مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
الگوهای مناسب نه تنها خواسته های مناسب را شکل می دهند بلکه باور به امکان پذیر بودن را در ذهن ما می سازد؛
هدف از الگوبرداری؛
عمل به فرمول “چطور از این بهتر؟!”
مخرب ترین فرکانس، فرکانس احساس گناه است؛
طبق قانون، چیزی به نام ” فرصت فقط یک بار در خانه ات را می زند” وجود ندارد. همیشه فرصت های بهتر هست؛
چرا خداوند کلمه حزن را در قرآن با لای نفی آورده است؟!
منابع:حزن در قرآن | دوره قانون آفرینش
منابع بیشتر:
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD427MB27 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 18 | حُزن در قرآن25MB27 دقیقه
به نام خدایی که عاشقانه دوستش دارم.
سلام بر استاد عزیزم آقای عباسمنش و مریم خانم شایسته عزیزم و سلام به همه دوستانی که در این سایت بینظیر همراهم هستند و خداوند رو بابت این نعمت بزرگ شکرگذارم که اگر هیچ چیز و هیچ کس رو هم در این دنیا نداشته باشم دلخوشم به داشتن شما عزیزانم که عاشقانه دوستتان دارم. من متاسفانه خیلی خیلی کم کامنت میگذارم. هر بار به خودم میگم که باید از این به بعد خودم رو به شدت درگیر این آموزههای ارزشمند و کاربردی کنم و کامنت ها رو بخونم و من هم کامنت بذارم و نتایجم رو بگم اما متاسفانه در مورد سومی خیلی تنبلی به خرج میدم با اینکه هر بار که از قوانین دقیقی که جناب استاد به ما نشون استفاده میکنم خیلی نتیجه میگیرم اما به قول استاد به عنوان ردّپا اونها رو ثبت نمی کنم یا حداقل در سایت ثبت نمیکنم. اما علت اینکه من اینبار مصرّ بودم تحت هر شرایطی این کامنت رو بگذارم تجربه من از هدایت الهی بود. من حدود بیست روزی هست که دلمشغول حال پدرم هستم و در این مدت با حال خراب و ناراحت و با عذاب وجدانهایی که داشتم در سایت سرچ میکردم ولی با اینکه دست و پا میزدم که شاید ذره ای حال خودم رو خوب نگه دارم ولی انگار چیزی در درونم میگفت تو لیاقت حال خوب رو نداری تو لیاقت خوشحال بودن رو نداری تو آدم بداخلاق و بیچاره ای هستی که به موقع درست رفتار نمیکنی و باعث میشی بعدش عذاب وجدان بگیری. این مدت با خیلیها حرف میزدم و خودم رو به شدت سرزنش میکردم با اینکه همه تعجب میکردن و میگفتن تو از بس محبت میکنی توقعت از خودت بالا رفته و … اما حرفهای دیگران هیچ تأثیری نداشت و کارم شده بود گریه کردن و سرزنش کردن خودم و البته سرزنش کردن دیگران در دلم. خسته که میشدم کمی با خودم حرف میزدم و تصمیم میگرفتم حالم رو خوب نگه دارم و از خدا میخواستم حال پدرم خوب بشه و به خونه برگرده و من بهش خدمت کنم تا کمی از عذاب وجدانم کم بشه . اما باز یکسری ورودی های نامناسب حالم رو خراب میکرد. و میدونستم مسئله، ورودی ها نیست مسئله، خودم هستم که اون ورودی ها رو جذب میکنم. خلاصه دیروز صبح با خودم عهد کردم که عذاب وجدان رو بذارم کنار. با خودم گفتم بهرحال من هر اشتباهی کردم دیگه تموم شده خب منم آدمم اشتباه میکنم ولی من دارم زندگی میکنم بهرحال باید یک جایی این زنجیره عذاب وجدان رو قطع کنم. در هر صورت چه حال پدرم خوب بشه چه نه من دیگه عذاب وجدان ندارم چون میخوام حداقل راحتتر نفس بکشم. خلاصه آروم آروم داشت حالم خوب میشد. داشتم کارهای خونه رو انجام میدادم که طبق معمول گفتم حالا که دارم کار میکنم برای کنترل ذهنم یک فایل از استاد دانلود کنم تا این روند راحتتر انجام بگیره. باور کنید اصلا فکرش رو هم نمیکردم که استاد جلسه جدیدی از گفتگوی با دوستان رو در سایت قرار داده باشند. همینطور که سایت رو دیدم خواستم برم سرچ کنم که یه دفعه …. وای دیدم جلسات جدید گفتگو با استاد رو … با دستپاچگی فایل های صوتی رو دانلود کردم و شروع کردم به گوش دادن چند دقیقه ای از جلسه 18 نگذشته بود که دیدم استاد به طور مفصل داره در مورد «عذاب وجدان» و آثارش و جنبه های مختلفش صحبت میکنه. خدای من پروردگارم واقعا چقدر تو سریع الاجابه هستی. تو با من که نه، در درون من هستی. چون به محض اینکه اراده کردم تو دست من رو گرفتی و هدایتم کردی و شرط هدایت، درخواست و ایمان و اطمینان به ربّی هست که تدبیر هستی به دست اوست. خدایا چرا منِ انسان اینقدر فراموشکارم. چرا هر بار که مسئله ای پیش میاد فکر میکنم دیگه هیچ چی درست نمیشه در صورتیکه هر جا تو باشی راه حل همونجاست. چقدر زیبا فرموده جناب حافظ شیرازی «سالها دل طلب جام جم از ما میکرد/ وان چه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد/ گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است/ طلب از گمشدگان لب دریا میکرد» وبین ما و خدا هیچ حایلی نیست. چون به قول عرفا چیزی غیر از خدا وجود نداره و وجود تنها از آن خداست و هر کدوم از ما خداییم. وقتی خدا رو گم کنیم یعنی خودمون رو گم کردیم و هر وقت خودمون رو گم کنیم در واقع خدا رو گم کردیم. و به قول استاد که همیشه صداش توگوشمه: «اصلا فاصله ای بین ما نیست» و خداوند در کتاب خودش چقدر خوب توصیف کرده که من از رگ گردن هم به شما نزدیکترم. خیلی جالبه نگفته من به اندازه رگ گردن به شما نزدیکترم گفته من از رگ گردن هم به شما نزدیکترم یعنی در درون شما هستم یعنی خود خود شما هستم. خدای من چقدر واضح و روشن توصیف کردی و ما چقدر راحت و سریع از تو دور میشیم. واقعا سپاسگزارم از استاد عزیزم که هر روز به ما یادآوری میکنه که کی هستیم و چه سرمایه های عظیمی داریم. اولین درسی که من از این تجربه آموختم این بود که شادی خودم رو منوط و وابسته به شادی و سلامتی دیگران نکنم و این وابستگی یعنی عزت نفس بسیار پایین و این عذاب وجدان یعنی عزت نفس بسیار پایین و اگر من به خودم نیام اونقدر غرق میشم که دیگه بیرون اومدن از این غرقاب کار خیلی سخت تری برای من هست چون بهرحال من مجبورم خودم رو نجات بدم پس بهتره در همون چک و لگدهای اولیه به خودم بیام و تا وقتی داخل جوب نیوفتادم حساب کار دست بیاد. واقعیت اینه که این احساس بد عذاب وجدان از حدود 14 ماه پیش در من خیلی شدیدتر شد. زمانیکه برادرم رو از دست دادم و بعد از چند ماه به خودم که اومدم تبدیل شده بودم به یه مرده متحرک. که البته داستان اون هم خیلی طولانیه . مدتی بود که تصمیم گرفتم حالم رو عوض کنم که باز بیماری پدرم و تا دم مرگ رفتنش پیش اومد و ادامه داستان رو هم که گفتم… . دومین درسی که من از این تجربه آموختم این بود که تا وقتی که به خواسته خودت با نگرانی بچسبی به خواسته ت نمی رسی و نگرانی تو باعث میشه تو هی از خواسته ت دورتر و دورتر بشی. چون وقتی من این گفتگو رو گوش دادم و قبل از ظهر بود و خیلی حالم خوب شده بود و تصمیم گرفتم در هر صورت حالم خوب باشه هر اتفاقی هم میخواد بیفته بیفته هر چند که ایمان داشتم خدا به درخواستم جواب میده. عصر بود که داداشم زنگ زد و خبر داد که دستگاههایی که در آی سی یو به پدرم وصل بوده رو عوض کردن و خدااااااااارو صد هزار مرتبه شکر جواب داده و سطح هوشیاری پدرم سه درجه بالاتر رفته. اصلا نمیدونید چه حالی بودم. از طرفی خوشحال برای سلامتی پدرم از طرفی هم خوشحال بودم از قوانین بدون عیب و نقص خداوند. خوشحالم که از این پس میتونم راحتتر زندگی کنم… هرچند هنوز خیلی جای کار دارم و من به خاطر محیطی که در اون هستم و ورودی هایی که دریافت میکنم باید خیلی مراقبت کنم و از دیروز تقریبا این کار رو انجام دادم. خداروشکر میکنم. ممنونم از خداوندی که من رو با استاد عباسمنش عزیز آشنا کرد. ممنون و سپاسگزارم از استاد عزیزم چون درسهایی که از ایشون یاد گرفتم در تمام طول دوران تحصیلم از هیچ کتابی و از هیچ استادی نیاموختم. من خوشحالم و از خداوند میخوام که دل استاد رو همیشه شاد و خوشحال نگه داره که هر آنچه که میدونه رو سعی میکنه به گوش همممه انسانها برسونه (البته دریافت ها بستگی به فرکانس خود انسانها داره) و چیزی رو برای خودش نگه نمیداره و این نشان از عزت نفس و بزرگی درون و بزرگی وجود این مرد بزرگ داره. سپاسگزارم از مریم جان عزیزم که دوس دارم به جایی برسم که افتخار داشته باشم ایشون الگوی من باشن از هر لحاظ. ممنون از دوستانی که تجربیاتشون رو در برنامه جدیدکلاب هوز به اشتراک میگذارن. من هر روز سایت رو چک میکنم به امید اینکه گفتگوی جدیدی آپلود شده باشه واقعا ممنونم از همه که این امکان رو فراهم کردین واقعا هیچ برنامه ای تا کنون تا این حد من رو تحت تاثیر قرار نداده خیلی خوشحالم . همین کلاب هوز هم برای من یک هدایت بود . باور کنید من تا قبل از اجرایی شدن این برنامه، همش در سایت دنبال تجربیات بودم همش تجربیات رو سرچ میکردم چون به من انگیزه و انرژی میدادن وقتی متوجه شدم که چنین امکانی فراهم شده خیلی ذوق زده شدم و به خواهرم نرگس که ایشون هم مطالب سایت رو پیگیری میکنن گفتم که ببین خدا چطور به خواسته من جواب داد. واقعا هر روز زندگی ما میتونه یه معجزه باشه یه معجزه منطقی. خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت . دلم میخواد تا ساعتها حرف بزنم دلم میخواد امکانی فراهم بشه تا بصورت حضوری بتونم دوستان در سایت رو حداقل هفته ای یکبار ببینم تا در یک کلام لذتم از زندگی بیشتر بشه. گرچه آرزوی ملاقات با استاد و مریم خانم عزیزم رو در دل دارم و میدونم خداوند بسته به ایمان و اطمینانم این خواسته رو هم برام برآورده میکنه. انشالله… به امید آگاهی بیشتر و سلامتی و سعادتمندی و عزت بیشتر. شاد و سلامت و آگاه باشیم. درود