گفتگو با دوستان 20 | فرایند تکاملی تغییر شخصیت

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • نتایج، فقط تا زمانی ادامه پیدا می کند که روی بهبود باورها و شخصیت خود کار می کنم؛
  • لحظه ی بعدی زندگی من، با فرکانس های اکنون ام خلق می شود. پس مهم است آگاه باشم در حال توجه به چه چیزی هستم؛
  • به اندازه ای که شخصیت من تغییر می کند، جهان پیرامونم نیز تغییر می کند؛
  • اگر مدتهاست که تجربیات شما تغییر خاصی نکرده است یعنی هنوز تغییرات مشهود در شخصیت شما رخ نداده است و شما همان فرد با همان باورها و رفتارهای قبلی هستی؛

این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری گفتگو با دوستان 20 | فرایند تکاملی تغییر شخصیت
    392MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 20 | فرایند تکاملی تغییر شخصیت
    23MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

296 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زهرا صالحی» در این صفحه: 1
  1. -
    زهرا صالحی گفته:
    مدت عضویت: 1566 روز

    به نام خدا .خداوند مهربان و بی همتا

    سلام سلام

    استاد عزییییییزم مرد بزرگوار روزگار انسان مهربان من عااااااشق شما هستم .استاد بینظیر من ،من زهرا هستم زهرایی که معنی اسمم رو کنار اسمم اوردم وقول دادم به خودم که بدرخشم تو هر ضمینه ای .

    سلام سلام به مریم عزییییزم بانوی بینظیر خیلی دوستون دارم .

    سلام میکنم به تمام دوستان خوبم که تو یه مجموعه گرد هم اومدیم تا یه خانواده بسازیم .

    من دومین بار هست که دارم دیدگاه مینویسم چندین بار اومدم بنویسم ولی یه چیزی مقاومت میکرد در درونم .چند بار هم نوشتم ولی تا میومدم ارسالش کنم دست نگه میداشتم وپاکش میکردم ولی امروز دیگه میخوام این متن رو بفرست.

    استاد عزیزم شما سوال پرسیدیت که چه زمان دست به اقدام میزنید وکی شروع به تغییر میکنید من تازگیا سعی میکنم که تا وضعیت خراب نشده دست به تغییر بزنم …سعی میکنم..البته با آموزهای شما بزرگوار.

    ولی،،ولی،،ولی قبلنا

    خدااااای من شما نمیدونید چه به من گذشته وچه چک ومشتهاایی دنیا به من زده تا بتونم نترسم وتغییر کنم .

    من از زمانی که خیلی کم سن بودم مثلا ۹ سال داشتم یا شاید کم تر مدام تو این فکر بودم که خدا چیه چرا بدنیا اومدم آیا هدف بدنیا اومدنم اینه که فقط یه زندگی ساده داشته باشم ومثل بزرگترهام فقط پیش برم بزرگ بشم ازدواج کنم بچدار بشم وبعد بمیرم ..پس چی ،چی میشه این دنیا از طرفی از اینطرف واونطرف به گوشم می‌رسید که خدا بزرگه ،خیللللی بزرگ میگفتم باخودم مگه میشه یه چیز بزرگ اینقدر بی هدف منو خلق کرده باشه به همین دلیل میرفتم وداخل حیاط خونمون با گل برای خودم دنیا می‌ساختم وداخل اون همه چی میذاشتم انسان حکومت ووووبعد آخر سر همه چیرو خراب میکردم خیلی درگیر بودم این شرایط کار هر روز من بود کم کم پدرم به اسرار برادرم منو مدرسه ثبت نام کرد تو مدرسه درس دینی رو دوست داشتم چون از این مطالب زیاد میشنیدم ووووووادامه داشت تا اینکه من ازدواج کردم بچه دارشدم ولی همچنان اون جنگ و جدال بود .پدرم مادرم رفتن دوباره این افکار بعد رفتن اون دوعزیز بیشتر شد،خیلی همیشه نارحت بودم خیلی عصبی بودم چون اصلا اون شرایط رو دوست نداشتم ولی یه زندگی آرومی داشتم توسن ۲۶ سالگی هرچی از خدا خواسته بودم به من دادا بود هرچی هرچی هرچی ..یه خانمی بودم که همه اون چیزایی که شاید هزاران خانم آرزوشون باشه رو داشتم ولی نمیشد لذت نمیبردم مدام تو ذهنم اون درگیریا بود با خدم فکر کردم وزدم زیر میز بازی رو از بیخ و بن خراب کردم همه چی رو همه چی رو تو اوج آرامش خراب کردم خوب اخه بابا من میخواستم بدونم یعنی چی کجای کارم اخه مگه میشه دنیا همین باشه مگه میشه همه چی رو گذاشتم و رفتم برای خودم ..بماند که چقدر حرف شنیدم ولی حرکت کردم دیگه تحملش رو نداشتم الان دیگه ۲۸ سالم بود .از شهر خودم رفتم تو یه شهر بزرگتر ولی با یه شخصیت بسیار ضعیف باهزاران فکر وآرزو وامید .قربووون خدا برم منو هدایت کرد به راه عجیبیب و غریب تو یه راهی قرار گرفتم که باعث شد کم کم ،وقتی میگم کم کم ،یعنی کم کما خیلی یواش یواش همه چی همه چی رو از دست دادم ۷سال تمام تنهای تنها شدم استاد اونقدر دنیا منو زد اونقدر منو زد که گفتم نه این راهش نیست این اون مسیری که میخوام نیست ..دباره ازش خواستم از خودش که کمکم کنه اینجا بود که شروع شد کم کم دباره خیلی کم کم همه چی شروع به تغییر کرد .البته اون پایین اومدنه بود ولی بهتر شد الان خیلی حالم خوبه خیلی .

    اینا میخوام بگم استاد عزیزم من زهرا درخشنده خیلی خیلی دیر حرکت کردم ودیدم بالا بودنه رو آرامش رو با یه حال بد دیدم و پایین بودنه رو با یه حال بد دیدم و وقتی حرکت کردم یواش یواش بالا اومدنه با یه حال خووووووب رو دیدم درس گرفتم درسی بزرگ که باید وقتی خوبه همه چی رو بهترش بکنم ووقتی همه چی بهتره تلاش کنم وحرکت کنم که اون بهتره رو عالی وعاااااااالی ترش کنم .با حال خوب وا احساس خوب فهمیدم استاد بعداز چندین سال بالا پایین شدن بعداز اون همه سیلیهای محکمی که جهان به من زد فهمیدم جهان عاشق من منو دوست داره مثل یه پدری مهربان که وقتی داری دیوونگی میکنی سیلی میزنه زیر گوشت که به خودت بیای برگردی و ادامه بدی خدا دوست داره من حرکت کنم خدا منو خلق کرده که تو این همه زیبایی که برام خلق کرده من لذت ببرم وبعد نمیاد این دنیای رو که برام ساخته خرابش کنه نه،میاد دستما میگیره ومنو به اوج میبره وبه من میگه عززززییییزم ببین از این بالا اون دنیایی که توش بازی کردی چقدر قشنگه .(دیگه نگران نیستم دیگه نمیترسم الان اگه قرار باشه برای خودم برم وگل بازی کنم اونجوری همه چیا خراب نمیکنم ..)

    استاد عزیزم ای عزییییزترینم تو زندگی دنیام من عااااسق شما هستم عااااشقتونم که اینقدر قشنگ داری با عشق زندگی رو یادمون میدیت خیلی خیلی تحسینتون میکنم دوست دارم بشینم خوبی‌هاتون رو بنویسم وبرای داشتن عزیزی چون شما ساعتها خداوند رو شکر کنم ،مریم بانوی عزیزم دوستون دارم وبینهایت از تمام تلاش‌هاتون تشکر میکنم من شمارو مانند مادری مهربان میبینم که چقدر صادقانه و روراست داری زندگی رو نشونمون میدی هزاران هزار بار وملیاردها بار تحسینتون میکنم قدرتونو میدونم ودوستان دارم .

    خدایا شکرت بخاطر استاد عزیزم (استاد عباس منش)

    خدایا شکرت بخاطر مریم خانم عزیزم

    خداجونم شکرت که اولین کامنتما برای استاد عزیزم ومریم خانم ودوستان خوبم نوشتم

    خدایا شکرت شکرت شکرت بخاطر همه چی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: