنکنی هی بدترمیشه چارماه دیگه یه سال دیگه وضعیت ازاینم بدترمیشه اون لحظه هایی که داری خودتو شل میکنی ذهنتو رهامیکنی میزاری هرطرف دلش خاست بره هرکی هرچی گفت قبول کنه دوتادیگه ام خودت اضافه کنی بزاری روش که محدودیت هات بیشتر بیشتربشه ترسات بیشتربشه ناراحتیات بیشتربشه اونا میگذرن ولی بدون عواقب نه،بدون ایجاد یه تضادگنده بعدیه مدت نمیگذرن زخم باقی میزارن. زخمهایی که باید خیلی تلاش کنی تا ترمیمشون کنی

    استاد خدا بی رحمه واقعا بی رحمه واقعا قانونمنده ولی توی این بی رحمی، رحم ومهربونی زیادی هست.استاد فایل بقای اصلح میگه خدابی رحمه چقدربرام سخت بود این جمله! نمیفهمیدمش الان فهمیدم که خدا برای به وجود آوردن اون تضادها برای چک ولقدزدنا،کاملا تاکیدمیکنم کاملابی رحمه.ولی رحم ومهربونی خیلی عمیقی خیلی دوست داشتنی ای توی این بی رحمی هست اینکه جهان جوری درست شده که مارومجبوربه تغییرمیکنه نشانه میده که تغییرکنیم ومارومتوجه میکنه آگاه میکنه حالیمون میکنه نهایت رحمه! نهایت عشقیه که به من انسان داره، حالا اینکه چطور خودمو نجات میدم بستگی داره به این که چه نگاهی به این تضاددارم بستگی داره به اینکه چه نگاهی به خدا دارم اگه یاری کننده اگه غفور اگه جبران کننده ببینمش میتونم ازاین تضادهایی که خودم به دست خودم ساختم بیام بیرون. میگن خودم چون استاد تازه میفهمم میگین من به تضاد زیادی برنخوردم توی زندگیم ازوقتی تغییرکردم اصلابه تضادبرنخوردم ینی چی؟! استادشماتغییرکردین که تغییرکنین. ینی خودتونو اینطوری تغییردادین که باید درزمان مناسب تغییرکنین.باالهاماتی که ازخدادریافت میکنین.

    منم فهمیدم برای تغییرکردن بایدبفهمم اول کجای کاراشتباهه دیرتغییرکردن اشتباهه تمرکزی کارنکردن اشتباهه تکامل رعایت نکردن ویه زمین خوردن محکم ویه عالمه به پایین سرخوردن اشتباهه اولین قدم برای تغییراینه که من بیام اشتباهاتم رومتوقف کنم.اولین قدم اینه که واقعا باورکنم زندگیم توی ذهنمه نه توی واقعیت اول اتفاقه توی ذهنمه نه واقعیت پس اول بایداین ذهنه رو کنترل کردش. افسارشو گرفت واروم اروم تمیزش کرد

    .بعد کم کم باورارودرست کرد حرفای خوبو جایگزین کرد. عمل وتعهد لازمه استاد گفتین توی فایلی که حتی اون ادامه دادنه هم کنترل ذهن میخاد ینی اونی که نقاش بزرگیه الان کلی نجواداشته ولی چون کنترل ذهن کرده موفق شده به این جایگاه برسه اگه کنترل ذهن نمیکرد که اصلا ادامه نمیتونست بده که برسه به این نقطه.یه تعهدخیلی بالا یه انگیزه خیلی زیاد برای حل کردن محدودیت ها برای ازبین بردن اون باورایی که پاشنه اشیلن لازمه. من نمیتونم موفق شم اگرذهنمو کنترل نکنم اگه همچنان به روش های قدیمی خودم بچسبم اگه همچنان کارامروزو قدم امروزمو به فردامحول کنم.بگم حالامیشه هنوزوقت هست بازم میتونم تغییرکنم.هیچوقت برای تغییر دیرنیست جمله ای که مث شمشیردولبه اس شیطان باهمین جمله مارو گول میزنه مارو استوپ میکنه توی یه وضعیت.

    ازحالابه بعدمیخام بگم هیچوقت برای تغییردیرنیست ولی وقتی اون تغییرفردا نباشه واز همین لحظه شروع شه👌💪💪💪😊😊

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    ساناز جمشیدیان گفته:
    مدت عضویت: 882 روز

    ممنون استاد جان که این فرصت قرار دادین تا ما با شنیدن دوستان بتونیم حسابی انگیزه بگیریم و حسابی پر انرژی بشیم

    خدایا شکرت

    چقدر عالی که من همیشه کامنتهای شکیبا جان و عادله جان و اقای خوشدل میخوندم بعد میگفتم چقدر تمرین میکنن چقدر خوب دقت میکنن چقدر وقت میزارن و حسابی انگیزه میشدن برام تا بتونم بیشتر از قبل تمزین کنم و نتایجشون را هم در دوره دوازده قدم نوشتن

    چقدر همفرکانسهایی جالبی هم شده

    اون اوایل فکر میکنم وقتی اقای خوشدل پیام میگداشت هنوز ادواج نکرده بودن و پیامهاشون یادمه چقدر مقاومت داشتن حتی برای ارتباط با جنس مخالف بعد یکبار نوشته بودن که با اکیپی هم فرکانس اشنا شدن مفهوم واقعی قران بعدش درک کرده بودن و فهمیده بودن انقدر نباید از همه چیز دوری کنن و بعد هم این اشنایی ها شد ازدواجشون چقدر زیبا

    پروسه تکاملشون من خودم خوندم و دقیقا وقتی پیامها زا مبخونیم مشخصه از کجا به کجا رسیدن

    چقدر برام جالب بود و بعد الان اومدن خودشون هم یکبار دیگه تعریف کردن

    خدایا شکرت چقدر ایمانم قوی تر میشه وقتی نتایج بقیه را میبینم و بیشتر تمرین میکنم

    چقدر عالی و زیبا بود صحبتهایی که همش از جنس توحید و حس خوب

    خدایا شکرت

    تعهد امروز

    خانه زین مالک خواننده

    خوته ای زیبا با سالنی بزرگ که دیوار خیلی بلندی داره و مبل های سفید فرش طوسی ساده و پنجره های رو به طبیعت و زیبا و پر نور

    خانه ساده و بزرگ و شیک

    اشپزخانه با کابینتهای سفید و طوسی و فضای زیادی برای وسایل

    پله های رو بع بالا چوبی رنگ قهوه ای برای ورود به اتاق ها

    در عین حال که ساده و ترکیب وسایل خیلی زیبا هست و همین سادگی باعث شیک شدن ان شده

    خدایا شکرت خوانتده عزیز لایق این خونه زیبا کردی شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: