مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
الگوهای مناسب نه تنها خواسته های مناسب را شکل می دهند بلکه باور به امکان پذیر بودن را در ذهن ما می سازد؛
هدف از الگوبرداری؛
عمل به فرمول “چطور از این بهتر؟!”
مخرب ترین فرکانس، فرکانس احساس گناه است؛
طبق قانون، چیزی به نام ” فرصت فقط یک بار در خانه ات را می زند” وجود ندارد. همیشه فرصت های بهتر هست؛
چرا خداوند کلمه حزن را در قرآن با لای نفی آورده است؟!
منابع:حزن در قرآن | دوره قانون آفرینش
منابع بیشتر:
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD427MB27 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 18 | حُزن در قرآن25MB27 دقیقه
بنام خدا
استاد مهربون و خوشقلبم
دست خداوند برای من
سلام
بعد از دوسه روز بهمریختگی ذهنی ( البته سعی میکردم مرتب اون حال بد و نشخوارهای بد ذهنیم رو قطع کنم و با فایلهاتون حالم بهتر کنم)
بعد از گوش دادن جلسه 6 دوره لیاقت برای بار نمیدونم چندم
نشستم و از حال خودم کامنت نوشتم
کامنتم ارسال کردم
و گفتم بذار بیام قسمت خانه و رفرش کنم شاید فایل جدید اومده
الله اکبر
موضوع « حزن»
همون وضعیت من
چقدرررر ب موقع
اون نواری که دو سه روز هی توگوشم ویز ویز میکنه
که چی بود الکی با ازدواج و بچه دست وپای خودت بستی
اگه برمیگشتم دیگه ب این ادم بله نمیگفتم
بچه دار نمیشدم
اگه ب اون خواستگارم جواب بله داده بودم زندگیم چطور میشد ؟؟؟
و هزار تا سوال و جمله حال خراب کن
که دیشب خیلیییی الکی باعث ی بحث بین من وهمسرم شد
درسته من اون زمان خشت اولم رو کج گذاشتم
ولی اونزمان فکر میکردم که درسته
و هیچ الگوی درستی هم نداشتم
واقعا نمیدونم اگر ب خواستگارهای دیگه ام جواب بله داده بودم زندگیمچطور بود وکجا بودم
ولی ی الگو هست توی روند زندگیم
که منهمیشه هر حا ک بودم اونجا سختی بوده و بعد اوضاع درست شده
مثلا ب محضی کمنازدواج کردم بی فکر قبلی خانواده ام یهو ب تهران مهاجرت کردن
و از اون محیط ( شهر) بسته و ادمهای فضول ( هنش فرکانس خودمون بود) خارج شدن
یا وقتی جنگ تمام شد و پدرم ب شهرش برگشت با 4 تا بچه قد و نیم قد
اون شهر تو بدترین حالت خودش بود
خراب و بی آب و …
یا وقتی ازدواج کردماز اون جایی که بودم 100 درجه تنزل کردم و اومدم ب شهری که کلا دوتا خیابون اصلی داشت
یادمه پارچه فروشی نبود
مهد کودک نبود
ی مغازه درست و درمون برای خرید لباس نبود
الان خداروشکر میکنم که اینجا خیلییی پیشرفت کرده و برای بچه هام عالی شده
ب زندگیم ک نگاه میکنم میبینم خداروشکر من هرکاری که از دستم برمیومد رو انجام دادم
و نتیجه اش براماین باور شد که من ادم با عرضه ای هستم
با کمک شما این درک رودرمور د خودم پیدا کردم
و فهمیدم من ادم متعهد و قابل اطمینانی هستم
من یک انسان ارزشمندم
ویژگی های خوبمرو فهمیدم
درحالیکه قبلا ملاک من فقط زیبایی اندام و ظاهر و لباس بود ( ویژگی های فانی، چیزهایی که من انتخابشون نکردم و ب من رسیدن)
وقتی کامنتهای بچه های سایت رومیخونم
دلم گرم میشه
که
اررره
افرین اون تونسته
تو هم میتونی فقط تعهد داشته باش
استاد من هر روز تمرین کد نویسی روانجام میدم
ولی نتیجه اونجوری کمیخوام نیس
شاید چون مسیر رسیدن ب خواسته ام رودرست انتخاب نکردم
البته هر روز از خدا هدایت میخوام
در مورد رابطه با فرزندم
جهان داره چکا رو میزنه
اومدم مشاوره کرفتم و شروع کردم
ی حاهایی نشتی انرژی دارم میدونم
اونا باید درست بشه
ولی میدونم کچاره داره
و از خدا هدایت میطلبم