مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- تغییر اساسی را از کجا شروع کنم؟
- چگونه از دل این شرایط نا امید کننده، خوشبختی ام را خلق کنم؟!
- نقطه تحول زندگی من؛
- آگاهی از دلیل اصلی نتیجه، بسیار ارزشمند تر از خود نتیجه است زیرا با تکرار و پیروی از آن دلایل، نتایج بیشتری خلق می کنیم؛
- اگر من در مسیر درست قرار بگیرم، خداوند در زمان مناسب من را با آدمهای مناسب هم مدار می کند و ما با هم ملاقات می کنیم. در نتیجه من برای پیدا کردن آدمهای مناسب تلاش نمی کنم بلکه برای هماهنگی خودم با قانون تلاش می کنم؛
- اگر ما در مسیر درست قرار بگیرم، خداوند کارها را برای من انجام می دهد همانطور که برای ابراهیم، موسی و محمد انجام داد؛
- در جهانی که فقط به فرکانس ها واکنش می دهد، روی بهبود فرکانس هایت کار کن؛
منابع بیشتر:
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD512MB33 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 16 | چگونه در مدار مناسب قرار بگیرم؟30MB33 دقیقه
سلام به هم پاره های ارزشمندم
استاد این قسمت اینقدر برای من درس داشت که اصلا قابل وصف نیست
چه افکاری که در من بیرون نکشید، چه آگاهی هایی که نرسید، چه گریه هایی که سرنداد
استاد، شما میگید تغییر کنیم، شما میپرسید جزء کدام دسته هستیم؟
استاد میدونید وقتی به گذشته ی خودم نگاه می کنم چی میبینم؟
نه تنها ما یادنگرفته بودیم با دیدن ناخواسته ها تغییر کنیم، بلکه بلد نبودیم صدای قلبمون رو بشنویم!!! و مشکل اصلی ما ،که مارو از خوشبختی دور می کرد همین بود، نشنیدن و نفهمیدن ندای قلب. استاد ما بلد نبودیم آخه، بلد نبودیم به حسمون اعتماد کنیم. الان که توی این مسیر هستیم، به مرور به حسمون، به ندای قلبمون گوش می کنیم و حرکت می کنیم و نتایج ریز و درشت اومده، گوش کردن به الهامات برامون داره عادی و بدیهی میشه… اما سی سال گذشته چی؟ استاد هرموقع یه ناخواسته ای توی روابط برمیخوردم، نگاهی که بلد بودم این بود که: اشکال نداره، مشکلات توی زندگی همه است، زندگی همینه دیگه، باید تحمل کرد و ساخت ، توجهت به داشته هات باشه تا راحت تر تحمل کنی سختی هارو و شرایطی که باب میلت نیست.
من در مقابل تغییرات بصورت آگاهانه خیلی مقاومت ندارم، خیلی برام سخت و دشوار نیست، راحت تر کنار میام. بعد اون وقت یکی به من نگفت که وقتی ناخواسته داری توی زندگیت، باید تغییر کنی. بازم میگم، خدای درون حتما می گفتا، من بلد نبودم بشنوم.
استاد این نگاهتون که اینطوری داره تیشه میزنه به ریشه ی ناخواسته ها و شخصیتمون، این نگاه، این حرفها، این سبک، این جنس، اینها متفاوت از بدنه ی جامعه است، متفاوت از تمام نگاه هایی که تاحالا دیدم. اینهاست که منو الهی تر می کنه…اینهاست که منو ثابت قدم تر میکنه، با چشمام دارم میبینم چقدر مجسمه ی شخصیتم داره سیقل داده میشه…
من خوب اهل تغییر هستم. از وقتی فهمیدم ناخواسته ها برام درس دارن و من و من و من باید تغییر کنم، فقط و فقط از خدای خودم میپرسم چطور؟ چی رو تغییر بدم؟ چطور نگاه کنم؟ چطور تفکر کنم؟ چطور رفتار کنم؟ چطور عمل کنم؟ خودت هدایتم کن و همیشه به اندازه ی مداری که توش بودم هدایتم کرده و فهمیدم باید چیزی رو تغییر بدم و حرکت کردم براش.
استاد دنیا دنیا ازتون متشکرم بخاطر این زاویه از نگاهی که شناختید و تستش کردید و نتیجه گرفتید و منتشرش کردید.
خدایا ازت ممنونم بخاظر وجود این فرد ارزشمند توی این دنیا، و ازت ممنونم منو به این مسیر هدایت کردی…
اگر ما در میسر درست باشیم، به آدم ها و شرایط مناسب هدایت میشیم
از دیروز سی بار این جمله رو تکرار کردم، بهش فکر کردم. و از خودم پرسیدم چطور در مدار صحیح قرار بگیرم.
امروز هدایت، سوالم رو با یه سوال جواب داد!!! مسیر درست چی هست؟ که می خوای اونجا قرار بگیری؟
و فکر کردم، فکر کردم، که اصلا مسیر درست چطوریه؟ چی هست که تصمیم بعدی من این باشه که درخواست کنم برم توی مسیر درست.
جواب: در یک اصل ریشه ای: مسیر درست مسیر توحیده.
مسیر درست، مسیریه که آرامش داره. آرامش پایه ای ترین و اصلی ترین حالتیه که باید باشه. پیش نیاز رسیدن به بقیه خواسته ها. پیش نیاز دریافت آگاهی، پیش نیاز سلامتی، پیش نیاز حرکت کردن…
آرامش یعنی چی: یعنی درگیری ذهنی در مورد چیزی نداشتن. درمورد داشته هامون، درگیر دزدی یا بیماری نبودن، درگیر جلب رضایت دیگران نبودن(حتی مهم نیست ما در عمل برای رضایت دیگران کاری انجام میدیم یا نه، مهم اینه توی ذهنمون درگیرش هستیم یا نه؟ مدام و مدام به اون موضوع نگران کننده فکر می کنیم؟ یا اینقدر رها کردیم، اصلا یادمون نمی افته؟).
آرامش یعنی خودخوری نکنیم، یعنی نزاریم ذهنمون هی ببافه، هی ببافه…هی بگه هی بگه، هی عمیق بشه توی اون درگیری که داریم. درگیر خانواده، کار، بچه، شغل، هرچی، هرچی…
درگیری، متضاد آرامش هستش. درگیری، شرک هستش، درگیری، کمرنگ دیدن یا ندیدن قدرت خدا هستش. درگیری، توکل قلبی نداشتن هستش. اینکه توی ذهنمون داریم با کسی حرف میزنیم، تا قانعش کنیم، جوابشو می دیم، دعوا می کنیم، اینا یعنی آرامش نداشتن.
مسیر درست مسیر توحیدی بودن هستش. اونی که توحیدیه و ایمان داره به خدا بدون هیچ ترسی، بدون هیچ باور محدود کننده ای برای خواسته هاش و خلق آرزوهای بزرگ حرکت میکنه. اصلا شخص موحد، باور غلط نمیتونه داشته باشه، متضاد همیدیگه ان. یعنی هرچقدر ما داریم باورهای درست میسازیم در اصل داریم توحیدی تر میشیم، در اصل داریم نادیده میگیریم عوامل بیرونی رو.
مسیر درست مسیری هستش که خودت هستی و خدات. و هیچ باور غلط یا ترمزی توی این مسیر وجود نداره. خدا الهام میکنه و تو در عین حال که موحد هستی و آرامش داری، حرکت می کنی، قدمهاتو برمیداری و خداهم برات میلیاردها قدم برمیداره… و اینطوری باهمدیگه هی ادامه میدید. لذت میبری از مسیر، از رشد، از تک تک لحظه ها، آدم های خوب…شرایط عالی…حال بی نظیر.
استاد الان دارم درک می کنم توی توحید عملی ۶ میگید اگر مسئله توحید حل بشه بقیه ی مشکلات حل میشه یعنی چی. گفتید خدا توی قران فقط در مورد توحید حرف زده. چقدر الان آگاه تر شدم، از لحظه ای که شروع کردم به کامنت نوشتن، آگاهی عمیق تر شد…
حالا که اهرم لذت ساختم، مسیر درست رو فهمیدم چیه، صراط مستقیم، حالا بیشتر از ته قلبم از خدا میخوام به مسیر درست هدایتم کنه. مسیری که هیچ کس و هیچ چیز قدرت نداره. هیچ عاملی مانع حرکت من نیست. و اتفاقا جاده هموار همواره…و اتفاقا کلی همراه و دوست خوب هست که طی کردن مسیر رو برات اینقدر لذت بخش میکنه که همش غرق خوشی میشی.
استاد شما گفتید خدا هدایت کرده محمد وفرزانه رو، اون هم در زمان درست: چی میشه گفت در مورد این جمله. وقتی آدم فکر می کنه بهتر میفهمه زمانبندی خدارو، اجازه بدیم خدا خودش پلن هاش رو بچینه یعنی چی؟! اگر شما آگاهانه میخواستید این زوج دوست داشتنی رو جذب برنامه هاتون کنین، ممکن بود روزی انجام بشه که اصلا روی مود(mod) خوبی نبوده باشن. و اصلا نشنون حرف شمارو. اصلا اینکه هر کدوم از ما با میل و اختیار خودمون اینجا هستیم، نه از سر اجبار، این ارزشمنده، انسان خواستار آزادیه، چون آزادانه اینجا بودن رو انتخاب کردیم، بیشتر می مونیم، وگرنه اجبار رو نمیشه تحمل کرد. چقدر حال دلم خوب شد همین الان وقتی به طرز جلب مشتری شما فکر کردم استاد، چون با اختیار اومدیم، حسمون بهتره دوست داریم باشیم. و اگر همین یک اصل که همین الان قلبم تاییدش کرد، همین رو توی کسب و کارم مدنظرم داشته باشم، اون وقت هستش که در مسیر درست هستم.
بعد آدم درست کیه؟ آدم درست همونیه که با میل خودش وارد این برنامه ها میشه. در زمان درست، یعنی چی؟ یعنی اگر این دوستان، در دوران بورس بودنشون با این برنامه ها آشنا میشدن، احتمالا فکر می کردن در حال ثروتمند شدن هستند و قصدی برای خرید نداشتن و یا اگر در روزهای اول که از ازدست دادن توی بورس ناراحت بودن بازم حوصله ی گوش کردن به این صحبت هارو نداشتن. این میشه زمانبندی درست، زمانی که آماده بودن وارد سایت میشن.
آدم درست، اونیه که از محصولات استفاده می کنه، چون نتیجه می گیره، نمک گیر استاد و سایت میشه. نه تنها خرید می کنه، بلکه دستی میشه که کارای استاد رو انجام میده. چقدر کاربر با ارزش توی سایت هست که مطالب خوب و کامنت های خوب چه توی عقل کل چه توی فایل های رایگان چه توی محصولات میزارن. چندین و چندهزار نوشته ی با کیفیت ارزشمند هست توی این سایت، یک شخص چقدر باید زمان و انرژی بزاره تا این همه متن آماده کنه، اما تک تک این آدم های درست با اشتیاق و اصرار خودشون دارن برای ارتقاء سایت تلاش می کنن. توی دنیای بیرون، آدما پول میگیرن تبلیغ کنن، اما توی این سایت افراد برای تبلیغ استاد پول نمی گیرن. با اشتیاق هم این کارو می کنن. همین آدم های درست، با اصرار و شدت و حدت دارن استاد رو تبلیغ یا معرفی می کنن. بدون اینکه یه ریال از این تبلیغ نفعی داشته باشه برای این آدم های درست. آدم های درست، دقیقا همون وجه الهی هستش که استاد خوب برانگیخه کرده و این همه آدم درست توی این سایت، شدن دستان خداوند که هرکسی به اندازه ی توانش داره بهبود میده.
توی دنیای بیرون (مهندسی نرم افزار) تیم تشخیص و شناسایی خطا دارن، اما توی این سایت همین آدم های درست دارن خطاها وایرادات یا پیشنهادات رو اطلاع میدن. خودم شاید تاحالا ۲۰ تا ایمیل فرستادم برای بهبود، چون به عنوان کاربر کار می کنم با سایت و آشنا هستم به UI و Ux سعی می کنم انتقال بدم به مدیرفنی گرامی.
الان فهمیدم استاد، منظورتون از این آدم های درست کیا هستن.
چند روز پیش اتفاق جالبی از همزمانی خداوند برام رخ داد که گفتنش خالی از لطف نیست. این برنامه ریزی خداوند اشکم رو جاری کرد. خیلی لذت میبرم از آگاهانه زندگی کردن، اینکه فکر نمی کنم این اتفاقات، تصادفی یا اتفاقی هستش، توی هرکدوم میتونیم کلی درس یاد بگیریم.
چند روز پیش یه میوه فروشی داشت، کیسه ی بزرگ پر از پرتقال های خوب و با کیفیت رو داخل سبدچرخدار یه پیرزنی میریخت، که نتونست کنترل کنه و پنج تا پرتقال ها قل خوردن و داشت میافتادن توی جوب، یا برن زیر ماشین. من در حال حرکت بودم، در لحظه ی درست، در محل درست بودم برای اون خانمه. چون تونستم خیلی سریع سه تا پرتقال رو بگیرم و دوتای دیگه رو هم یه آقای دیگه گرفت. منظور از زمان درست، یعنی دقیقا اگه چند ثانیه قبل و بعد بود، دور و برم کسی نبود و اون میوه ها از دست می رفتن. خدا دوتا از دستانش رو فرستاد برای اون پیرزن خوش قلب که کمکش کنن. خانومه از ته دلش با کلمات زیبا، ازم تشکر کرد نه تنها این تشکر کردن هاش حالم رو خوب کرد. بلکه از اینکه تونسته بودم موفق باشم در گرفتن پرتقال ها، خیلی خوشحال بودم. بعدش هم که تفکر به زمانبندی خدا دیگه منقلب تر از قبلم کرد.
نکته اش این بود که من اصلا اون خانومه رو نمیشناختم. یا اصلا اون خانومه ازم درخواست نکرده بود تا من کمک کنم. یا اصلا از نظر مادی نفعی برای من نداشت. من با اختیار خودم اینکارو انجام داده بودم. آزادانه. و بعدش یاد صحبت های استاد افتادم که می گن همیشه دست های خدا، خودشون میان به من کمک کنن. استاد مخصوصا اونجا که گفتند اون شریکی که گرفته بودید، اونو شخص اصلا نیومده بود شریک بشه، همینطوری اومده بود به شما کمک کنه.
در کل این اتفاقات و این فکرها، خیلی برام باورپذیرتر کرد که من در مسیر کسب و کار تازه تاسسیم حرکت می کنم و در عین حال از خدا انتظار دارم دستانش رو برام بفرسته تا کمکم کنه تا کیفیت بهتری ارائه بدم تا سریعتر پیش برم. الان تنها شروع کردم و تنها کار می کنم. (این ردپا باشه تا بعدها برگردم ببینم چطور دستان خدا به کمکم شتافت اون هم با میل خودشون. اون هم افراد کاربلد و حرفه ای.)
استاد یه چیز مهم، که میخواستم ازتون تشکر کنم، و همه مون توجه کنیم بهش، کلمه ی مشتری هستش. شما برای کار خودتون از کلمه ی مشتری استفاده نمی کنید. یا اصلا نبوده، یا اینقدر کم بوده که خاطرم نیست. همیشه گفتید دوست حتی عنوان این فایل ها میتونست اینجوری باشه: گفتگو با مشتریان راضی. میدونید، تفکر کردن در مورد همین یک کلمه هم آگاهم کرد. کلمه ی مشتری، هیچ ارتباط قلبی بین فروشنده و خریدار برقرار نمی کنه. انگار کار نداریم چی هست و کی هست، فقط بخره بره. فقط پول بده. اما کلمه ی دوست چقدر زیباتره. چقدر ارزشمنده. هزاران برابر بیشتر از کلمه ی مشتری برامون سود خواهد داشت. دوست کمکت می کنه برای انجام کارات، دوست میاد می مونه، مشتری میخری میره. دوست هوای دوستش رو داره. دوست اسمش روشه، دوستت داره. ارتباط قلبی حاکمه. اعتماد و خاطره ی خوب جاریه. استاد ممنونم که ما شاگردات رو به چشم دوست میبینید نه مشتری، تاحالا از این زاویه به این تفکرتون نگاه نکرده بودم. و البته این نگاهتون درونی هستش نه صرفا در بیان یا در متون سایت. استاد بخاطر همین نگاهتون، همین متفاومت نگاه کردنتون، همین زیبا عمل کردنتون ازتون متشکرم.
این قسمت اینقدر برام درک و آگاهی داشت، امیدوارم بتونم همه رو جاری کنم.
تصور کنید، کلی بدهی دارید، حتی خونه ای که توش ساکن هستید، پرداخت کرایه اش براتون مقدور نیست، و کل دارایی تون پنج میلیون هستش، و اونوقت این زوج، میان همون رو فایل میخرن!!! حالا وقتی خودمو توی اون شرایط برای چند ثانیه تصور می کنم، سوالم اینه، من بودم می خریدم؟ یا فکر می کردم کار اشتباهیه، (و دور از شما) حماقته!!! شما چی؟ شما فکر می کنید می خریدید؟ طوری که من بزرگ شدم، و فکر می کردم کاردرستیه، مطمئم سعی می کردم تصمیم عاقلانه به زعم خودم بگیرم. مثلا می گفتم: ما که اینهمه توی بورس ضرر کردیم، حداقل این پولو داشته باشیم، فردا صاحبخانه اومد دم در یا طلبکار اومد، چیزی باشه، بدیم بهش.
آدم اینجور جاها متوجه میشه، که چی میشه که بعضیا نتایج بزرگ می گیرن. چی میشه نتیجه از در و دیوار وارد زندگیشون میشه. درسته شاید خیلی از دوستان هم از محصولات استاد خرید کرده باشن، ولی افرادی که در این وضعیت و همه ی پولشون رو میدن محصول رو می خرن، واضح که ارزش اون رو با تمام وجود درکی می کنن و به قول استاد می بلعند و نتیجه می گیرن.
محمدوفرزانه ی عزیز، بهتون تبریک می گم بخاطر این ایمان قلبی که به محصولات داشتید. بهتون تبریک می گم بخاطر تفاهمی که باهمدیگه دارید، که با همدیگه تصمیم به خرید گرفتید و باهمدیگه توی این مسیر هستید. بهتون تبریک می گم بخاطر نتایجی که گرفتید. نعمات الهی نوش جانتون، انشاله روزبه روز از نتایج بزرگتر شما آگاه بشیم و لذت ببریم. شما شاید خودتون حواستون نباشه، اما من میبینم اون حد از توحیدی بودنتون رو که باعث این چنین حرکات بزرگ شده، امیدوارم روز به روز بیشتر به روح پاک خداوند نزدیک تر بشید و توحیدی تر عمل کنید.
اصلا استاد من درک کردم که عاجزم، من عاجزم که بخوام این آدم های درست رو به کسب و کارم دعوت کنم و هرچند قبلا هم به توصیه ی شما عمل می کردم برای تبلیغ نکردن، ولی با آگاهی هایی که توی این فایل بهمون دادید، دیگه صددرصد انرژی و فکرم رو گذاشتم روی سمت خودم. اصلا این همه آدم در سراسر ایران هست، من چطور می تونم اونارو پیدا کنم، کسانی که ارزش کار من رو بدونن. اصلا من چه زمانی برم سراغشون که اون روز حالشون خوب باشه تا مشتاق برنامه های من بشن. وقتی جذب دوست برای آموزش هام، خارج از توان منه، چرا باید اصلا برم سراغش و درگیرش بشم؟ وقتی خودم، سمت خودم کلی کار دارم و اتفاقا دنبال فرصت هستم که انجامش بدم، چرا اینارو انجام ندم؟
اصلا می دونید استاد، واقعاها، برای من انجام این روشی که میگید خیلی راحت تره، من درونا مقاومت داشتم برم محصولم رو معرفی کنم. واقعا همیشه سختمه، احساس خوبی ندارم از انجام این کار، انگار خدشه وارد می کردم به عزت نفسم و محصولم. و برام راحت اینه که فقط مشغول بشم تا ایده های خودم رو عملی کنم، تا باورهامو کار کنم، تا انگلیسیم رو بهبود بدم، تا محصولم رو تکمیلتر و با کیفیت تر کنم. این برام واقعا راحت تره. یاد اون آیه افتادم که: خداوند میگه ما برای شما راحتی می خوایم.
و هدایت آدم های مناسب و دوستان مناسب به برنامه های من، کاریه که از توان من خارجه، اجازه میدم خدا انجامش بده.
استاد من از شما یادگرفته بودم که گفته بودید هرگز پول ندادید کسی براتون تبلیغ کنه. من هم درمورد کارم، اصلا به ذهنم هم خطور نکرد که تبلیغ کنم. ولی خودم سعی میکردم توی اینستا یا آپارات، خودمو، راه و روشم رو، محصولم رو معرفی کنم. ولی همون آماده کردن یه ویدئو برای معرفی که بزارم توی اینستا، کلی وقت و انرژی منو می برد. اما توی این ویدئو، مسیر رو برام واضح تر کردید، واضح و مبرهن، که هیچگونه حرکتی برای معرفی محصولاتم نکنم. چقدر به دلم نشست این توضیحاتتون، چون دقیقا اون بخش خدایی که درست بود رو هشیار کرد توی وجودم. مثل فردی که دوهزاریش افتاده باشه. استاد متشکرم که اینقدر بدون چشم داشت و در فایل های رایگان دارید بهمون آگاهی میدید، راه رو برامون روشن می کنید. مسیر رو واضح می کنید، و میدونیم که باید چیکار کنیم.
خدایا
شکرت برای این جهانی که خلق کردی
شکرت برای این سایت، این استاد، این روش
شکرت که من توی ایران به دنیا اومدم، هیچ وقت فکر نمی کردم اینقدر از ایران بودنم راضی باشم. اگر توی کشور دیگه بودم و شمارو نمیشناختم چقدر بد میشد.
سلام نازنین سمانه ی من
چقدر من از کامنتت درس گرفتم، چقدر برای من گفته شده بود.
دوست عزیزم، ازت ممنونم که اینقدر متعهدانه روی خودت و مسائلت کار می کنی تا حلشون کنی و بعد از حل کردنشون باماهم به اشتراک میزاری.
خیلی برام ارزشمند بود که طی چندماه درگیر حل این مساله بودی، و این کامنت رو وقتی نوشتی که به جواب رسیدی و راه حلش رو هم برای ما و برای من گفتی.
خیلی لذت بردم از نقل قول هایی که از استاد از محصولات کردی، با اینکه من محصولات رو ندارم، ولی هرچیزی که برای اون لحظه ام و اون شرایطم از خدا کمک می خوام، از طریق دوستان گلی مثل شما، نقل قول می کنن و دقیقا میزنن به هدف، همون چیزی رو از اون محصول میگن که منو آگاه و هشیار می کنه و من الان لازمش دارم.
این نقل قول عالی بود جانانم: از طرفی حرف استاد دائم تو گوشم بود که اگه تو اطرافیانت آدمی وجود داره که خوشایند تو نیست و تو از کاراش یا رفتاراش خوشت نمیاد به خاطر اینه که تو هنوز بدی و تو هنوز خوشایند نیستی و تو هنوز تغییر نکردی.
چقدر من نیاز دارم اینطوری روی خودم کار کنم. به قول شما، توی دفترمون کلی از اون افراد و خدای اون افراد تشکر می کنیم، اما در مقابل خودشون خیلی سطحی میگذریم. درحالیکه من فهمیدیم که خدا درون همون آدماست که دارن محبت میکنن بهم، خدا چیزی جدای از آدما نیست.
من نزدیک یک ماه پیش وقتی دوباره عاشق همسرم شدم، عشق خالص، یکدفعه انگار پام رو از ترمز برداشتم، یعنی تمام این مدت پام رو گاز بود، برای بهبود روابط عاطفیم، و همین با عشق، اون هم عشق درونی خودم، نه سطحی و صرفا ابراز در رفتار یا زبان، وقتی اینچنین دوباره عاشق همسرم ارزشمندم شدم، بعدش اصلا از نتیجه فقط روزها گریه می کردم که چقدر راحت بود بهبود رابطه ام و من چقدر سختش کرده بودم. انگار راه حل دم دستم بود، نزدیکم بود ولی من دوردست هارو میگشتم.
واقعا مطمئن شدم که آدمارو می شه از طریق کنترل از راه دور، کنترلی که در قلب ماست، کنترل کنی و فقط ازش نعمت و برکت ببینی.
ولی میدونی سمانه جان، من، خودم، شخصیتم اینطوری نبود، اینطوری محبت کنم به همه، به همه غیر از همسرم. وجودم هنوز اینقدری تغییر نکرده که بصورت پیشفرص و ناخودآگاه عشق قلبی با اینهمه کلماتی که خدا برام در زبان فارسی خلق کرده، بیان کنیم.
بعد از نتیجه گرفتنم در روابط، ولی من دوباره یادم رفت، نه اینکه یادم رفته باشه، انگار هنوز گنگ بودم. انگار هوشیار نبودم که با همین فرمول و ابزار، وجه الهی بقیه رو هم بکش بیرون. انگار درسم رو نگرفتم خوب هنوز، هنوز اونطور که باید تغییر نکردم. وقتی شما دونفر رو نام بردی، توی ذهن منم دونفر اومد، اصلا میگم انگار کامنتت برای من بود. اون جایی که نوشتی: من مغرور!!! دقیقا الان معنی غرور رو بهتر می فهم. من، زلیخای مغرور. اینقدر باید تمرین کنم تا به تمام آدما عشق بورزم. نه فقط همسرم. اولش دو نفر به ذهنم رسید. بعدش که بیشتر فکر کردم، دیدم نه بابا، خیلی بیشتر از اینهاست، آدم های زیادی هستن که رفتارشون روی مخمه و من فقط سعی می کنم بهشون فکر نکنم که خیلی حرص نخورم و تونسته باشم ذهنم رو کنترل کنم.
اما تصور کن، وقتی بتونم قلبم رو از عشق همه اونها سرشار کنم، دیگه حتی کنترل ذهن خیلی راحت میشه برام. این میشه رشد و پیشرفت و تغییر من.
خدایا خودت کمکم کن این شخصت الانم رو به شخصیتی لطیف تر، عاشق تر، مهربان تر، با محبت تر تبدیل کنم. اونقدر باید تمرین کنم که بصورت دائمی و پیش فرض اونطوری بشم. اینقدر باید تغییر کنم که به قول استاد شخصیتم عوض شه.
سمانه ی نازم، چطور ازت تشکر کنم بخاطر وقتی که گذاشتی و اینهمه با جزئیات نوشتی؟
اینها همش هدایته، بازهم هدایت منو دیوانه میکنه. از روزی که قسمت 16 اومد روی سایت و استاد گفت بپرسیم چطور توی مدار درست قرار بگیرم؟ هزاران بار این سوال رو پرسیدم از خودم و بهش عمیق و تمرکزی فکر کردم، و هربار خداوند نکاتی رو بهم گفت که باید انجام بدم تا در مسیر درست قرار بگیرم. یکی مدیشین بود که در قسمت 115 زندگی در بهشت، ارزش این کار بی نظیر رو توضیح دادن. و چندین و چندتا هم هدایت بود که بازهم توی کامنت همین قسمت16 نوشتم. و امشب دوباره با خوندن کامنت فوق فوق فوق العاده ی شما، فهمیدم چطور باید در مسیر درست قرار بگیرم.
در اصل مسیر درست، مسیری هستش که صفات پروردگار توش هست، هرچقدر ما صفات پروردگار رو بصورت درونی در خودمون ایجاد کنیم، در واقع بیشتر در مسیر خداوند و جهان قرار می گیریم. و این مهربان بودن. بدون هیچ گونه چشم داشتی، محبت کردم از صمیم قلب، دیدن محبت های دیگران و تشکر و سپاسگزاری قلبی از اونها و تمام این ها باید در وجود من تغییر کنه…
وقتی توحید عملی 7 اومد روی سایت، چقدر مدارمون رفت بالاتر، چقدر misunderstanding (کج فهمی ها) رو شناختیم. یعنی الان که به این کامنت شما و نوشته های خودم نگاه می کنم، می بینم اون موقع فقط شناختیم، و امروز کمی بیشتر درک کردیم. اینقدر که به عمل منجر بشه.
سمانه ی گلم، خیلی خوشحال شدم که نتیجه گرفتی…خوشحالم که یافتی راه حل رو، کشف کردی. و این خیلی ارزشمنده. این کامنت خیلی بی نظیر بود. به قول استاد وقتی یکی از نتایج می گه بیشتر آدم ارتباط برقرار می کنه، بیشتر کیف می کنه، بیشتر لذت می بره.
قصد نداشتم اینهمه بنویسم، فقط میخواستم یه تشکر بکنم بخاطر جاری کردن این درک و آگاهی وصف ناپذیرت، که اینهمه طولانی شد.
در طول نوشته هام، واقعا احساس کردم دارم با دوست صمیمیم صحبت می کنم، دوستی که خیلی وقته همو میشناسیم. احساس کردم توی کافه، روی میز دونفره نشستیم و این صحبت های عالی رو کردیم.
متشکرم بازم. دوستت دارم دوست خوب و آشنای من.