مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- تغییر اساسی را از کجا شروع کنم؟
- چگونه از دل این شرایط نا امید کننده، خوشبختی ام را خلق کنم؟!
- نقطه تحول زندگی من؛
- آگاهی از دلیل اصلی نتیجه، بسیار ارزشمند تر از خود نتیجه است زیرا با تکرار و پیروی از آن دلایل، نتایج بیشتری خلق می کنیم؛
- اگر من در مسیر درست قرار بگیرم، خداوند در زمان مناسب من را با آدمهای مناسب هم مدار می کند و ما با هم ملاقات می کنیم. در نتیجه من برای پیدا کردن آدمهای مناسب تلاش نمی کنم بلکه برای هماهنگی خودم با قانون تلاش می کنم؛
- اگر ما در مسیر درست قرار بگیرم، خداوند کارها را برای من انجام می دهد همانطور که برای ابراهیم، موسی و محمد انجام داد؛
- در جهانی که فقط به فرکانس ها واکنش می دهد، روی بهبود فرکانس هایت کار کن؛
منابع بیشتر:
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD512MB33 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 16 | چگونه در مدار مناسب قرار بگیرم؟30MB33 دقیقه
استاد عزیز و مهربانم سلام
دو تا مثال دارم از تجربیاتم در مورد اینکه چه زمانی تغییر کردم .
اولین مثال درباره شغلم هست.من به کارم که حسابداری دولتی هست علاقه ای نداشتم.ولی از تغییر میترسیدم و چون فکر میکردم اگه از لحاظ فیزیکی جابجا بشم همه چی درست میشه سه بار به سه شهر مختلف انتقالی گرفتم و جابجا شدم.ولی هر بار شرایط سخت تر شد و چک و لگدهای بیشتری از جهان خوردم.هر روز برام شکنجه بود.صبح کلی به خودم و زمین و زمان فحش میدادم.شبها کابوس میدیدم.روزها عصبی و بی حوصله بودم.هر روز قوانین سخت گیرانه تر میشد و حجم کارها بیشتر میشد..ولی متاسفانه من نشانه ها رو دریافت نمیکردم.از حرف خانواده و اطرافیان و از دست دادن حقوق ماهیانه ام میترسیدم و شغلم رو رها نمیکردم و کارم به جایی رسید که بخاطر یه اشتباه، یه بدهی مالی نسبتا بزرگ برام پیش اومد که مثل پتکی بر سرم فرود اومد. بعد از اون اتفاق وحشت زده بودم.از محل کارم خارج شدم و رفتم تو یه پارک نزدیک اداره نشستم .بعد از کلی گریه کردن به خودم اومدم و کلی فکر کردم.یکی از فایلهای شما رو پلی کردم.و همون جا به خودم گفتم دیگه بسه تا کی باید بلا سرت بیاد.این همه حرفای خوب میزنی پس کی میخوای عمل کنی.بقول استاد” ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است”پاشو دست به کار شو.تغییری که سالهاست دنبالشی انجام بده.همون روز تصمیم گرفتم از کاری که دوستش نداشتم و ازش متنفر بودم استعفا بدم.چند روز مرخصی گرفتم و سر کار نرفتم.فکر میکردم باید اعراض کنم.ولی استرس اون بدهی مالی رو داشتم.ممکن بود من رو به تخلفات اداری بخوان.همون روزهای مرخصی بود که فایلی از شما شنیدم “درباره یکی از دوستاتون که مشکلی در خط تولید کارخانه شون پیش اومده بود و یک نفرو استخدام کردن که حلش کنه.ولی در شش ماه نتونستن مشکل رو حل کنن.پس خودش دست به کار شد و مشکل رو تو یه روز حل کرد.”شما توی اون فایل با من حرف زدید و گفتید مشکلاتی که در بیزینس و شغلت هست رو نباید اعراض کنی بلکه باید حلشون کنی.پس همون لحظه تصمیم گرفتم و از فرداش در محل کارم حاضر شدم.بهشون اعلام کردم که تا حل شدن مشکل هستم و بعد از اون تسویه میکنم و از کارم انصراف میدم.با اینکه تحمل این همه فشار برام سخت بود، اهرم رنج و لذت رو ساختم و سعی کردم با این تمرین بتونم از عهده ش بر بیام.الان 6 ماه میگذره و تقریبا 80 درصد این مسئله حل شده. تا دو هفته دیگه کارم رو بطور کامل به جانشینم تحویل میدم.شرایط محیط کارم خیلی خوب شده.حتی اون مشکلات قبلی دیگه وجود ندارن.چند روز پیش مدیرمون عوض شد و شرایط هم خیلی تغییرات مثبتی کرد.الان حالم خیلی خوبه.با این حال سر تصصمیمم برای استعفا هستم و به خودم میگم حالا که اوضاع خوبه باید تصمیمم رو عملی کنم.درسته دیر تصمیم به تغییر گرفتم ولی خداروشکر میکنم که با راهنمایی استاد همه چی به خوبی انجام شد.برای عید یه سفر رزرو کردم که اونم یه الهام بود و مطمئنم قراره اتفاقات خوبی بیفته.یک ماهه که دارم جهانبینی توحیدی رو گوش میدم و باورهام رو تقویت میکنم.و ایشالا بعد از عید کار مورد علاقم رو که مقدماتش رو شروع کردم راه اندازی میکنم.
کامنتم طولانی شد مثال دوم رو توی کامنت بعدی میگم.
دوستدار شما مهسا