مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- تغییر اساسی را از کجا شروع کنم؟
- چگونه از دل این شرایط نا امید کننده، خوشبختی ام را خلق کنم؟!
- نقطه تحول زندگی من؛
- آگاهی از دلیل اصلی نتیجه، بسیار ارزشمند تر از خود نتیجه است زیرا با تکرار و پیروی از آن دلایل، نتایج بیشتری خلق می کنیم؛
- اگر من در مسیر درست قرار بگیرم، خداوند در زمان مناسب من را با آدمهای مناسب هم مدار می کند و ما با هم ملاقات می کنیم. در نتیجه من برای پیدا کردن آدمهای مناسب تلاش نمی کنم بلکه برای هماهنگی خودم با قانون تلاش می کنم؛
- اگر ما در مسیر درست قرار بگیرم، خداوند کارها را برای من انجام می دهد همانطور که برای ابراهیم، موسی و محمد انجام داد؛
- در جهانی که فقط به فرکانس ها واکنش می دهد، روی بهبود فرکانس هایت کار کن؛
منابع بیشتر:
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD512MB33 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 16 | چگونه در مدار مناسب قرار بگیرم؟30MB33 دقیقه
به نام خدای بخشنده مهربان
سلام به همه دوستان عزیزم
شاید حرف هایی که میخوام بزنم خیلی ربطی به موضوع فایل نداشته باشه اما دوست داشتم تجربه امروزمو اینجا ثبتش کنم…
امروز صبح زیاد حالم خوب نبود.گفتم ولش کن امروزو میخوابم و هیچ کاری نمیکنم…چند لحظه تو جام بودم تااینکه صدای خدارو شنیدم…بهم گفت بلند شو برو پارک دوچرخه بگیر یکم حالت بهتر بشه اگه بخوای بخوابی فقط بدتر میشی پاشو دختر خوب…یکم این پا اون پا کردم و گفتم باشه.از جام بلند شدم و آماده شدم که برم…از قضا پارک خلوت بود و سکوت…یه هوای بهاری با درختانی که تازه سبز شدن و پرپشت با یه نسیم خنک و صدای باد که میپیچید تو گوشم و میخورد به صورتم.خیلی صحنه های رویایی بود…زیر سایه درخت ها رکاب میزدم و از لای درخت های بالای سرم آسمون ابری و آبی رو میدیدم.با خودم میگفتم الان که تو این حال و هوام و آنقدر حالم خوبه آیا فرقی میکنه که کجا باشم.اینجا ایران باشه یا آمریکا؟دیدم که نه اگه آدم حالش خوب باشه تو جهنم هم باشه براش فرقی نمیکنه اگه حالش بد باشه تو بهشت هم باشه باز تو جهنمه چون خوشبختی یک نوع نگاهست نه رقم بانکی و خونه و ماشین…چقدر خوبه به این وضوحی که دارم این کلمات رو تایپ میکنم بتونم بهشون عمل کنم.اون وقت دیگه واقعا طعم زندگی رو میچشم آنقدر حرص نمیزنم که وای دیر شد این کارم موند اون کارم چی شد الان چیکار کنم الان کجا برم و…
میتونم بگم امروز تو پارک رفتم تو حالت بی ذهنی.جوری که ذهنم خاموش شده بود و من در لحظه داشتم زندگی میکردم.این مهارتم خیلی بهتر شده که ذهنم مدت زمان بیشتری ساکت میشه.خدایا شکرت…باخودم میگفتم این فرکانس هایی که الان داری میفرستی میدونی چقدر نتیجه قراره برات ایجاد کنه!!!همه این ها هم از دوره ها و آموزه های شما یاد گرفتم.مخصوصا دوره دوازده قدم.
این روزها مشغول کار کردن رو دوره احساس لیاقت هستم و دارم خودمو آماده میکنم تا یه کامنت دیگه روی جلسه تکمیلی 3 بذارم چون واقعا هردفعه که فایل هارو گوش میکنم در های جدیدی از آگاهی به روم باز میشه.واقعا خدایا شکرت
اگه بخوام راجب فایل امروز سفرنامه هم از خودم بگم باید بگم همین تجربه امروزم تنهایی رفتن به پارک و امتحان کردن یه دوچرخه جدید و تنهایی دوچرخه سواری کردن تو پارک خلوت تا دو سال پیش برام از محالات بود.من همیشه از تنهایی جایی رفتن مخصوصا پارک میترسیدم ولی الان کلی تجربه ها دارم که تنهایی انجامشون دادم.تنهایی مترو سوار شدن تنهایی رستوران رفتن تنهایی گردش و تفریح رفتن و… این از اون مواردی بوده که من خیلی روش کار کردم تا تغییر کنم و هنوز خیلی جای کار داره.
بعد از پارک اومدم این فایل رو نگاه کردم و بعدش برای خودم یک چای هل و دارچین دم کردم که خیلی بهم مزه داد.انگار همه بدنمو رفرش کرد.
امروز روز زیبایی بود بااینکه نتونستم به برنامه ای که برای خودم گذاشته بودم برسم ولی الان خیلی احساس خوبی دارم.مخصوصا از صبحم که به صدای خدای درونم گوش دادم.
خدایا شکرت