مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- چرا با اینکه می دانم بهبود باورها یک فرایند دائمی است اما باز هم در نقطه ای از مسیر فکر می کنم باورهایم به اندازه کافی قدرتمند کننده شده. در نتیجه ورودی های ذهن را کنترل نمی کنم و دوباره به عقب بر می گردم؟
- جادوی هدف های کوتاه مدت؛
- تفاوت حسادت سازنده با حسادت مخرب؛
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD349MB22 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 21 | کلید زنده نگه داشتن انگیزه ها21MB22 دقیقه
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و قوم عباسمنش
من بیشتر دوست دارم از تجربیاتی که خودم داشتم بنویسم شاید افرادی باشن مثل من فکر کنن
راستش من قبلا فکر میکردم توی هر کاری فلان مدرک رو نداشته باشی هیچ کاری نمیتونی بکنیم یا اینکه اگر خانم باشی این کار برای خانما خوب نیست
اما یادگرفتم که مدرک ما فقط خداست و ما همه یک خالق داریم
با شنیده و دیده هایی که داشتم بشدت عزت نفسم پایین بود یه دختر خجالتی بودم که جرات نداشتم توی یه جمع ۳،۴ نفره بتونم حرفم رو بزنم اینقدر حرف نزده بودم که وقتی میخواستم حرف بزنم یکم که حرف میزدم صدام میلرزید نفسم بند میومد خیلی توی حرف زدن تپق میزدم
با شروع فعالیتم در کارگاه تندخوانی و تقویت حافظه انگاری دوباره متولد شدم اون نرگسی که اون همه خجالتی بود نابود شد و جاشو داد به یه دختر شاد و سرحال و در حدی که عمل کردم و تمرینات رو انجام دادم عزت نفسم رفته بالا خیلی تغییر درونم ایجاد کردم با تغییر خودم اطرافم هم تغییر کرد افرادی که باهام هم مدار نبودن جهان حذفشون کرد از زندگیم
و جاشون افرادی اومد که باهام همفرکانس هستن
یاد گرفتم که باید توی این جهان پرو باشم یادش بخیر به قول استادم میگفت باید پرو با ادب باشیم
اگر پرو نباشم زیر چرخ جهان له میشیم
قبلا فکر میکردم باید فقط مرد باشی تا موفق بشی بخاطر همین همیشه دلم میخاست مرد خلق میشدم چون ندیده بودم در اطرافم خانمای موفق با گفته های استاد و فایلهایی که گوش داده بودم از شون این باورم کمی تغییر کرده بود ولی با این برنامه گفت و گو با دوستان کلا این باور رو ترکوند با شنیدن تجربیات دوستای عزیزم کلی تغییر ایجاد شد که بابا میشه موفق شد با خودم گفتم اگر سپیده تونسته منم میتونم اگر طناز تونسته منم میتونم اگر حامد تونسته منم میتونم اگر محسن تونسته منم میتونم
خیلی الگوهای خوبی هستن بچهای کلاپ هوس
یاد گرفتم که آقا جان
سن مهم نیست
جنسیت مهم نیست
ملیت مهم نیست
کشور مهم نیست
شهر مهم نیست
شرایطی که الان درونش هستم مهم نیست
مهم اینجاست👈🏻🧠که چه خوراکی بهش میدم چقدر کنترلش میکنم ورودی هاش رو چقدر توجه میکنم به زیبایی ها تا یک ذهن زیبا داشته باشم چطور میتونم افسارش رو بگیرم تو دستم چطور برنامه ریزیش کنم مهم ایناست که من باید خوب یاد بگیرم
فارغ ازاینکه دیگران چه نگاهی دارن
فارغ ازاین که من الان در چه شرایطی هستم
من میتونم چون خالقم قدرت همه چیز رو داره
انرژی که سیستم داخل بدن من رو داره اداره میکنه و من نمیدونم چطور قادر به انجام هر کاری هست
انرژی ای که آسمان رو بدون ستون داره اداره میکنه توانایی هر کاری رو داره
خواستهای من فقط در ذهن من بزرگن در برابر عظمت خدا ذره ای نیستن
من میتونم به اهدافم برسم مثل استاد
به شرط ایمان به شرط عمل صالح به شرط اینکه قدرت این انرژی رو باور کنم
سپاسگزار پروردگار قدرتمندم هستم که همیشه نگهدار و حمایتگر و هدایتگر منه
آرزو میکنم که ثانیه به ثانیه زندگیمون پر باشه به یاد این انرژی قدرتمند
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و قوم عباسمنش
من بیشتر دوست دارم از تجربیاتی که خودم داشتم بنویسم شاید افرادی باشن مثل من فکر کنن
راستش من قبلا فکر میکردم توی هر کاری فلان مدرک رو نداشته باشی هیچ کاری نمیتونی بکنیم یا اینکه اگر خانم باشی این کار برای خانما خوب نیست
اما یادگرفتم که مدرک ما فقط خداست و ما همه یک خالق داریم
با شنیده و دیده هایی که داشتم بشدت عزت نفسم پایین بود یه دختر خجالتی بودم که جرات نداشتم توی یه جمع ۳،۴ نفره بتونم حرفم رو بزنم اینقدر حرف نزده بودم که وقتی میخواستم حرف بزنم یکم که حرف میزدم صدام میلرزید نفسم بند میومد خیلی توی حرف زدن تپق میزدم و این باعث شده بود حرفام رو قورت بدم فقط با درون خودم حرف میزدم و فکر میکنم البته میدونستم که هر کاری رو بخام میتونم انجامش بدم از پس همه چیز بر میومدم اما در تنهایی خودم کاری نیست که نتونم انجامش ندم تجربه کردن هر چیز خوبی رو دوست دارم
با شروع فعالیتم در کارگاه تندخوانی و تقویت حافظه انگاری دوباره متولد شدم اون نرگسی که اون همه خجالتی بود نابود شد و جاشو داد به یه دختر شاد و سرحال و در حدی که عمل کردم و تمرینات رو انجام دادم عزت نفسم رفته بالا خیلی تغییر درونم ایجاد کردم با تغییر خودم اطرافم هم تغییر کرد افرادی که باهام هم مدار نبودن جهان حذفشون کرد از زندگیم
و جاشون افرادی اومد که باهام همفرکانس هستن
یاد گرفتم که باید توی این جهان پرو باشم یادش بخیر به قول استادم میگفت باید پرو با ادب باشیم
اگر پرو نباشم زیر چرخ جهان له میشیم
قبلا فکر میکردم باید فقط مرد باشی تا موفق بشی بخاطر همین همیشه دلم میخاست مرد خلق میشدم چون ندیده بودم در اطرافم خانمای موفق با گفته های استاد و فایلهایی که گوش داده بودم از شون این باورم کمی تغییر کرده بود ولی با این برنامه گفت و گو با دوستان کلا این باور رو ترکوند با شنیدن تجربیات دوستای عزیزم کلی تغییر ایجاد شد که بابا میشه موفق شد با خودم گفتم اگر سپیده تونسته منم میتونم اگر طناز تونسته منم میتونم اگر حامد تونسته منم میتونم اگر محسن تونسته منم میتونم
خیلی الگوهای خوبی هستن بچهای کلاپ هوس
یاد گرفتم که آقا جان
سن مهم نیست
جنسیت مهم نیست
ملیت مهم نیست
کشور مهم نیست
شهر مهم نیست
شرایطی که الان درونش هستم مهم نیست
مهم اینجاست👈🏻🧠که چه خوراکی بهش میدم چقدر کنترلش میکنم ورودی هاش رو چقدر توجه میکنم به زیبایی ها تا یک ذهن زیبا داشته باشم چطور میتونم افسارش رو بگیرم تو دستم چطور برنامه ریزیش کنم مهم ایناست که من باید خوب یاد بگیرم
فارغ ازاینکه دیگران چه نگاهی دارن
فارغ ازاین که من الان در چه شرایطی هستم
من میتونم چون خالقم قدرت همه چیز رو داره
انرژی که سیستم داخل بدن من رو داره اداره میکنه و من نمیدونم چطور قادر به انجام هر کاری هست
انرژی ای که آسمان رو بدون ستون داره اداره میکنه توانایی هر کاری رو داره
خواستهای من فقط در ذهن من بزرگن در برابر عظمت خدا ذره ای نیستن
من میتونم به اهدافم برسم مثل استاد
به شرط ایمان به شرط عمل صالح به شرط اینکه قدرت این انرژی رو باور کنم
سپاسگزار پروردگار قدرتمندم هستم که همیشه نگهدار و حمایتگر و هدایتگر منه
آرزو میکنم که ثانیه به ثانیه زندگیمون پر باشه به یاد این انرژی قدرتمند
به نام خالق یکتا
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و همه ی دوستان
سپاسگزارم استاد عزیز بابت این همه آگاهی هایی که بهمون میدی و خیلی واضح کلام خداوند رو جاری میکنید برامون
منم یه دوره ای از زندگی توی سن ۱۸ تا ۲۰ سالگی این تمایل که گفتین فقط بشینم و هیچ کاری نکنم و تلویزیون نگاه کنم رو تجربه کردم برام خیلی دوره سختی بود از صبح تا شب بشینم و تلویزیون نگاه کنم و در واقع شنیده ها و دیدهایی که از تلویزیون بود برای ذهنم برنامه ریزی میکرد به حدی رسیده بودم که وقتی توی خونه تنها میشدم چون نمیدونستم موجودیت خدا چطوریه و بخاطر فیلمها و سریالهایی که دیده بودم که مثلا بهشت و جهنم رو مثلا به تصویر میکشیدن دچار افسردگی شده بودم وقتی تنها بودم همش فکرایی میومد که میترسیدم از همه چیز به هر چیزی که نگاه میکردم فکر میکردم میخوره منو روزایی میشد که دو هفته غذا نمیخوردم فقط گریه میکردم تا حدی که دیگه نای راه رفتن نمیموند برام وقتی با مسیر توحید آشنا شدم و اومدم توی این مسیر فهمیدم چون کنترل زندگیم رو داده بودم به ذهنم به نجواهای شیطان
واقعا خیلی برام سخت بود
رفتم پیش روان پزشک دارویی که بهم داده بود بهم آرامش نمیداد چون درد من درونی بود و چیزای بیرونی اثری نداشت من خودم رو گم کرده بودم ولی با قدرت خداوند از اون شرایط اومدم بیرون رفتم کلاس زبان ثبت نام کردم کلی دوستای خوب پیدا کردم اون موقع خیلی خجالتی بودم خیلی به سختی با کسی حرف میزدم با جنس مخالف بخاطر چیزهایی که شنیده بودم که اصلا نمیتونستم حرف بزنم
اما از بچگی میدونستم حقیقت جهان این که افراد میگفتن همیشه دنبال حقیقت میگشتم همیشه خودم رو جدا میدیدم از اطرافیانم میگفتم من مثل اونا نیستم شک داشتم به مذهبی که داشتم شک داشتم به خدا نمیدونستم چطور خدایی رو میپرستم با چیزهایی که دیده بودم فکر میکردم خدا خیلی دوره ازم چون هر کسی رو که میدیدم داره دعا میکنه فریاد میزد و صورتش رو میگرفت بالا فکر میکردم خدا خیلی دوره باید خیلی فریاد بزنه که صداش برسه از زمین تا آسمان به خدا
من همواره دنبال واقعیت بودم
زمان بچگی وقتی میدیدم کسی فوت میکرد و افراد ناله و فریاد میکردن من همون موقع این فکر میومد به ذهنم میگفتم مگه نرفته پیش خدا پس چرا اینا اینقدر گریه میکنن یعنی این خدایی که میپرستیم اینقدر ظالمه و ترسناکه که اینا اینقدر وحشت دارن از همون موقع خاستم هدایت بشم به شناخت خداوند برخلاف بقیه میخاستم بدونم خدا چه شکلیه و چقدر قدرتمنده
همیشه این فکر باهام بود که خدا رو بشناسم
من برخلاف بقیه دوست نداشتم وقتم رو با چیزهای الکی سر نکنم همیشه درحال مطالعه بودم میخوندم و مینوشتم هر کتابی که بهم آرامش میداد بیشتر از خوندن نوشتن رو دوست دارم
به غیر از اون دوسالی که در افسردگی بودم
توی سن ۲۳ سالگی هم مدار شدم با شناخت حقیقت اومد تو فرکانس توحید با کارگاه تندخوانی زندگیم زیرورو شد
بله درسته ما انسانیم و احساسات داریم و اگر میخایم موفق بشیم باید بتونیم از همه ی احساساتمون کار بکشیم یعنی همه ی احساساتمون برای یه صحنه ای از زندگی نیازه مثلا ترس اگر ترس نداشتیم خودمون رو از بلندی پرت میکردیم پایین و اتفاقی که بعدش میوفتاد
یه کوچولو درک کرده بودم احساسات رو اما کنترل کردنش یکم برام سخت بود استادم یه انیمیشنی معرفی کرد بهم که خیلی جالب بود برام انیمیشن درون و بیرون خیلی چیز جالبی رو نشون میده هر چند وقت یکبار میبینم این انیمیشن رو فکر میکنم در مورد احساساتم که چطور بهتر میتونم کنترلش کنم الان بهتر درکش میکنم وقتی ما بتونیم احساساتمون رو بشناسیم کنترل رو دست خودمون بگیریم به خودمون نزدیکتر میشیم به آرامش بیشتری میرسیم
هر چقدر بیشتر میشنوم در مورد قوانین جهان تشنه تر میشم هرچی بیشتر میفهمم خالی تر میشم و نمیفهمم
غرور به نظر من مثل کوزه ای میمونه که پر از آب هست و بخوایم هی آب تازه بریزیم توش مگه میشه؟ جایی نداره برای آب تازه اگر بخایم آب تازه بریزیم توش باید آب قدیمی رو خالی کنیم تا کوزه بتونه آب جدید رو تجربه کنه
انسان هم دقیقا مثل همین کوزه میمونه اگر مغرور باشیم و بگیم نه ما همه چی دونیم و نیازی به راهنمایی کسی نداریم و نیازی به الگو نداریم مثل آب توی کوزه بو میگیره و قابل خوردن نیست افراد مغرور هم همین طور وقتی با غرور صحبت کنن آدم حالش بد میشه از گوش دادنش
پس برای تجربه ی زندگی جدید و هر چیز جدید باید خودم رو خالی کنم از افکار گذشته چیزهایی که از طریق خانواده، جامعه، مدرسه کردن تو مخم باید خالی بشم تا بتونم به درک بیشتر قوانین الهی برسم
در مطالعه قران خیلی جاها وقتی پیامبران میپرسن از مشرکان که چرا بت میفرستید میگن چون پدرانمان را در چنین کاری یافتیم
پس من به این نتیجه میرسم که پیرو آنچه که از پدرم میبینم رو با قانون میسنجم که آیا میتونه برام الگو باشه یا نه در ۹۹ درصد مواقع دیدم نیست و اون کار رو خودم سعی کردم تکرار نکنم
وقتی با گروه عباسمنش آشنا شدم و شنیدم دیدم گفتم دقیقا همون چیزیه که من از بچگی دنبالش بودم و هستم بهم آرامش میده چون حقیقته جهانه بعد از آشنایی با این مسیر قران رو با معنی خوندم با حرفهای استاد سنجیدم دیدم درسته چند بار قرآن رو تا اواسطش مطالعه کردم دوباره از اول شروع کردم اما اینبار که شروع کردم خواستم تا آخر برم الان آخرای قران هستم و بهتر تونستم درکش کنم بهش نزدیکتر بشم در چند جای قرآن گفته شده دین رو فرقه فرقه کردند و گروه گروه شدند به پیامبر گفته تو کاری با اونا نداشته باش سرکارشون با منه اگر میخای مومن واقعی باشی پیرو دین ابراهیم باش که یکتا پرست بود او موحد بود و مشرک نبود
قبلا قرآن میخوندم بدون هیچ درکی و به زبان عربی
ولی الان که میخونم بهم آرامش میده
افراد برای عبادت کردن خدا زمان هایی مشخص کردن روی سجاده که هستن خدا خدا میگن خیلی ها وقتی دارن سورهای قرآن رو میخونن هیچ درکی ندارن فقط بخاطر ترس میخونن به محض اینکه نمازشون تموم شد و سجاده جمع شد کلا خدا رو از یاد میبرن اینا رو دیدم که دارم میگم نمازی که هیچ آرامشی درونش نیست مثل قبلا خودم خداوند در قران گفته چه نشسته، چه خوابیده، چه ایستاده میتونید خدا رو ستایش کنید چراکه خداوند بر شما سخت نمیخاهد
بعضیا نماز میخونن تند و تند انگار باری سنگین هست رو دوش شون که باید بذارن زمین بدون هیچ آرامشی انگار کسی اسلحه گرفته سمتشون که فقط باید انجامش بدن
افرادی که روزه میگیرن فکر میکنن که فقط به نخوردنه که چیزی نخورن هیچی نمیخورن اما غیبت میکنن، دروغ میگن، تهمت میزنن،……. خیلی کارای ناپسند دیگه انجام میدن میگن ما روزه ایم همش سرشون تو زندگی بقیه اس که چیکار کردن چرا این رفت اینجا چرا اون رفت اونجا
پناه میبرم به خدا
بینهایت سپاسگزار پروردگارم هستم که دور نگه داشته منو از این کارهای ناپسند
سپاسگزارم استاد عزیزم بابت این صحبت های عالی و لذت بخش
انشاءالله که در آمریکا میبینیم تون در آینده ای نه چندان دور
در پناه خدای یکتا شاد، سلامت،سعادتمند،سربلند باشیم در دنیا و آخرت