گفتگو با دوستان 17 | مسئولیت مسائل زندگی ات را بپذیر

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • شما فقط توان تغییر آنچه را داری که می پذیری خودت بودجود آورده ای. پس اولین قدم برای تغییر شرایط این است: “مسئولیت شرایط کنونی زندگی ات را بپذیر”؛
  • وقتی می پیذری که با باورهایت این شرایط را خلق کرده ای، خود به خود تعهد و اراده لازم برای تغییر آن باورها در وجود شما شکل می گیرد؛
  • چگونه نتایجم را بزرگتر کنم؟
  • آگاهی از گفتگوهایی است که در ذهن ما می گذرد؛
  • سازنده ترین بخش موفق شدن، ایمان و عزت نفسی است که به شما ثابت می کند که: “امکان پذیر است”

منابع بیشتر:

دوره کشف قوانین زندگی


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    516MB
    33 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 17 | مسئولیت مسائل زندگی ات را بپذیر
    30MB
    33 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

150 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زهرا غفاری» در این صفحه: 1
  1. -
    زهرا غفاری گفته:
    مدت عضویت: 308 روز

    به نام او…

    مینویسم تا ردپایی از خودم به جای بگذارم و سیر تکاملی ام را ثبت کنم.چند وقت پیش در بد منجلابی گیر افتاده بودم، دکتر مغز و اعصاب دارویی تجویز کرده بود که به کلی مرا از زندگی کردن وا داشته بود. این دارو را که خودم هم مسئول به وجود آوردنش بودم به کلی مرا داغون کرده بود، صبح و شب فقط میخوابیدم و نمیتوانستم کاری انجام دهم، افسرده و بی انگیزه شده بودم و روز های زندگیم ام را فقط سپری میکردم که بگذرد.احساس پوچی میکردم و زندگی برایم بی معنا شده بود، عمرم را به باد میدادم و اصلا نمیخواستم زنده باشم. کارم شده بود دراز کشیدن و به حال خودم تأسف خوردن.گویی مرده متحرک بودم. از خداوند عاجزانه میخواستم تا کمکم کند و فکر میکردم که این اتفاق را خدا رقم زده، به خاطر همین دائم از او میخواستم تا نجاتم دهد و خودم هیچ اقدامی برای تغییر شرایطم نمیکردم. حتی برای گوش کردن به فایل های استاد هم حوصله نداشتم. تضاد سنگینی بود بسیار سنگین. زندگیم شده بود منتظر ماندن برای شب شدن تا بخوابم و از این وضع فرار کنم. خلاصه جوری حالم بد و خراب بود و انرژی و انگیزه نداشتم که در آن لحظات خواسته ای قوی و بزرگ در وجودم ایجاد شد، اینکه اولین اولویت و هدفم خوب بودن حالم و داشتن انگیزه و انرژی باشد. به گونه ای این خواسته برایم مهم شد که حتی اولویتش از ثروت نیز برایم بیشتر شد.خلاصه سعی کردم که با دید بهتری به این قضیه نگاه کنم و به خودم بگویم اشکالی ندارد این تضاد باعث شدکه یک خواسته مهم و ارزشمند در من به وجود بیاید. تلاش کردم تا اوضاعم را تغییر دهم و روی خودم کار کنم و بهتر شوم.الان در حال ترک تدریجی دارویم هستم. حالم به مراتب بهتر از آن روزهایم است. دیگر افسرده و بی انگیزه نیستم. داشتم به فایل گفت و گو با دوستان گوش میکردم که نشانه های خیلی زیبا و دوست داشتنی دیدم و فهمیدم که در مسیر درستم و درحال پیشرفتم. خواستم این مرحله از زندگیم را ثبت کنم تا یادم باشد که در چه روزی بودم و از کجا شروع کرده ام.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: