مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- شما فقط توان تغییر آنچه را داری که می پذیری خودت بودجود آورده ای. پس اولین قدم برای تغییر شرایط این است: “مسئولیت شرایط کنونی زندگی ات را بپذیر”؛
- وقتی می پیذری که با باورهایت این شرایط را خلق کرده ای، خود به خود تعهد و اراده لازم برای تغییر آن باورها در وجود شما شکل می گیرد؛
- چگونه نتایجم را بزرگتر کنم؟
- آگاهی از گفتگوهایی است که در ذهن ما می گذرد؛
- سازنده ترین بخش موفق شدن، ایمان و عزت نفسی است که به شما ثابت می کند که: “امکان پذیر است”
منابع بیشتر:
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD516MB33 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 17 | مسئولیت مسائل زندگی ات را بپذیر30MB33 دقیقه
به نام خدا که به شدت کافیست
به شرط پاکی دل وطهارت روح وپرهیز از معامله با شیطان
سلام خدمت استاد عزیزم بانو شایسته مهربان و تمام دوستان وعاشقان این مسیر توحیدی
مسیولیت پذیری وتعهد و هدف داشتن
چقدر زیبا و جالب بود وقتی داشتم این فایل فوق العاده رو گوش میکردم که نشانه من بود امروز دقیقا به یاد فایل انگیزشی شماره 3استاد افتادم چون یه فایلی هست که خلاصه تمام قوانین در ان هست و از خیلی از موارد اونجا استاد عزیزم با یه اهنگ فوق العاده در پس زمینه فایل صحبت میکنه وفایل تصویریش که خیلی عالیه هست و من از ابتدای اشنایی با شما استاد عزیزم از اولین فایل هایی که به سمتش هدایت شدم همین فایل انگیزشی شماره 3 بود که بعد از گذشت چهار پنج سال هنوز هم هر روز اولین فایل این فایل هست که گوشش میدم وواقعا باهاش یه حس عجیب ونزدیکی به خداوند دارم که از تمام قوانین به نظرم قانون تکامل حس خوب کنترل ذهن از تمرکز بر نکات مثبت عزت نفس حس ارزشمندی وانگیزه ومسیولیت پذیری وتعهد وشور وشوق واراده داشتن و هدف داشتن در زندگی و یه پکیج کامل هست که خیلی فوق العاده است که همه چیز به نظر من در 7 دقیقه خلاصه شده البته اگر در مدار دریافتش باشم و جالبی داشتن اینه که من از این فایل هفت دقیقه ای هر بار که گوش میکنم چیزای جدیدی درک میکنم واگاه تر میشم حالا فایل های دیگه بماند که چندین ساعت هستن ومحصولات که تا عمر دارم باید گوششون بدم تا ازشون استفاده کنم ودر مسیر بمانم و هدایت رو دریافت کنم و بیشتر دلیل اینکه چرا انقدر این فایل رو من گوش میدم هر روز به خاطر اینه کخ من برام تعهد وبیشتر کردن هر روزه تعهد در این مسیر الهی برام مهمه مسیولیت پذیری کل اتفاقات شرایط وادم ها یی که هستن و تمام نعمت تمام هدایت و درکل مسیولیت پذیری در قبال هر انچه در زندگی ام خلق میشود براینم مهم است و در نهایت هدف یه جایی تو این فایل انگیزشی استاد اشاره میکنید یادت باشه اگر هدف نداشته باشی تو زندگیت با سرعت هر چه بیشتر داری رو حیه ات رو نابود میکنی واز بین میبری و من واقعا هر دفعه این جمله رو از شما استاد عزیزم میشنوم فکر میکنم واقعا هدفم چیه ایا هدفی دارم چقدر هدفم برام مهمه چون به همین اندازه مهمه که اگر بی هدف داری نفس میکشی حتی تو مردی فقط یه مرده هستی که داره نفس میکشه و برام بیش از حد مهم هست هدف داشتن واونم واضح ومشخص سپاسگزارم استاد عزیزم
حالا میخوام درباره تمام موضوعاتی که در این فایل هم بچه ها الهام و ارام و مهیار عزیزم واقعا ازتون متشکرم به خاطر این حد از عزت نفس وحسی که درونی بود ومنتقل شد واز این حد از نتایجی که داشتید تحسینتون میکنم امید وارم هر کجا هستید شادتر وموفق تر باشد در همه جنبه های زندگیتون دوستتون دارم
اولین موضوع مسیولیت پذیری
خوب من از کودکی با توجه به شرایط خان.ادگی ام مسیولیت های زیادی رو بر عهده داشتم و این باعث شد در درون من این حس تقویت شود وهمین طور در درون من به وجود بیاد ورشد کنه خوب یادمه از سن پنج وشش سالگی خرید خونه رو انجام میدادم چون پدرم مریض شده بود ویکی از پاهاش هم در تصادف شکسته بود حدود یک سال ونیم این مسیولیت های خونه نون میگرفتم میوه واینا میگرفتم وبعضی مواقع که دیگه خرید های اساسی برای خونه داشتیم همراه مادرم میرفتم وانجامش میدادم خوب اون موقع که من خیلی بچه بودم وسرم نمیشد که مثلا میرفتم نون بگیرم بهم نون کهنه بهم میدادن یا میرفتم میوه بگیرم خودم که دستم نمیرسید باید برام جدا میکرد بهم میداد و همین اشتباهات باعث شد من تجربیات زیادی در خرید کردن وانجام کار های خونه داشته باشم البته مادرم هم خدا عمر با عزت بهش بده خیلی کمک میکرد هر دفعه اشنباه میکردم بهم یاد میداد ومنم واقعا از اون بچگی شجاعت خوبی داشتم همیشه خودم رو تحسین میکنم میرفتم نون وایی دیگه مادرم بهم یاد داده بود اگه میدیدم نون کهنه است میگفتم نمیخوام یه نون دیگه بهم بده اونا هم همیشه گوش میکردن یا میرفتم میوه بگیرم نگاه میکردم میوه ها رو اگر میدیدم خرابه پس میدادم یا بهش میگفتم برام عوض کنه و توی اون دوران کودکی خیلی چیزای خوبی رو از مسیولیت پذیری درک کردم وهمیشه خدار و شکر میکنم به خاطر این اتفاق واین شجاعت وجسارت خانواده ام مخصوصا مادرم که دیگه همه چیز دست به دست هم داد تا من خیلی چیزا رو درک کنم و خدا هم همیشه هوامو داشت هیچ وقت نشد من به مشکل جدی بخورم همیشه کارار انجام میشد و همه چیز خیلی روان و ارام انجام میشد بدون نگرانی کمی ترس بود ولی اونم هر دفعه گم وگور میشد و خوب بعد از بهبود پدرم من خودم دیگه تو اون حال وهوای بچگی انگار یه تصمیم درونی گرفته بودم که انگار من دوست دارم اینجوری بودن رو اینکه مسیولیت کارام با خودم باشه هی نگم بابا مامن خوب خواهر و برادر هم که نداشتم تا هفت سالگی وتناه بودم وخدا روشکر این تنهایی هم خیلی بهم کمک کرد که خیلی چیزا رو درک کنم همون موقع ها در درونم مثلا رابطه ام با خدا خیلی عمیق تر بود بهتر بود و شروع شده بود ومیفهمیدش چون کسی هم نبود و مسیولیت کارهای خودم رو پذیرفته بودم یه موقع هایی دیدی جا میخوری اه چه جوری این انجام شد چطور این کار درست شد خیلی تو زندگیم از همون بچکی معجزه هاییی میدیدم و درک میکردم چون خودم وخودش بودیم بیشتر جالب بود بهش میگفتم باهاش صحبت میکردم میگفتم ببین یا تو داری اینکار رو میکنی یا من انجامش دادم بعضی موقع ها باهم بحثمون میشد و خیلی جالب بود با یه چیزی در درونم باهم میخندیدیم با هم دعوا میکردیم باهم اقدام میکردیم اون میگفت من میگفتم وخیلی حس خوبی بود و مسیولیت پذیری در من از همون دوران رشد کرد وهر چه میومد م بالاتر وبزرگ تر میشدم چون خودمم واکنش نشون میدادم وعلاقه نشون میدادم که دوست دارم مسیولیت پذیر باشم خانواده هم مقاومتی نمیکردن چون نتیجه های اون مدت دیده بودن دیگه منم خودم اقذام میکدم مثلا تو سن ده سالگی تصمیم گرفتم دوچرچه نو بخرم و تصمیمم رو گرفتم وبه سه ماه تابستون که رسید رفتم به بابام گفتم میشهمن سه ماه رو برات شاگردی کنم وبیام سرکار باهات تا اخر تابستون دوچرخه بخرم با پولش بابام گچ کار بود خیلی هم مقاومت داشت که من برم سر این کار چون خودش هم بهش علاقه ای نداشت اما من رفتم گفتم وقبول کرد سه ماه تابستون رفتم سر کار بعد اینجوری بود صبح ساعت هفت پا میشدیم میرفتیم تا پنج بعد از ظهر سرکار بعد من میومدم عصر خونه میخوابیدم تا فردا صبحش که بابام بیدارم کنه بریم سر کار یعنی ببین من عاشق این بودم که برم تو کوچه عصر ها بازی کنم با بچه ها ولی انقدر کار سنگین بود و سخت بود که نمیتونستم عصر که میومدم همه بدنم داشت تیکه میشد و دیگه باید اینکار میکردم خیلی هم سخت بود ولی خیلی غد بودم و سر این موضوعات پاش وایمیسادم هر روز تجسم میکردم دوچرخه رو خریدم باهاش میرم مدرسه عصر ها میرم تو کوچه با بچه ها بازی میکنیم میتونم باهاش خیلی جاها برم و همین باعث میشد صبح به هر شکلی شده پا شم برم سرکار هر چی بابام میگفت امروز بمون استراحت کن مادرم میگفت نمیخواد بری مثلا یه موقع هایی که دیگه خیلی داغون بودم ولی باز میگفتم میام پا میشدم هر جوری بود میرفتم و در نهایت اخر تابستون دوچرخه رو خریدم یعنی انگار بنز خریدم یه لذتی داشت که انگار دنیا رو بهم دادن بیشتر میدونی اون حسی که خودت کار کردی تلاش کردی واون حس اینکه مفید بودی برا خودت ویه حرکتی کردی تا به هدفت برسی من رو خوشحال میکرد و این مزه دلچسب مسیولیت پذیری و اون لذت رسیدن به هدف با حرکت کردن خودم رفت زیر زبونم و خوب خیلی عوامل دیگه هم دخیل بود در این مسیولیت پذیری من خوب وضعیت مالی خانواده ام وضعیت کاری پدرم اینکه میدیدم بنده خدا داره صبح تا عصر کار میکنه تمام وجودش رو میزاره اما هنوز نیاز های اولیه زتدگیمون هم به زور تا مین میشه یهمینه میه انگیزه خیلی خوبی بهم میداد که باید خودت حرکت کنی تلاش کن و مسیولیت خودت رو حداقل بپذیر یادمه خیلی کم سعی میکردم پول تو جیبی بگیرم یا درخواست کنم خوب هر تابستون که سعی میکردم یه جایی برم سرمار همراه پدرم یا جاهای دیگه یه خورده پول تابستونم رو پس انداز میکردم یه خورده هم پول خورده هایی که توخونه پیدا میکردم به بابام یا مادرم میگفتم میشه این مال من باشه و همون پول خورد ها رو جمع میکردم ووقتی میشد میرفتم یه چیزی میخریدم ومیخوردم کیک ونوشابه شیشه ای بود بیشتر یا از اسن شیر های شیشه ای بود بالاخره که این حس در دونم رشد کرد وانگار یه چیزی د ردرونم بود که این رو تایید میکرد که باید خودت دست به کار بشی منتظر کسی نمون انجامش بده خوب من انگار هر چه بزرگ تر میشدم اینم در درونم قوی تر میشد یادمه توی نو جوانی میخواستم موتور بخرم و باز هم شروع کردم هر موقع تو تابستون توی مدرسه هر موقع وقت میکردم سعی میکردم کار کنم وکار کردم وپس انداز کردم وموتور نو خودم رو خرید ودر ادامه اش هم در سن بیست ودو سالگی این حدودا میخواستم ماسین بخرم وباز شروع کردم وجاهای مختلف کار کردن تا بتونم ماشینم رو بخرم وهر دفعه در مسیر واقعا خداوند هدایت میکرد ودرها رو برام باز میکرد و انگار اون موقع هم من به قول استاد داشتم به بعضی از قوانین حالال به صورت نا خوداگاه عمل میکردم میفهمیدم کار ها درست میشه پول داره میاد هی بیشتر جور میشه این کار اینطور شد اونجا درست شد و بالا خره من ماشین رو خریدم با چهل و پنج میلیون سال 98ماشین خریدم و یادمه تو دوران دانشگاهم بود ومن میرفتم کلاس میرفتم دانشگاه تا دوساعت استراحت میخورد یا کلاسی کنسل میشد من سر کار بودم و تابستون هم که کلا سر کار بودم و خدا روشکر ماشین رو خریدم واون لذت رسیدن به هدف خیلی عالی بود و بیشتر خرجی ها وهزینه های زندگی ام با خودم بود حالا اون موقع که خونه پدرم بودم بعضی مواقع هم سعی میکردم خرید خونه هم انجام بدم خودم پدرم ومادرم ناراحت میشدن اما من بهم لذت میداد از درامد خودم اینکار رو انجام بدم والان که دیگه مستقل شدم که دیگه اصلا یکی از دلایلی مستقل شدم اینه که تجربه بیشتری از همین مسیولیت پذیری داشته باشم و رشد کنم
خوب همه این موارد رو گفتم که بگم اون موقع ها من قانون رو رو نمیدونستم ولی این در درون من رشد کرد و خیلی چیزای دیگه که الان پنج سالی هست که استاد با استاد عزیزم اشنا شدم درک کردکم که خیلی از اون خصوصیات شخصیتی ورفتار وحس های درونی که داشتم قبل از اینکه با قانون وفرکانس ومدار اشنا بشم درست بوده ویکیش این بوده مسیولیت پذیری ولی الان بعد دیگه ای از مسیولیت پذیری که این فراتر از همه چیز هست به نظر من اونم
مسیولیت پذیری در قبال هر چیزی که داره خلق میشه مسیولیت فرکانس هایت باورهایت مداری که توش هستی اتفاقاتی که داره خلق میشه چه به سمت خوب وچه به سمت بد دیگه بهونه ای در کار نیست در هیچ چیزی وقتی من فهمیدم که من دارم خلق میکنم دیگه مسیولیت همه اینا با منه چون خداوند داره دقیق عمل میکنه قانون سر سوزنی اشتباه نمیکنه اون بی عیب ونقص هست اونی که امکان خطا داره منم پس هیچ چیز وهیچ کس دیگه مقصر نیست در هیچ چیزی در هیچ اتفاقی و این منم و خداوند وقوانین واین سیستمی که وجود دارد و داره دقیق کارش رو انجام میده اگر بهش هویج بدی اب هویج میده اگر سیب بدی اب سیب میده هر چی ورودی بدی همون رو تجویل میگیری من واقع خدا روشکر خیلی وقته دیگه هر بار سعی میکنم والان که خیلی خوب شده دیگه نا خوداگاهنه تر شده هر چقدر روش کار کنیم بهتر میشه دیگه من میپذیرم یعنی هر اتفاقی میوفته خوب باشه میگم خدایا اعتبارش به توهست منم دمم گرم یه تیکه کوچولو از سهم خودم رو انجام دادم ونتیجه خوب شد من وخدا یه سیستم هستیم و با هم هستیم چیزی از ما جدا نست و اگر نتیجه نگرفتم یا نتیجه بد شد بازهم گفتم منم من یه جایی رو درست نرفتم یه جای کارم لنگ خورده هیچ کس مقصر نیست باید ایراد رو پیدا کنم وحلش کنم یعنی دیگه قشنگ این انگشت اشاره کامل سمت خودمه هیچ کس مقصر نیست من من من ببین جواد چیکار کردی میخوای بهتر بشه باید خودت بهتر بشی میخوای همین جوری بمونه همین طور ادامه بده میخوای بد تر بشه ولش کن قانون احساسی ندارد دقیقه ودرست عمل میکنه خودتو هیچ وقت گول نزن این تویی که کامل نیستی وممکنه خطا کنی هر چقدر به قانون بیشتر عمل کنی نتیجه بهتر میشه نزدیک تر بشی نتایج بزرگ نزدیک تر میشن دور بشی نتیجه که هیچ خودتم فراموش میکنی از خودت هم دور میشی و هیچ دست ئیگه ای در کار نیست فقط همینه و خدا روشکر با شما استاد عزیزم و دوره ها وراهنمایی های شما خدا یاری ام کرد که این مسیولیت رو هم بپذیرم و بتونم خودم رو تغیر بدم در تمام جنبه ها و نتایجش هم مشخصه خدا روشکر وقبول دارم ابتدای راه سخته ولی باید ادامه بدی ومتوقف نشی فقط جواب میده واین عضله هم قوی میشه واین پذیرفتن هم برام بهتر و ارام تر و روان تر پیش میره خدا روشکر
پس در هر صورت مسیولیت همه چیز با خودمه البته مسیولیت همه چیز خودم نه دیگران هرکسی خودش میدونه . نتیجه خودش رو هم میگیره
خوب بریم سراغ بحث تعهد
خوب تعهد هم خیلی بحث مهمی هست دیگه وواقعا یه چیز درونی هست که فقط با کنترل ذهن میشه گفت امکان پذیر هست ومن خودم خیلی موقع ها تعهد دادم ولی دفعه اول کامل انجامش ندادم ولی خوبه همین که اقدام کنم ومتعهد باشم تکاملم پشتش میاد خوب برای بعضی چیزا با دفعه اول تعهد دادن انجام شده ونتیجه هاشم دیدم خدا روشکر ولی بعضی چیزا هم چندین دفعه تعهد دادم تا بتون باز شروع کنم وعمل کنم وانجامش بدم هر چقدر توی کنترل ذهن قوی تر بشم انگار تعهدم هم بیشتر میشه ولی تصمیم گیرنده برای تعهد در هر زمینه ای و اون حد از کنترل ذهنی که نیاز داره تا ائن کار رو انجام بدی یا انجام ندی بستگی به خودمون داره بستگیه به میزان تضادی که بهش خوردم داره بستگی داره که بخام چقدر چک بخورم چقدر تضاد ببینم تا بتونم کامل به تعهدم عملم کنم من که اگاه هستم که راهی جز این نیست کنترل ذهن خوب تعهد هم میشه همون کنترل ذهن پس باید با امید و یقین واعتماد وایمان روش کار کنیم و من خودم یه خصوصیت اخلاقی که دارم خیلی در تعهد داشتن به خودم سخت گیر عمل میکنم ودرونن هم سعی میکنم همیشه حواسم بهش باشه تا جایی که نا خوداگاه بشه ورشد کنم خدا روشکر خوب عمل میکنم خیلی هنوز راه دارم ولی اینی هم که هستم در تعهد خیلی خوبه خدا روشکر و هر روز هم داره بهتر میشه و واقعا نتایج بیشتر تعهد بیشتر رو مبخواد مثلا من خودم الان یه دوسه روزی هست که تعهد دادم دست چک نگیرم وچک نکشم دیگه وسفته هم به کسی ندم خدا میدونه دوسه بار شرایطش پیش اومد که برای کارم باید اینکار رو میکردم با این که نیاز داشتم ولی بازهم گفتم من قبل از اینکه به کار نیاز داشته باشم به ایمان درذونی ام به خدا نیاز دارم به توکل به ازادی ذهنم از چک وسفته واینا نیاز دارم نیاز دارم که شرک نورزم دسته چک رو پاره کردم وهر دفعه هم شرایطش پیش اومد باز هم گفتم نه وخداوند پداش میدهد خداوند و قانون ضایع نمیکنه ایمان کسی رو که فقط به خداوند توکل میکنه وثابت قدم میمونه ومتعهد وایمیسه وپا پس نمیکشه و منم خدا روشکر الان هنوز چند روزه شروع کردم این تعهد رو و نتیجه کوچولوش رو دیدم همین چند روزه و انقدر خوشحالم که میخوام بالا در بیارم واقعا وو در همه چیز اینه فکر کنم دیگه هممون تجربه اش کرده باشیم وقتی به یه چیزی ایمان داری و پاش وایمیسی خدا هم میگه ببین این بنده من من رو باور داره محاله ممکنه جواب نده جواب میده قانون اینه خداوند به اندازه ای که من ایمان میارم وشجاعت و جسارت دارم پاسخ میدهد و من تازگیا سعی میکنم تعهدم در حد مرگ باشه یعنی راه بهونه ای براش نزارم وخودمم درو نزنم دیگه بالاتر از مرگ که نداریم نهایتش اینه که میمیرم خوب بمیرم تعهد میدم واقدام میکنم و راه ها ودرها باز میشه وادامه میدی وانجام میشه وهمه چیز بهتر وخوب تر میشه و این نتایج کوچولو که میاد بیشتر باور میکنی تعهدت تقویت میشه و و همین جوری میوفتی تو سیکل مثبت وخوب وجلو میری البته باید ادامه بدی تضاد هاتئ به یاد بیاری ازشون انگیزه بگیری اهرم رنج ولذت بنویس وادامه بده و این تعهد هم خیلی خوبه من خودم سعی میکنم در موضوعات کوچک وبزرگ همیشه تعهد بدم چون بیشتر یادم میمونه که حواسم باشه این داستانش چیه الان تصمیم درست چیه تا سهم خودم رو درست انجام بدم
خوب بریم سراغ هدف
هدف هم که یه موضوع خیلی مهم هست که همیشه باید باشه واقعا همیشه این مثال رو برای خودم میزنم ودر درون خودم تجسمش میکنم همیشه به خودم میگم من نه تنها باید هدف مشخصی داشته باشم و واضح باشه بلکه باید مثل یه لامپ هزار وات همیشه جلوی چشمم باشه خیلی مهمه هم هدف داشتن وهم اینکه هدفت رو گم نکنی باید انقدر واضح باشه و انقدر تکرار بشه وانقدر بهش فکر کنم وتجسمش کنم ودرخئاست کنم که همیشه یادم باشه هدف چیه وقراره به چی برسیم و واقعا هر چنر وقت یکبار باید بیام بنئیسم هدف هام رو وواضح ترشون کنم واقدام کنم انگیزه داشته باشم وو از مسیرش لذت ببرم و بهش برسم و این رسیدن به هدف خیلی به من کمک میکنه در شناخت خودم در شناخت قوانین خداوند و این خیلی فوق العاده است وخودم خدا روشکر همیشه سعی کردم هیچ موقع بی هدف نباشم ویه هدف دارم همیشه و براش حرکت میکنم وهر بار خودم رو چک میکنم ایا تو مسیرش هستم ایا قدمی براش برداشتم دارم چیکار میکنم زمانم برای هدفم داره میره یا جای دیگه داره تلف میشه و مهمه واقعا برام مهمه که از این زندگی لذت ببرم ودر تمام جنبه ها تجربه کنم و پیش برم خدا روشکر میکنم
استاد عزیزم ازتون ممنونم وسپاسگزارم بانو شایسته دوست داشتنی ممنونم از شما سپاسگزارم ازتون به خاطر تمام انرژی نیرو وتوان وقدرت وهمه چیزای خوبی که د دردونتون وجو داره ودر این مسیر توحیدی هم برای ما به اشتراک میزارین هم به خودتون بیشتر وبیشتر کمک میکنیددوستتون دارم عاشقتونم
و یکی از هدف های زندگیم ایم هدف قشنگ استاد هست که ببهم یاد داده وبه ارامش خاصی میده
اینکه خودم زیا زندگی کنم وکمک کنم جهان زیبا تر بشه برای زندگی دیگران
سپاسگزارم از همگی دوستتون دارم وممنونم از تمام دوستان و عاشقان این مسیر توحیدی
سپاسگزارم از همتون
براتون زبایی و قشنگی وشادی و نعمت ورزق وروزی بیشتر روز از خداوند خواستارم چون لیاقتش رو دارید
یاحق