گفتگو با دوستان 20 | فرایند تکاملی تغییر شخصیت

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • نتایج، فقط تا زمانی ادامه پیدا می کند که روی بهبود باورها و شخصیت خود کار می کنم؛
  • لحظه ی بعدی زندگی من، با فرکانس های اکنون ام خلق می شود. پس مهم است آگاه باشم در حال توجه به چه چیزی هستم؛
  • به اندازه ای که شخصیت من تغییر می کند، جهان پیرامونم نیز تغییر می کند؛
  • اگر مدتهاست که تجربیات شما تغییر خاصی نکرده است یعنی هنوز تغییرات مشهود در شخصیت شما رخ نداده است و شما همان فرد با همان باورها و رفتارهای قبلی هستی؛

این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری گفتگو با دوستان 20 | فرایند تکاملی تغییر شخصیت
    392MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 20 | فرایند تکاملی تغییر شخصیت
    23MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

296 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زهرا علیپور» در این صفحه: 1
  1. -
    زهرا علیپور گفته:
    مدت عضویت: 974 روز

    سلام مهدیه جانمم

    سلام دوست خوبمم

    تبریک وهزاران تبریک بهت بابت اینهمه تغییر وشهامت وشجاعت وخودسازیت

    واقعا تحسینت میکنم که تونستی اینقد زیبا زندگیت رو تغییر بدی .

    چندروز پیش به خوندن کامنت ارزشمندت هدایت شدم .و میخواستم برات بنویسم اما شرایط مهیا نشد و امروزخداوند من رو هدایت کردبه نوشتن دراینجا برای تو و جواب سوالی که درذهن داشتم .

    امروز که دارم برات مینویسم منم کلی تغییر کردم کلی روی خودم کار کردم کلی نتایج بزرگ وکوچک گرفتم و حالا باید یک تضاد که توی زندگیم هست روحل کنم و این ازاون تضادهایی هست که هی روش رو میپوشونم ولی دوباره از جایی دیگه میزنه بیرون و حالا باید درست واصولی ازروی ترسهام عبور کنم و این مسئله رو حل کنم .

    توی پروفایلت خوندم که از همسرت بعد از 26 سال زندگی جدا شدی وحالا درآستانه ی 50 سالگیت جدا زندگی میکنی وکاملا آرام هستی .

    مهدیه ی عزیزم من هم بعد از 20 سال زندگی مشترک به این نتیجه رسیدم که باید جدا بشم ووقتی دیدم تو تونستی به خودم گفتم که منم میتونم منم 48 ساله هستم.

    همسرم انسان بسیار مهربان و خانواده دوستی هست و کلی خصوصیت خوب داره اما بعضی از رفتارهاش و باورهاش برای من آزاردهنده شده و احساس میکنم نمیتونم باهاش رابطه ی خوبی داشته باشم و این ماجرا باعث شده که دعواهای ما بیشتر بشه .

    وحالا ترسهای من از جدایی دائم باعث میشه که این مسئله رو به تعویق بندازم

    ولی میخوام این مسئله حل بشه وامسال میخوام تمرکزم روی این موضوع باشه .

    ازت کلی ایده گرفتم برداشتن چله و تمرکزی کارکردن روی خودت

    ومنم میخوام از امروز چله بردارم و روی قدم ها کارکنم و تمرکزم روی حل تضادی که درزندگیم هست باشه که نمیدونم هنوز قدم اول رو چطور بردارم و مطمئنم که خداوند خودش بهم میگه که چی بگم و از کجا شروع کنم

    داشتم توی صفحه ی نوشته هات میچرخیدم که انگشتم رو خدا روی این نوشته ت قرار داد و انگار خدا میخواست من نوشته ی تورو بخونم و بهم بگه که اصلاح مسیر کن

    (حتی خیلی جاها، بخاطر شرک هامون، یعنی ترس از مسخره شدن از سمت دیگران، یا خیلی شرک های دیگه، حاضر نیستیم اصلاح مسیر کنیم و همون طور به راه ِ کج شده ادامه میدیم، غافل از اینکه ممکنه از کدوم ناکجاآباد سر دربیاریم!)

    دقیقا به خاطر ترس هام نمیتونم اصلاح مسیر کنم بعد از 20 سال زندگی مشترک هموز امیدوار بودم که شاید این زندگی وروابط بهتر بشه ولی مگه میشه آدما رو تغییر داد فقط میشه خودت رو تغییر بدی .

    ومن بعد از اومدن از این سفرم دیگه قطعا باید مسئله رو حل کنم و حالا نوشته های تو دقیقا داره مسیر رو نشون میده .

    حتی نوشته ی دوست عزیزم فهیمه ی زارع هم نشانی برای من به همراه داشت که بعد از نوشته ی شماست .

    خداوند دائم درحال هدایت کردن ماست وقتی دراحساس خوب باشی نشانه ها و الهامات رو دریافت میکنیم

    دوست خوبم لطفا دوباره برام بنویس از اتفاقاتی که بعد جداییت افتاد و زندگی جدیدت .

    ازخداوند میخوام که نشانه های جدیدی سررهام بزاره و بهم بگه که از کجا شروع کنم

    من احساس میکنم وابستگی به همسرم فقط عامل ماندن کنارش هست و ترس از آینده ترس از تنها ماندن و حرفهای فامیل و کلی ترسهای دیگه که باعث شده اقدام به این کار نکنم ولی میخوام روی ترس هام قدم بزارم و یکی یکی ازبین ببرمشون خداجوونم ازتو کمک میخوام

    منو به راه راست به راه کسانیکه به آنها نعمت دادی هدایت کن .

    دوست خوبم مهدیه جان نمیدونم چرا نوشتم ولی این نوشته اینجا میمونه تا من دوباره بیام وبنویسم از کار هایی که انجام خواهم داد.

    برات یک زندگی سرشار از آرامش ونور خدا رو آرزو میکنم

    درپناه نور وعشق الهی باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: