مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- تغییر اساسی را از کجا شروع کنم؟
- چگونه از دل این شرایط نا امید کننده، خوشبختی ام را خلق کنم؟!
- نقطه تحول زندگی من؛
- آگاهی از دلیل اصلی نتیجه، بسیار ارزشمند تر از خود نتیجه است زیرا با تکرار و پیروی از آن دلایل، نتایج بیشتری خلق می کنیم؛
- اگر من در مسیر درست قرار بگیرم، خداوند در زمان مناسب من را با آدمهای مناسب هم مدار می کند و ما با هم ملاقات می کنیم. در نتیجه من برای پیدا کردن آدمهای مناسب تلاش نمی کنم بلکه برای هماهنگی خودم با قانون تلاش می کنم؛
- اگر ما در مسیر درست قرار بگیرم، خداوند کارها را برای من انجام می دهد همانطور که برای ابراهیم، موسی و محمد انجام داد؛
- در جهانی که فقط به فرکانس ها واکنش می دهد، روی بهبود فرکانس هایت کار کن؛
منابع بیشتر:
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD512MB33 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 16 | چگونه در مدار مناسب قرار بگیرم؟30MB33 دقیقه
به نام خداوند رزاق و عادل
سلام به استاد نازنین و تمام خانواده عباس منش
اون اوایل که با این قوانین آشنا شدم تو یکی از فایل ها ،استاد گفت : بابا چطور میشه که توی یه بازار مثلا مس گرا یا پارچه فروش و… بعضی ها کلی مشتری دارند و بعضی ها هم مگس پر نمیزنه تو مغازه اشون در صورتی که مکان همون مکانه، کشور همون کشوره، شهر همون شهره، شغل همون شغله، قیمت همون قیمته!!!پس چطور میشه بعضی ها اینقد رشد میکنن از خودتون سوال کنید؟؟ این الگو ها را ببینیدو …..
من اینقد باورهام داغون بود که اولش فک میکردم اصلا نیستن ..بعد یواش یواش الگوها را دیدم توی شغل های دیگه ،،مثلا یه ساندویجی توی یه محله اینقدر مشتری داره که من باور نمیکردم مردم اینقد ساندویج بخورن تو این شهر کوچک یا حتی از یه ساندویج فروشی ، آدم به کلی ملک و نعمت و پیشرفت برسه ،، بعد هدایت شدم به یه آدم دیگه تو شغل خودم توی یه شهر دیگه ،،، کلی ازش تعریف شنیده بودم که همیشه سرش شلوغه و همیشه مشتری داره ..تا اینکه قسمت شد برم خرید کنم برا مغازه ام از مقدار پولی که تونسته بودم پس انداز کنم ،،خیلی دوست داشتم طرف را ببینم توی ذهن ام یه مغازه ای بزرگ ، دور میدون یا اول خیابون تجسم ام بود که کلی تبلیغ و … و با دید عالی داشته باشه ..اما وقتی که به اون خیابان رفتم دقیقا سه الی چهار بار رفتم تا ته و دوباره برگشتم و پیداش نکردم تا اینکه پرسیدم و پیداش کردم!! ،، خدای من تابلو نداشت یعنی داشت رنگ وروش رفته بود،، نه تبلیغی نه هیچ زحمتی که بخواد خودش را توی اون خیابانی که همه ،همون شغل را دارن نشون بده اما ساعت ۹ صبح که بقیه تازه میامدن در مغازشون یا داشتن مگس پر میزدن این آدم چند تا مشتری داشت!!! من با عزت نفس رفتم و گفتم از همکاران در شهرستان هستم و فلان محصولات را میخوام قیمت بدین؟؟( حالا قبلش همیشع از بچگی توی ذهن من این بود و هنوز هم هست که اگه کسی داره خوب میفروشه قیمتهای پایینی داره ) برگه را دادم که قیمتها را بزنه بعد چند دقیقه برگه ام راداد و پرسیدم که شما صاحب اینجایی؟ که گفتن نه آقای فلانی هنوز نیامده ،،، من اومدم بیرون از مغازش چون داشت شلوغ تر میشد ،، یه نگاهی که به قیمت ها کردم دیدم این قیمتی که خود من دارم میفروشم این بابا مثلا ارزون فروش بود توی ذهنم ،،،.همینجوری راه میرفتم و مغازه های دیگه ای که خیلی شیک و لوکس هستن را میدیدم ..دوباره به این فکر کردم آها حتما متوجه نشده که منم همکارم ، برم و دوباره گوشزد کنم که من مشتری گذری نیستم من خودم مغازه دارم ، دوباره برگشتم و رفتم داخل مغازه که دیدم طرف خودش اومده دوباره جا خوردم!! چون توی ذهن من این بود که احتمالا این بابا کلی زحمت کشیده و عرق ریخته و الان قدیمی بازاره،، و یه سن بالاست … اما دیدم که یه آدم هم سن های خودمه یا چند سال بزرگ تر !!! رفتم جلو و خودمو معرفی کردم و توقع داشتم الان کلی تحویل بگیره منو بعد بگه چک چند ماهه هم قبول میکنیم و…دوباره جا خوردم !! چون بعد از اینکه خودمو کامل معرفی کردم و.. یه نگاهی به برگه انداخت و گفت قیمتها درسته!!
بعداز اینکه بیشتر شنیدم از همکاران دیگه اش ،،که این بابا نه سرمایه زیادی داشت نه چیز خاصی، اومد تو بازار و الان به همه چیز رسیده صاحب انبار شده صاحب فلان ماشین فلان خانه و کلی نعمتهای دیگه …
بعد دیدن این الگو هر وقت ذهنم میومد حرف بزنه براش منطقی میکردم ببین قیمت دلیل فروش بالا نیست هر چیزی یه ارزشی داره،، ببین تبلیغ دلیل بر فروش بالا نیست خدا کارهاتو میکنه اگه در مسیر باشی و از اون بخوای و به هدایت عمل کنی،، ببین سرمایه دلیل بر فروش بالا نیست هزاران نفر از صفر شروع کردن و تکاملشون را طی کردن نباید عجله کنی،،،و دلیل فروش اونها سرمایه اشون نیست،، ببین برخورد خیلی خاص و ترفندها دلیل بر فروش زیاد نیست ..این آدم های که من دیدم اینقد سرشون شلوغه که وقت نمیکنن جواب سلامت را بدن ،،،
و کلی باور های غلط دیگه ام با دیدن این الگو تا حدی منطقی شدن و من فهمیدم که باید دنبال الگو گشت و مثال زد و تایید کرد و تحسین کرد و هزاران هزار، میلیارد ها میلیارد بار قوانین را گوشزد کرد و بگم به خودم که هر کسی در هر نقطه ای از جهان در هر شغل و بیزنسی داره فقط و فقط نون باورهاش را میخوره نون کانون توجه اش را نون احساس اش را نون ایمانش را میخوره
و من هر روز باید سعی کنم انسان بهتری باشم توی افکارم ، توی برخورد با انسان ها ، توی روابط ام ،توی باور سازی ، توی کانون توجه، توی تمرکز بر نکات مثبت، توی اعراض از ناخواسته ها ، توی کنترل کلامم، توی مهارت هام در کارم ،توی شخصیتم که تغییر کنم و روز به روز یه ذره بهتر شوم …
همیشه تو ذهن من این بود که منتظر یه ایده باشم که خیلی ثروت مندمیشوم،، اما با اینکه استاد داد میزنه توی فایلها،، اما انگار آدم نمیشنوه ،کر میشه،، که پیشرفت آرام آرام رخ میده نه با یه ایده بعداش تمام نه ..
چند روز پیش قلبم بهم گفت قرار نیست تو یکشبه ثروت مند بشی ، تو روی خودت کار کن از خداوند بخواه، و آرام آرام رشد میکنی یعنی یه ذره بیشتر از قبل مثلا درامد الان ۵م باشه میشه ۶ بعد میشه ۸ بعد میشه ۱۲ و … بهم گفت کارهاتو بسپار به خدا ، تسلیم باش تو که هر زوری زدی بی فایده بود پس رو خودت کار کن ببین خدا چطور کارها را انجام میده …استاد دارم هم گریه میکنم و هم مینویسم …چند سال بود که خداراگم کرده بودم ،،، انسان ها را خدا میکردم تو ذهنم،،، جامعه را ، سیاست را و کلی چیز دیگه را خدا کرده بودم تو ذهنم …وقتی که به ته رسیده بودم و هیچ امیدی نداشتم و خسته شده بودم از زندگی ،، از خدا خواستم ،وتصمیم گرفتم به تغییر ،، تو آمدی و خدا را بهم نشون دادی تو آمدی و درس های به من دادی که توی هیچ کتابی و خانواده ای بهم نگفتن .تشکر و سپاس گذاری ازت با هیچ کلامی نمیشه زد ..فقط از خدا میخوام که عمر با عزت بهت بده و من و بقیه بچه های که واقعا میخوان تغییر کنن از وجود این نعمت این شخص عباس منش از این سایت استفاده کنیم..خدایا بابت تمام نعمتهام شکرت الخصوص هدایتی که کردی و منو با عباس منش آشنا کردی ..منو با قوانین آشنا کردی ..
از زمانی که قدرت را از بقیه گرفتم و به خدا دادم توی ذهنم ..معجزه ها را دارم میبینم ..از آدم ها التماسشون میکردم برام مشتری بیارن اما هیچ نتیجه ای نداشت … از وقتی که شرک ام کمتر شد و از خدا خواستم همون آدم ها بدون اینکه من یک کلمه ازشون درخواست کنم شدن دستان خداوند و هزاران نفر دیگه ای که هدایتی میان سمتم ، و من میبینم کیفیت مشتری هام را که چقدر تغییر کردن ..میزان مشتریانی که روز به روز به لطف الله دارن بیشتر میشن ،،جهان که همون جهانه شهر و مکان که همونه ،، من سعی کردم از قوانین ای که در جهان هست به نفع خودم استفاده کنم ، من سعی کردم یه آدم دیگه باشم و جهان و خداوند هم داره جواب میده و هر چقدر من ایمان بیاورم و ایمان ام را نشان دهم و گوش به فرمان الله باشم خودش چرخ زندگی ام را روغن کاری میکنه …جهان جهان تغییره ..منم باید در تمام جنبه ها تغییر کنم و بروز رسانی کنم فرکانس هامو، مهارتمو ، شخصیتم را بهبود ببخشم و هیچ انتهای برای بهتر شدن نیست ..عاشقتم خدا ، عاشقتم استاد ، عاشقتم مصطفی ❤❤❤در پناه الله شاد ، ثروتمند ، سلامت ،و سعادت در دنیا و آخرت باشید😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘❤