گفتگو با دوستان 18 | حُزن در قرآن

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

الگوهای مناسب نه تنها خواسته های مناسب را شکل می دهند بلکه باور به امکان پذیر بودن را در ذهن ما می سازد؛

هدف از الگوبرداری؛

عمل به فرمول “چطور از این بهتر؟!”

مخرب ترین فرکانس، فرکانس احساس گناه است؛

طبق قانون، چیزی به نام ” فرصت فقط یک بار در خانه ات را می زند” وجود ندارد. همیشه فرصت های بهتر هست؛

چرا خداوند کلمه حزن را در قرآن با لای نفی آورده است؟!

منابع:حزن در قرآن | دوره قانون آفرینش


منابع بیشتر:

دوره قانون آفرینش بخش 7 | توضیح مفهومِ «حُزن در قرآن» و ارتباط آن با قانون احساس بد = اتفاقات بد (جلسه 4)

 


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    427MB
    27 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 18 | حُزن در قرآن
    25MB
    27 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

198 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سمیرا امیری» در این صفحه: 1
  1. -
    سمیرا امیری گفته:
    مدت عضویت: 2438 روز

    بنام یگانه معبود هدایتگرم❤

    سلام استاد عزیزم❤سلام دوستان همفرکانسی عزیزم❤

    اول از هرچیزی استاد جانم ازتون بی نهایت سپاسگزارم بابت آگاهی هایی که تواین ۳ فایل گفتگوی جدید بهم دادین،ازتون سپاسگزارم که هربار من رو به کنکاش کردن تو وجودم و پیدا کردن باورهام وادار میکنین🙏❤ازتون سپاسگزارم که سلامت هستین و استاد عزیزم هستین الهی که برام بمونین سالیان زیاد🙏❤❤

    گوش دادن به این فایل ها داره بهم میگه که باید بازم بعد از یکسال بیام و بنویسم بیام و ردپا بجا بزارم…

    الهی به امید تو☝️

    استاد جان آخرین کامنتم رو تو دیدگاه جلسه ی ۴ عزت نفس نوشتم بعداز گوش دادن به اون جلسه ایمانم قوی تر شد و قدم هام رو بازم به لطف خدا برداشتم باید قبل از چک و لگد خوردن از جهان قدم برمیداشتم چون کاملا به نتیجه رسیده بودم که هیچ علاقه ای به شغل قبلیم که کارمندی بود و بی ربط به علاقم ندارم واگر حرکت نمیکردم همون جا درجا می زدم.

    استاد جانم با اجازتون یه بخش از اون کامنتم رو میزارم و باقی مسیر رو بعدش میگم🙏❤

    (استاد جانم من روز اولی که مهاجرت کردم و اومدم تهران برای شغلم بخاطر باورنداشتن خودم و توانمندیم اصلا به رشته ی مورد علاقم نمیتونستم فکرهم کنم و میگفتم نه الان نمیشه من تازه اومدم و همش ذهنم میرفت به سمت کار دفتری و اداری و با توجه به باورم هم خدا هدایتم کرد و مشغول کاردفتری شدم به مدت ۶ ماه…خداروشکرمیکنم تو این مدت کلی تجربه کسب کردم و از سمیرایی که تا اون روز هیچ درآمدی کسب نکرده بود به سمیرایی رسیدم که تو این بازه ی زمانی ۱۳ میلیون تومان تونستم پول خلق کنم ولی خب چون هیچ علاقه ایی نداشتم هرروز احساسم بدتر میشد و به وضوح میرسیدم که نباید اینجا بمونم من باید رشد کنم من باید مولد ثروت باشم و با گوش دادن به آگاهی های بی نظیر جلسه ی ۴ قدم اول و قدم دوم که در مورد باورهای ثروت آفرین هست به لطف خدا استعفا دادم ولی باز اون خودباوریه نبود اون باور به توانمندی هام نبود نمیدونستم باید چیکار کنم فقط اینو خوب میدونستم که فقط باید برم سمت علاقم کار کردن تو آزمایشگاه شیمی من عاشق این کارم عاشق ترکیب مواد و خلق یه محصول…

    به لطف خدا با شروع دوره ی عزت نفس و گوش دادن به فایل ها هی انگیزم بیشتر شد شروع کردم به نوشتن کلمه به کلمه ی فایل ها (فعلا تا این جلسه شکرخدا نوشتم) و هی باورها رو تکرار کردم از خدا هدایت خواستم و منتظر نشونه و هدایتش موندم…الله اکبر خدایا تو چقدر سریع الجوابی…

    نمیدونستم ایده ها چطوری میان تو کامنتا وقتی میخوندم یا استاد جانم شما میگفتین ایده ها براتون میاد همش میگفتم این ایده ها چطوره چرا برا ی من نمیاد خب عزیزدلم مگه تو خواسته بودی که برات بیاد….؟؟

    اون روز با تمام وجود از خدا خواستم و تو دفترم نوشتم….یهو شبش به ذهنم اومد برم تو گوگل یه چرخی بزنم و در مورد رشته ی مهندسی شیمی و آدم های موفقی که تو این حوزه بودن تحقیق کنم به لطف خدا به یه مقاله هدایت شدم که در مورد کارآفرینی در رشته ی مهندسی شیمی نوشته بود همه رو خوندم واااااای خدای من چقدر ایده برای کارآفرینی بود چقدر انگیزه گرفتم و فهمیدم که اعععع میشه اینکارم کرد یهو انگار خدا مثل یه فیلم همه چی رو نشونم داد که باید چیکار کنم یهو به یادم آورد که اون زمینی که خود خدا به نامم زد برای ایجاد یه کارخونه ی تولید محصولات آرایشی و بهداشتی بنامم زده….واااای خدای من چقدر ایده برام اومد…

    گفتم خب حالا باید چیکار کنم خدایا قدم بعدی رو بهم بگو…

    شروع کردم دنبال کارگشتن و به هرجا زنگ میزدم میگفتن سابقه ی کار یا مثلا فلان محصول رو میخوایم تولید کنیم شما به عنوان مهندس شیمی باید فرمولش رو بدونی…خخخخ منم که هیچی یادم نمونده ولی ناامید نشدم گفتم من میتونم من هرکتابی که لازم باشه رو میخونم هر کاری که باید انجام بدم رو میدم من در جهت رسیدن به هدفم قدم برمیدارم خدا با منه خدا هدایتم میکنه خدا بهم میگه کجا برم با کی حرف بزنم خدا آدم های خوب رو تو مسیرم میفرسته و به من برای رسیدن به هدفم کمک میکنه…

    یهو احساسم بهم گفت که حالا یه دور همه ی جلسه های عزت نفس رو گوش بده شروع کردم به گوش دادن استاد جانم تو جلسه ایی که در مورد کمالگرایی صحبت کردین یجا گفتین برای اینکه برین تو کار ساخت و ساز دیدین که سررشته ایی ندارین و لازمه که یه مدت حتی شاگردی کنین این حرف برام یه جرقه بود گفتم آررررههههه خودشه من باید برم کارآموزی یه مدت میرم تجربه کسب میکنم قدم به قدم وقتی عملی انجام بدم هربار اعتمادبنفسم بیشتر میشه و به لطف خدا هدایت میشم به سمت یه کارخونه ی عالی و اونجا با اعتمادبنفس بیشتری از توانمندی هام میگم و استخدام میشم و کار رو یاد میگیرم و هربار هدایت میشم تا رسیدن به احداث کارخونه ی خودم…

    به لطف خدا شروع کردم سرچ کردن و آدرس کارخونه ها و دفترهای مرکزی محصولات بهداشتی رو پیدا کردم و فرداش رفتم دنبالش شکر خدا وارد دفترا که میشدم با صدای رسا و محکم میگفتم من خانوم امیری هستم میخواستم با بخش منابع انسانی صحبت کنم و اوناهم با احترام میگفتن بفرمایین بشینین ولی بخاطر شرایط حساس کنونی(خخخخخ)😂نمیشه وارد شین…

    ولی من سمیرایی هستم که جا نمیزنم ناامید نمیشم و با سماجت میگفتم تماس بگیرین با بخششون میخوام صحبت کنم و بعد از حرف زدن شکرخدا قدم بعدی بهم گفته میشد…

    به لطف خدا هدایت شدم به هلدینگ یکی از محصولات آرایشی و بهداشتی برند معروفی توایران… خدای من چه الگویی چقدر موفقیت شکرخدا و به وضوح رسیدم که منم میخوام به این برسم وقتی این بنده ی خدا تونسته منم قطعا میتونم رفتم داخل و گفتم وقت مصاحبه میخوام گفتن بعداز شرایط حساس کنونی تشریف بیارین(خخخخخ..)😂

    ولی خب خداروشکر قدم بعدی باز بهم گفته شد چندجا رفتم و رزومه پر کردم ولی یجایی که رفتم خدا با زبون بندش باهام حرف زد و گفت درخواست کتبی بنویس برای اینکه میخوای به عنوان کارآموز بری و منم انجام دادم و بهم گفت برو دم کارخونه ها و با مدیریت های کارخونه ها صحبت کن نه دفاترشون انشااله به یاری الله از شنبه (از اون شنبه ها نیست هاا آخه فردا جمعه اس…😊).. میرم دم کارخونه ها و خدا من رو به اون کارخونه ایی هدایت میکنه که پراز خیرو برکته برام همونطوری که برای خونه هدایتم کرد..)

    خب از الان بعد از یکسال از اون شنبه ایی که رفتم دم کارخونه ها میگذره و میخوام به لطف خدا ادامش رو بنویسم😇

    روز شنبه صبح زود بلند شدم سمت جاده مخصوص کرج و رفتم دم یکی از کارخونه های تولید مواد شوینده ولی خب نذاشتن داخل شم و همون دم نگهبانی گفتم که میخوام برم بخش منابع انسانی و میخوام با مدیریت صحبت کنم گفتن نمیشه گفتم تماس بگیرین صحبت کنم کارم رو بهشون بگم وقتی نگهبانی تماس گرفت صحبت کردم با مدیر بخش و گفتم که من میخوام تجربه کسب کنم میخوام بهم فرصت بدین که حتی ۲ ماهم شده بیام کارآموزی و یاد بگیرم که بعدش بتونم استخدام شم و خب قبول نکردن که شما اصلا نه از طرف دانشگاه اومدین نه از طرف کسی و تازه چندسالم از فارغ التحصیلیتون میگذره ولی خب شکرالله ناامید نشدم و رفتم سراغ یه کارخونه ی دیگه و بازم همین روال کارخونه ی سوم رو که رفتم و با مدیرمنابع انسانی صحبت کردم و دیدم اونم همین حرفارو زد اونجا کمی عصبی و ناامید شدم شروع کردم باورهای محدودم رو به زبون آوردن که یعنی چه چرا به جوونا فرصت نمیدین من میخوام پیشرفت کنم شما باید کمک کنین واااای خدایا توقع از دولت توقع از دیگران…

    اون بنده خدا برگشت گفت دخترم تو حتما موفق میشی همین که پاشدی و دم کارخونه ها راه افتادی یعنی اراده داری این حرف آرومم کرد تا حدی و خلاصه اومدم بیرون…همونجا دم کارخونه وسط اتوبان وایسادم و شروع کردم گله کردن از خدا که چیکار کنم من قدم برداشتم هدایتم کن اینا راهم نمیدن تو باید منو راه بدی…

    هنوز منتظر بودم استخدامم کنن دولت برام کاری کنه اونا بهم شغل بدن😭😭

    همونجا وسط خیابون وسط بلوار خدا بهم گفت برم تو سایت و هدایتم رو بزنم سریع رفتم و انجام دادم الله اکبر به عظمت تو یگانه معبودم فایل دولت ها و ایجاد شغل برام اومد😭

    خدا خیلی خوب و محکم باهام حرف زد متن فایل رو شروع کردم خوندن خدا میدونه چه حالی بودم تک و تنها وسط اتوبان با صدای بلند گریه میکردم و فقط میگفتم خدایا شکرت که هرلحظه هدایتم میکنی.

    دوست دارم اون متن رو اینجا هم بنویسم همین الانم دارم گریه میکنم که میخونمش😭

    (پس از خودت بپرس، چه فردی به جز من، توانایی ایجاد فرصتی برای شروع یک کسب و کار برای من را دارد؟ و به جای انتظار برای حاکم شدن یک دولت جدید، به دنبال ایجاد یک نگاه، تفکر و باورقدرتمند کننده باش تا بر ذهن ات غالب شود و به تو توانایی دیدن و خلق فرصت هایی را بدهد که همیشه در اطراف ات بوده، فارغ از اینکه چه دولتی با چه سیاست هایی بر سر کار است.

    انتظار داشتن از دولت، جامعه، پدر و مادر و … هیچ تغییری در اوضاعت ایجاد نمی کند. قادر به راه اندازی هیچ کسب و کاری برایت نیست و هیچ ثروتی خلق نمی کند.

    چنین رفتاری، شرک محض است.

    شرک یعنی نادیده گرفتن توانایی ای که به تو در انتخاب سرنوشت ات داده شده و واگذار کردن آن، به عاملی بیرون از خود و وابسته شدن به غیر خدا.

    دیدن جهانی پر از فرصت های بی شمار برای ایجاد شغل، ایجاد روابط خوب و ایجاد هر آنچه که می خواهی، تنها نیاز به نگاهی یکتاپرستانه دارد تا بتوانی بپذیری خداوند قدرت خلق هر خواسته ای را به تو داده و هیچ عاملی جز فرکانس های تو، کمترین نقش و قدرت در خلق تجارب زندگی ات را ندارد.

    اگر به دنبال فرصت ایجاد یک شغل هستی، هر مشکلی در اطرافت، قابلیت تبدیل شدن به فرصتی برای شروع یک کسب و کار را دارد.

    فرصت ها همواره جایی زندگی می کنند، که مشکلات آنجا هستند. اگر می گویی در مشکلات غرق شده ام، بدین معنی است که درون فرصت های بزرگی در حال غوطه خوردن هستی.

    شروع تمام پیشرفت های تاریخ بشر و شروع همه کسب و کارهای بیلیون دلاری، از برخورد با یک مشکل و تلاش برای حل آن و پول ساختن به واسطه حل آن مشکل شروع شده.

    فقط یک تغییر نگاه کافی است

    این فکر را که یک عامل بیرون از من، باید برایم کاری کند، کسب و کاری راه بیندازد، استخدامم کند و … را برای همیشه از ذهنت پاک کن. خداوند و توانایی را باور کن که در وجودت به ودیعه گذاشته شده.

    اگر هنوز سرمایه ای نداری، قدم ها را از ساده ترین کاری که در شرایط کنونی ات قابل اجراست، بردار، کم کم فروش، بازاریابی و خدمات مشتری را بیاموز و به جای انتظار داشتن از عاملی بیرون از خود، با شناسایی مشکلات جامعه اطرافت و حل آن مشکلات، کسب و کاری بیافرین. این یعنی توحید ناب

    یعنی فردی که به جای انتظار داشتن از دیگری، خدا را باور و با توکل بر او، آنچه را می خواهد در ذهنش می سازد و با وفادار ماندن به این تصویر ذهنی، قدم هایش را استوار، جسورانه و با ایمان بر می دارد.)

    😭😭😭😭😭😭😭

    خدایا هزاران بار شکربه درگاهت همونجا برگشتم خونه و گفتم خودم شروع میکنم من کارآفرین میشم به خودم قول دادم به خدای خودم قول دادم که یه روزی همون شرکت ها بیان دم کارخونم و ازم محصول بخرن…الهی به امیدتو

    تا خونه گریه کردم یه حالی بودم خدا بهم گفت به اطرافت نگاه کن داری تو فرصت ها غلط میزنی درست میگفت تو اون روزا که همه جا قرنطینه بود من چه محصولی میتونستم تولید کنم که به حل مسائل کمک کنم که خدا بهم گفت ! خدا بهم گفت من بهت توانایی دادم من هدایتت میکنم باهمون پولی که داری شروع کن روی من حساب باز کن،از تضادهات ایده بگیر ،منتظر نباش استخدامت کنن….الله اکبر

    گفتم خدایا من نمیدونم باید چه کاری انجام بدم من هیچ کاری بلد نیستم ولی به تو ایمان دارم به تو امید دارم تو دستم رو بگیر من منتظر هدایت و نشونه ی بعدی هستم که قدم بردارم..

    فرداش صبح زود بلند شدم و آماده شدم و از خونه بیرون زدم نمیدونستم باید کجا برم ولی گفتم هدایت میشم تو مسیر بهم گفته میشه،

    خدا میدونه چند کوچه از خونه دورتر نشده بودم که یهو حسم گفت به یه بنده خدایی که چندماه پیش باهاش صحبت کرده بودم درباره ی مواد ضدعفونی کننده ازش پرسیده بودم زنگ بزنم و سریع همونجا تماس گرفتم و گفتم که اقای …. من دنبال کار بودم و جریان رو تعریف کردم که استخدامم نکردن و خودم میخوام واسه خودم کار ایجاد کنم و فقطم ۲ میلیون تومان پول دارم هرچی حست میگه بهم بگو احساسم گفته به شما زنگ بزنم..الله اکبر خدا با زبون بندش باهام حرف زد گفت با ۲ میلیون تومان هیچ کاری نمیتونی انجام بدی گفتم میشه اصلا شما چطور شروع کردین که الان صاحب چندتا کارخونه شدین گفت من تو خونه صابون درست کردم و بعدش چیزای دیگه و همینطور ادامه دادم…

    یهو گفت که اع توهم میتونی صابون درست کنی گفتم چطوری گفت برو تحقیق کن گفتم خدایا شکرت قدم بعدی رو بهم گفتی این همون فرصته بود این همون محصولی بود که تو اون شرایط که همه باید دستاشون رو مدام میشستن و نیاز جهان بود خدایااااااااا شکرت….. باز برگشتم خونه و رفتم تو گوگل و شروع کردم تحقیق درباره تولید صابون و دیدم خدایا چقدر گسترده اس چقدر باحاله چقدر من دوسش دارم من میتونم با مواد خوراکی مثل روغن های گیاهی و گیاهان درمانی صابون های درمانی تولید کنم میتونم با همون ۲ میلیون تومان کارم رو شروع کنم خدایا شکرت😍

    و دیدم که دوتا خانم تونسته بودن صابون های گیاهی تولید کنن و صادرات داشته باشن و حتی یکیشون کارخونه زده بود و همون لحظه گفتم خدایا برام فراهم کن برم باهاشون مصاحبه کنم و راهنمایی بگیرم…

    به لطف خدا شروع کردم هر روز تحقیق و بررسی کردن و تست کردن و کتاب های دانشگاهیم رو خوندن و فرمول نویسی کردن و چندین نمونه صابون درست کردم و خلاصه چندماهی تولید کشید ولی خب صابونی که میخواستم اون اصل کاری درنمیومد و در کنار تحقیقاتم دو مدل کرم های درمانی تولید کردم که اونم خدا هدایتم کرد و تو همین مسیر تحقیقاتم یه بنده خدارو سرراهم فرستاد و گفت که من نمیدونم چرا ولی احساسم میگه باید به شما کمک کنم و میخوام فرمول کرم هایی که بلدم رو بهتون یاد بدم ….خدایا شکرت و من اونم یاد گرفتم و تولید میکردم و خدا برام مشتری میفرستاد و هرماه فروش داشتم ولی هدف اصلی و علاقم رسیدن به اون تولید صابون درمانی عالی بود و از خدا هدایت میخواستم که کمکم کنه و بازهم هدایت ها ادامه داشت خدایا شکرت…

    و خداوند بازهم اجابت کرد و به طور کاملا هدایتی من درحال سرچ کردن و تحقیق بودم که یهو یه صفحه برام باز شد و دیدم که یه ویدیو از کارگاه یکی از همون خانم هایی که صادرات صابون داشتن بود و صداوسیما رفته بود تو کارگاهشون و باهاشون مصاحبه کرده رو گذاشته بود و شماره تماسشون هم بود سریع باهاشون تماس گرفتم و صحبت کردم ک گفتم که من میخوام تو این کار حرفه ای بشم و میشه ببینمتون یا بهم آموزش بدین خدایا شکرت این خانم خارج از کشور آموزش دیده بودن و خیلی مهارت داشتن و صابون های بسیار عالی تولید میکردن و گفتن که بهم آموزش میدن خدایا شکرت

    و تو این مدت من به لطف الله تونسته بودم مبلغی پول پس انداز کنم و به راحتی اون قدم رو میتونستم بردارم و چندمیلیون هزینه دادم و خدا از طریق این بندش کلی بهم تجربه داد و صابون های درمانی رو یاد گرفتم به خوبی تولید کنم…خدایاشکرت

    استاد جانم به لطف الله من این مسیرم رو کاملا با هدایت الله و تکاملی دارم میرم من با یه قالب صابون که تو کلاسم اموزش دیدم و تولید کردم شروع کردم به لطف الله از درامد و سود کارم توی کارم تزریق میکنم و هرروز خدا کسب و کارم رو داره رشد میده خدا همه کاره کسب و کار منه از جاهایی برام مشتری میفرسته که گمان نمیبرم😭😭

    استادجانم بعد از ۶ ماه از اموزشم و تولید اون یک قالب صابون که اونارو فروختم و با پولش اینبار ۵ قالب صابون(هر قالب ۱۵ عدد صابون درمیاره) تولید کردم و همینطور تکاملی بیشتر شده به لطف الله و شکرالله هدایتگرم من چندروز پیش به تولید ۲۵۰ عدد صابون تو یک هفته رسیدم تو اون ویدئویی که از استادم دیدم ایشون اونجا گفتن از روزی ۴۵ عدد صابون شروع کردن و اون زمان به روزی ۳۰۰ عددتولید صابون رسیده بودن و گفتم خوش بحالش منم انشاالله میتونم و به لطف الله بعد ۶ ماه خدا من رو به اون خواستم رسوند خیلی زودتر از زمانی که استادم رسید…خدایاشکرت

    استاد جان به لطف الله هر روز کسب و کارم داره شکل جدی تری میگیره تمام وسایل کارم قفسه ها و میزکارم و قالب هام رو خدا به راحتی برام فراهم کرد اصلا نمیدونم چطور جور میشه خدایا شکرت…به لطف الله تو این ۶ ماه اون ۲ میلییون که باهاش کارم رو شروع کردم پول هزینه ی اموزشم پول مواد اولیه پول وسایلم همه دراومد و چندین میلیون هم به لطف خدای روزی رسانم پس انداز کردم..به لطف الله هدایتگرم کارم دست خودمه ساعت کارم مرخصیم همه دست خودمه درآمدم ۳ برابر زمانی هست که سرکار میرفتم و از صبح تا شب با احساس بد اونجا بودم و به لطف الله هرماهم بیشتر میشه و نشانه های قرارداد ۱۰۰۰ تایی در ماه با شرکت های بهداشتی برام اومده و جلسات رو رفتم و صحبت کردم توکلم به الله هدایتگرم 😍و خدا میدونه که چقدر رشد و موفقیت و برکت و رحمت بی شمار هر لحظه درانتظارمه و در حال ورود به زندگیمه خدایا هزاران بار شکرت❤❤من ایمان دارم همینطور هدایتی و تکاملی خدا کمکم میکنه و محصولات مراقبتی بیشتری رو تولید میکنم و کارخونم رو میزنم و صادرات میکنم محصولاتم رو به تمام کشورها به امید الله😍

    استاد جانم یکی از خواسته هام اینه که انشاالله محصولاتم رو تو سایت آمازون هم انشاالله بزارم و اینکه شما و خانم شایسته ی عزیزم مشتری صابون های با کیفیتم باشین و پوست زیباتون زیباتر بشه و نرم تر و لطیف تر😍

    استاد شکرالله صابونام خیلی با کیفیت هستن عاشقشونم وقتی برششون میزنم خدا میدونه چقدر عشق میکنم و با تمام وجود بوشون میکنم عطر خوش بابونه و بهار نارنج و اسطوخودوس تو فضا میپیچه و همش عشقه و عشقه و عشق😍خدایا هزاران بار شکرت🙏❤

    استاد جانم خدا میدونه که الان چقدر بهتر قانون رو در عمل درک میکنم وقتی تضادی تو کارم پیش میاد وقتی از جایی که فکرش رو نمیکنم خدا برام مشتری میفرسته و هرلحظه هدایتم میکنه چقدر گریه میکنم چقدر دارم لذت میبرم بخدا استاد جانم الان دارم میفهمم که موفقیت فقط نقطه ی آخر و رسیدن به هدف نیست موفقیت همین لذت بردنم از مسیره همین رشد هر ماهه ی کسب و کارمه همین ایده هایی که میاد و اجرا میکنم..استاد جانم من یه پیج زدم و با ۷۰ نفر دنبال کننده شروع کردم التن به لطف خدا تو این مدت حدود ۸۵۰ نفر شدن بدون اینکه بخوام تبلیغی کنم اینارو خدا فرستاده خدایا شکرت🙏استاد جان اینقدر تو این مسیر رشد کردم اوایل ادیت و کارای مربوط به پست گذاشتن رو بلد نبودم و به تضاد برمیخوردم خدای مهربونم یه بنده ی مهربونش رو فرستاد تو مسیرم و همه رو بهم یاد داد الان خودم کارهای ادیت و تدوین و فوتوشاپ رو یاد گرفتم و به زیبایی انجام میدم شکرخدا ،گاهی با عزت نفس تمام میام جلوی دوربین و محصولات باکیفیتم رو باعشق معرفی میکنم،چقدر روی عزت نفسم تاثیر گذاشته خیلی راحت تو فروشگاه ها میرم و محصولاتم رو به زیبایی معرفی میکنم و میفروشم خدایا شکرت که سکان دار زندگی من تو هستی ،اگر من اون قدم هارو برنمیداشتم خداهم سمتش رو برام انجام نمیداد،من کاری نکردم فقط رفتم دم کارخونه ها،الان میفهمم ایده ها میان یعنی چی،الان میفهمم خدا هدایت میکنه یعنی چی،خدایا شکرت

    استاد جانم خیلی هدایت ها و اتفاقات هرروز برام میاد که دوست دارم همه رو بگم انشاالله… خدایا شکرت

    استادجانم ازتون سپاسگزارم که شماهم تو این مسیر هرلحظه کنارم بودین با فایل هاتون با کلامتون🙏❤

    من هربار میخوام بنویسم از هدایت هام چون الان که میرم کامنتای قبلیم رو میخونم میبینم که چقدر برام تاثیرگزار هستن…

    خدایا شکرت🙏❤

    ممنونم که حوصله کردین و داستان مسیر هدایتم رو خوندین🙏

    دوستون دارم عاشقتونم استاد عزیزم❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای: