گفتگو با دوستان 22 | مثبت اندیشی و تاثیر آن در زندگی - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

155 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهتاب کریمی گفته:
    مدت عضویت: 1609 روز

    بنام خدا

    سلام

    میخوام یک نگاه و جنبه ی متفاوت 👌درباره ی

    ✈️«سفر به آمریکا»✈️

    رو یاد آور بشم که شاید زاویه ی دید خیلی از ما باشه ولی متوجه نیستیم،

    و این نگاه بخاطر فیلترهای مختلف و بسیار بر سر راه ورودی های ذهن ما ایجاد شده و متعاقبا تجربیات مارو رقم زده ،داده هایی که برمبنای جبر جغرافیایی و فرهنگ ما ایرانی ها وارد شده:

    توّهمِ “مگه میشه؟”

    “امکان نداره”

    “مگه به این راحتیه؟!”

    “ما کجا آمریکا کجا ؟”

    درعصر رسانه ای امروز، ما با ظاهر خیلی از نقاط دنیا و محاسن زندگی در اون مکانها آشنا هستیم،

    ولی متأسفانه متاسفانه برای «خودمون» امکانپذیر نمیدونیم و بنظر من این مهمترین باورمحدود کننده و ترمزی هست که باید برطرف بشه.

    و نه تنها در مورد سفر به امریکا که در مورد بسیاری از آرزوهای دست نیافته ما وجود داره

    و چه بسا، حتی آرزوهای نکرده ی ما👌 ،چون شهامت آرزو کردن رو از ما میگیره،همیشه فکر میکنیم:

    «ما کجا اونها کجا!»

    و در ریشه ی این باور چند نکته نهفته که با آموزش های استاد عباس منش عزیز کاملا قابل شناخت و اصلاح هست

    و خداروشکر من در این مسیر دارم پیش میرم و نتیجه میگیرم

    ⚜️دو نکته ی قابل تأمل:⚜️

    ✅یکی مفهوم “فاصله”

    فاصله مکانی،اقتصادی،توانایی و قابلیت….

    که فقط ساخته و توهّم ذهن ماست ،زندگی ما رو استپ میکنه

    وقتی فکر کنیم مقصد دور و دست نیافتنی ست اصلا حرکت نمی کنیم

    پس قدم اول باید یواش یواش و بطور تکاملی این فاصله رو کم کنیم و به عبارتی نزدیک بشیم…

    واستاد عزیز در این باب بسیار گفتند

    که برای دستیابی به ارزوهای ما هیچ محدودیت مکانی و زمانی در بیرون از ما وجود نداره و فقط باید ترمزهای درونی رو حذف کرد و باورها رو اصلاح کرد…

    ✅نکته مهم دیگر:

    « جدایی»

    ما با مردم کشورهای پیشرفته و آزاد مثل آمریکا ،حس یگانگی نداریم،فراموش کردیم که همه ی ما انسان هستیم

    این جدایی بصورت تفکیک های دینی،مذهبی،فرهنگی،اعتقادی،نژادی،زبانی…

    وجود داره و درناخودآگاه ما ترمزی قوی ایجاد کرده و ترسی در پس زمینه ی ذهن ما ،که اگر من برم آمریکا تنها میمونم و نمیتونم با مردم کنار بیام.در حالی که سریالهای زندگی در بهشت بخوبی در این زمینه کمک کننده و حتی معجزه کننده ست.بقدری زیبایی ،صفا ،صمیمیت ،یکرنگی عشق ،آرامش و امنیت👌… را بسادگی به تصویر کشیده و چنان انسان رو غرق میکنه که متوجه گذشت زمان نمیشی و فقط در انتها میبینی لبخندی پر نشاط روی لبت نقش بسته و امیدی عمیق توی قلبت ایجاد شده و سراسر ذوق و شوق و شور زندگی هستی😊🤩

    سریال زندگی در بهشت و سفر بدور آمریکا جایگزین هر فیلم و سریالی شده که قبلا میدیدم چون این سریال واقعی ست ،هیچ گونه طراحی صحنه نداره ،قهرمان های آن مثل من ایرانی هستند و بخوبی می تونم خودم رو بجای اونها فرض کنم و همون مسیر رو الگو برداری کنم،از طرفی این سریال تماما توجه به زیبایی و نکات مثبت هست و انعکاس این زیبایی در زندگی ست ،بنابر این فقط به من امید ،انگیزه،نشاط، و قدرت می ده و هرگز غم و ترسی در اون نیست.تنها اشک شوق و تحسین و شکرگزاری منو برمی انگیزه و بشدت حالمو خوب می کنه

    ⭐️حالا میخوام یک روش کاربردی ساده و عملی رو بهتون یادآوری کنم دوستای گلم☺️😍🌹

    که در سیر تکاملی من موثر بود:

    چون ترمزهای من برای کلیّت «رفتن به آمریکا»بزرگ بود در ابتدا نمیتونستم این تصور و تجسم رو داشته باشم و هیچ حسی و ایده ای برای تجربه امریکا نداشتم درنتیجه شروع کردم به خورد کردن اون ترمز بزرگ ِ«امکان نداره»به قطعات کوچکِ «این که ممکنه» وبا دیدن قسمتهای مختلف سریال زندگی بینظیر استاد عزیز و مریم نازنین ،جزئیات این بهشت رو در ذهن و احساسم تجربه کنم و اینجوری تحلیل های ذهنم آروم میشد و استدلالِ «نمیشه» کم میشد و حس خوب ِ«چرا که نه ،منم میتونم »پیدا می کردم😃وهمچنان دارم ادامه می دم و به عبارتی دارم ؛

    ⚡️از جزء به کل می رسم .⚡️

    ✨درهرقسمت سریال ،

    یک روز و یک تجربه ی زندگی عاشقانه و در صلح کامل با هستی رو با تمام وجود

    💫حس می کنم

    💫و لذت می برم

    💫و شکرگزاری می کنم

    💫و یقین دارم

    که روزی تک تک این تجربه ها رو در آمریکا خواهم داشت.

    بینهایت سپاسگزار خدای هدایتگر،هماهنگ و بیکران هستم .🙏

    از مجموعه عوامل و دست اندرکاران سایت “عباس منش دات کام “بسیار سپاسگزارم که این امکان رو فراهم کردند که ما

    💥بشنویم ،ببینیم،بیندیشیم ،بگوییم ،

    و البته عمل کنیم و نتیجه بگیریم👌…

    بسیار قدردان استاد عزیزو مهربانم،مریم نازنینم و دوستان همفرکانسی ام هستم.💜💙💚💛🧡❤️

    سخن بسیار است ولی سعی کردم موضوعی و مختصر و نکته ای بنویسم .این مسیر دشت پهناور و زیبای شناخت پروردگار قادر و یگانه است که هر چه بیشتر قدم میگذاریم زیبایی ها و شگفتیهای بیشتری جلوه گر میشه و درس های استاد عباس منش عزیز آنقدر گسترده و همه جانبه ست که موقع نوشتن مرتب در ذهنم مرور میشه و تعمیم داده میشه …فقط در انتها میخوام درس اصلی رو یادآور بشم ؛❤️«عشق»❤️که همه چیز است ،ما از عشق و درون عشق خلق شدیم:

    عاشقتونم😍🤩

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    حسین هارونی گفته:
    مدت عضویت: 1689 روز

    سلام

    تا حالا ۱۰۰ ها فایل از استاد عباس منش دیدم و تقریبا داخل ۹۵ درصد از اونها گفتند که کامت بزارین و کامت های بچه ها رو بخونین حقیقتش تا حالا دل به انجام این کار نداده بودم…… چندوقتی بود که خیلی حس حالم بد بود ولی من خودم رو گول میزدم که دارم زهنم رو کنترول میکنم ….ولی اصلا اینطوری نبود من به احساس خوب نمیرسیدم اروم نبودم و دیگه اون صدای که میگفت برو جلو انجامش بده حرکت کن و اینکه تو میتونی انجامش بدی ….رو دیگه نمیشنیدم

    و من خودم رو اینجوری توجیح میکردم که احساسی که الان داری طبیعیه حس بد برای ادم هایی که میخوان به موفقیت های بزرگی برسند یه مورد بدیهی ولی قافل از اینکه نجوا های شیطانی جوری من رو احاطه کرده بودند

    که به ترز فجیهی خودم رو توجیح میکرد‌م(بلد نبودم توجیح چجوریه …درسته؟)

    این رو هم بگم اینطوری فکر میکردم که دیگه تمام قوانین رو بلدم و دیگه لازم نیست که فایل های اوستاد رو دنبال کنم واین باعث شده بود که من از سایت و فایل ها دور بشم و دیگه ورودی های ذهنی که برای باور قدرتمند کنند ام داشتم قطع بشه

    تا اینکه امروز اومدم وخدا رو سپاسگزارم یه نیم پله پیشرفت کردم وتا وارد سایت شدم رفتم بخش کنترول ذهن و هی یه صدایی تو سرم می کوبید که برو و کامت ها رو بخون و من تسلیمش شدم و خوندم و باورتون نمیشه سیلی از اگاهی جدید وارد ذهنم شد و پرده که تا به حال من را محدود کرده بود از جلوی چشمان برداشته شد

    و حالا فهمیدم که چرا باید کامنت هارا بخونم و چرا استاد صبح به صبح ۳ تا ۴ ساعت زمان برای خوندن کامت های سایت میزاره و انقدر اسرار برخوندنشون داره

    از دوستانم میخوام که این کار رو انجام بدن

    تا اگاهی هاشون چند برابر بشه خیلی حس خوب و پاکی دارم و قصد دارم که این مسیرو ادامه بدم

    یاحق

    ب امید کامنت بعدی😙😎

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1174 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    فایل های مصاحبه استاد با دوستان واقعا برای من عالی است چرا که هر کدام از دوستان با دیدگاههای عالی که دارند و نتیجه های خوبی گرفته اند باعث می شود که بر آگاهی من افزوده بشود

    در این میان صحبت های تکاملی استاد بر روی صحبت های استاد واقعا جایی دیگر برای هیچ حرفی را نخواهد گذاشت

    نکته این صحبت ها برای من این بود که تا هیچ چیز ندیدم قضاوت نکنم

    اول ببینم و تجربه کنم و تحقیق کنم و بعد آنرا بپذیرم

    در ضمن هرگز دیگران را قضاوت نکنم چرا که من در جایگاه قضاوت نیستم

    این بزرگترین درس و بزرگترین نکته ای بود که من در ابتدای این فایل از صحبت های استاد و دوستان یاد گرفتم

    یک نکته زیبای دیگر این است که همه جا هم خوبی وجود دارد و هم بدی اینجا این نکته وجود دارد که فکر و دیدگاه من چگونه است

    اگر به زیبایی ها توجه کنم بی شک زیبایی ها را می بینم

    اگر دنبال کم و کاستی و نگرانی ها و خرابی ها باشم پس طبق قانون همان را هم دریافت خواهم کرد

    پس بجای اینکه دنبال نواقص باشم خودم را آموزش بدهم که خوبی ها و زیبایی ها و تمیزی ها و حال خوبی ها را ببینم

    همه صحبت های دوستان در مورد آمریکا نشان از این است که همیشه از اخبار و رسانه ها دوری کنم

    دل به حرف های انها ندهم

    اخبار برای من همانند ورودی های منفی است که باعث می شود من توانایی کنترل کردن ذهن خودم را از دست بدهم

    این بار نکته عالی بود که می توانم روی خودم سرمایه گذاری کنم و همیشه دنبال بهتر شدن خودم باشم

    این قانون را در نظر بگیرم

    هر جور توجه کنم از همان جنس در زندگی من رخ می دهد

    خوب = خوب

    بد = بد

    خوب راه حل ساده است پس بجای این همه دردسر و سختی می توانم به آرامش و راحتی دست پیدا کنم

    این را همیشه باید در نظر بگیرم به آن توجه داشته باشم

    این فایل واقعا برای من پر از نکته

    توانایی کنترل ذهن کردن در نتیجه می شود گرفتن یک پاداش که حالت را خوب می کند و آرامش و لبخند را وارد زندگی خودت می کند

    ممنونم از خدای مهربان که من را به این فایل عالی هدایت کرد

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای مهربانی ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2164 روز

    به نام خالق هدایتگر خوبی ها

    سلام به استاد نازنینم استاد مهربان و متینم

    سلام به مریم شایسته دوست داشتنی که حضورش در پشت صحنه هم میشد حس کرد ک یک گوشه ایی نشسته.

    سلام به تک تک دوستانی که در کلاب هاووس بودن حدود ۷۰۰ نفر

    قبل اینکه برم سراغ مطالبی که نوشتم و درس ها و موضوع این فایل. میخوااااام بگـــــــــــم ما هم موفق شدیم که در این کلاب باشیم. یعنی خودمون رو رسوندیم. یعنی خدا فکرا و ایده ها رو به ذهن ما آورد تا ما هم دوشنبه باشیــــم. چقدر خوشحالم که بودم. چقدر حس جالبی بود برام انگار که از یک رادیو بصورت مستقیم صدا دارم و یک عالمه هم تصویر از استاد تو ذهنم بود. که انگار دور هم نشستیم و گفتگویی راه انداختیم به رهبری استاد…یک گفتگو که همش پرسوده و استفاده و درس و اگاهی هست.

    من همسرم یک نرم افزار پیدا کرده بود که روی اندروید هم جواب میداد و اونو قبلا نصب کرده بود و ولی نتونسته بودیم فعالش کنیم،ظاهرا باید کسی ما رو دعوت میکرد. من یکم فکر کردم ببینم کدوم یکی از دوستان احتمالا اپل دارن یا بهشون میاد که این نرم افزار رو نصب کرده باشن. اتفاقا توی یکی از استوری های دوستانم درباره گفتگویی در کلاب هاووس معرفی شده بود با خودم گفتم اگر اون یکی گفتگو رو اطلاع رسانی کرده پس حتما خودش هم داره بهش پیام دادم. و بعد یادم اومد که یکی از دوستانم همون اوایل یک آموزش نصب کلاب هاووس گذاشته بود به ایشون زنگ زدم و رد تماس داد.و یک دوست دیگه هم تو واتساپ پیام دادم.(این اتفاقات ساعت ده شب روز شنبه افتاده) خلاصه که عزیزدلم در حال جستجوی یک نرم افزار دیگه دیدم اون نرم افزار رو پاک کرده و یک نرم افزار دیگه نصب کرده…دیگه منم که منتطر یکی از دوستان تا جواب بده و راهنمایی کنه و خط همسرم رو بهش بگم تا ما رو دعوت کنه.خلاصه که خودمون نمیدونم چی شد که تو مراحل اون نرم افزار جدیده با لینکی که در سایت استاد گذاشتن تونستیم قبل تماس و پاسخگویی دوستان وارد کلاب هاووس بشیم.چقدر خوب بود این حس. موفق شده بودیم….خدایا شکرت که کمک مون کردی و ما رو هدایت به سمت بهترین راه حل ها.

    اینجوری شد که ما هم کلاب هاووس دار شدیم اونم با گوشی اندورید همسرم.

    اینجوری شد که مشتاقانه آماده شدیم برای بودن تو جمع دوستان عباسمنشی ام.

    الان شاید یک کار ساده و یک چیز جذابی بنظر نیاد اما نوشتم تا یادم باشه که چقدر برامون مهم بود تا در کلاب هاووس باشیم و چقدر راحت و ساده هدایت شدیم و چقدر خوب که جهان درخواست ها بخوبی پاسخ میده.

    اینکه یک برنامه نویس هایی برای نسخه اندورید هم این نرم افزار رو ایجاد کنن و فقط مختص گوشی اپل نباشه.

    هر چند این تضادی بود که در کلاب هاووس اول که من با گوشی مدل پایینم که از سال ۹۳ یا ۹۴ دارمش خواسته ایی ایجاد شد که من اینبار باید گوشی اپل بخرم و خیلی دلیل محکمی هم براش دارم. حالا نمیدونم کی و چه طوری ولی ایمان دارم خدایی که منو تا اینجا و این خواست هدایت کرده و رسونده به اون خواسته هم میرسونه…

    خواستم به خودم بگم که میشود و توجه کنم به خواسته ها و اتفاقات خوب. اینم اتفاق خوب من برای ورود به کلاب هاووس و جمع دوستان قرار گرفتن شد.

    همسر عزیزم “عشق من” روز دوشنبه حتی نهار نیومد و خیلی عصر کارهاشو تند تند انجام داده بود تا خودش رو ساعت ۱۹ برسونه. حالا با چند دقیقه تاخیر رسید اما رسید و من خیلی خوشحالم و ازش هم به شدت ممنونم.عشقم عاشقتم وممنون برای تمام تلاش های خوبت.

    گفتگوی استاد عباسمنش با دوستان_قسمت ۲۲

    موضوع صحبت:

    پیش فرض های ذهنی_ اینکه چطور ذهنیت ما توسط رسانه و خانواده، دوستان مدرسه،معلمین، دانشگاه و … شکل گرفته

    و این ذهنیت شکل گرفته باعث تجربیات ما میشه.

    اینکه بگیم که قبل دیدن این سریال ها چه نگاهی به آمریکا داشتیم؟چرا اون نگاه رو داشتیم؟

    واینکه بعد از دیدن برنامه ها نگاه مون چه تغییری کرد؟

    خب استاد نگاه میکنه که در همین ابتدا ۱۰۱ نفر دستشون رو بردن بالا و یکنفر رو میاره بالا و صداش رو باز میکنه. ایشون یکنفر از بچه های پر و پاقرص عباسمنشی هستن به افتخارشون هـــوووووورررررا

    مهدی عزیز سلام میکنه و استاد هم در مقابل سلام و احوال پرسی میکنن (و البته در مقابل حاضرین در کلاب هم بهش در دلشون سلام و درود میفرستن من که از دلم گذشته بود بهت بلند سلام دادم و تحسینت کردم)

    مهدی عزیز متولد جنوب استان کرمان هستن. از خودش گفت از شرایط نادلخواهش و جو موجود در خانه و خانواده و ذهنیت بدش نسبت آمریکا تا شروع کسب و کار در اینستاگرام و یادگرفتن مهارت های ارتباطی در کمتر از ۶ ماه. از رسیدن به درآمد، گرفتن خونه فوق العاده و اینکه گفتن با دیدن استاد و خوردن اون خوراکی ها و غذاهای خوشمزه با خودش میگفته که منم میخوام

    _توضیحات استاد در ادامه حرف های ایشون

    اینکه یکنفر از یک شرایط سخت بتونه زندگیشو تغییر بده. این باور میشه در ما ایجاد کنه که آقا میـــشــود و امکان پذیر است.

    استاد خیلی عالی به ما یادآوری میکنه که خودمون رو کنترل کنیم و اگر بتونیم روی اون موضوع خاص مشخص شده مون وایستیم،میتونیم موضوع به موضوع پیش بریم.

    ذهن مون در موضوعات مختلف ممکن هست سم پاشی شده باشه یا برین واشینگ(شتشو مغزی) شده باشه.

    مثبت اندیشی یعنی ما یک نگاه درستی به مردم، به دنیا داشته باشیم و به تبع اون ما هدایت می شویم به جاهای بهتر

    استاد عزیز خیلی قشنگ اشاره کردن به اینکه وقتی اونا در مورد آمریکا صحبت میکنن یا فایل قرار میدن. اون چیزهایی بوده که اونا دیده بودن. یــــعـــــنــــــی به این معنا نیست که آمریکا یا هر کشور دیگه ایی هیچ ایرادی نداره، هیچ مشکلی نداره و اینجا بهشت برین هست.این کشور هم مسائل خودش رو داره.

    حالا اینکه ما همچین چیزهایی که دیدیم چیزهایی بوده که اونا بهش برخورد کردن.

    حالا چرا به همچین چیزی برخورد کردن؟چون دیدگاه متفاوتی داشتن. چون سعی کردن از دریچه زیباتری ببینن.سعی کردن تمرکزشون رو بگذارن روی نکات مثبت.اگر نکته منفی هم دییدیم بهش توجه نکنیم

    استاد عزیز اولین برخورد با یک پلیس و افسر امریکایی رو در خاک امریکا در فرودگاه میامی تعریف کردن.

    اینکه برگه ایی که باید همراه شون باشه رو نداشتن و اون افسر بهشون کمک کرد تا پر کنن و مهر زد اونم مهر با زمان اقامت بالا.

    اینکه اون افسر درخواست نکرد برای چک کردن ساک هاشون و خیلی راحت از بازرسی رد شدن.(در حالی بوده که تو ساک هاشون پر از خوراکی هایی بوده که آوردن شون به خاک امریکا ممنوع بود و اونا نمیدونستن)

    جالب ود برخورد همون افسر در همون لاین با دونفر دیگه که اصلا قابل مقایسه نبود و برخورد خوبی نداشت.

    استاد گفتن:ما اومدیم چیکار کردیم؟ یک اتفاق خوب رو هی ادامه دادیم هی درباره اش صحبت کردیم. یک اتفاقی که وجود داشت رو هی صحبت کردیم

    ممکن است باد مخالفت بوزد اما باید بتونیم ذهنیت خودمون رو مثبت نگه داریم.

    خب میریم برای صحبت های دوست دیگه ایی که انتخاب میشه و صداش باز میشه تا حرف بزنه.هـوووووررراااااا

    امید از لس آنجلس که با یک لهجه ایی که استاد ازشون متوجه شد در ابتدای صحبت یک شوخی هم با هم کردن و متوجه شدیم ایشون بچه اصفهان هستن که پنج سال هست که در لس آنجلس هست.

    دیدگاه ایشون جالب بود اینکه اخبار ایران رو نمیبینن و توی محیط هستن براشون اون سریال و مردمان آمریکا براشون عجیب نیست.

    امید عزیز از داستان رفتن به سفارت امریکا در اتریش گفتن و باور اینکه خدای من خدایی است که هر کار من میخوام انجام میده.

    این دوست عزیز یک سوال عالی پرسیدن اینکه فرق هدایت الهی و نجواهای شیطانی رو از استاد پرسیدن و استاد خیلی خوب دوباره برای اینکه رو موضوع اصلی متمرکز باشیم با طرح یک سوال دوباره تمرکز گفتگو رو برد همون موضوع اصلی…اینکه برخورد هم دانشگاهی ها و آدم ها باهاش چطور بوده؟و چقدر جالب جواب داد اینکه: تبعیض قائل شدن بر اساس جنس رنگ پوست،جنسیت،ملیت خلاف منافع امریکاست این نکته و قانون برام جالب بود.

    توضیحات استاد

    خودمون گاهی اعتماد به نفس پایینی داریم بعد میگیم اینا خارجی هستند،این خارجی ها و … یک کمبود اعتما به نفس در کلیت جامعه وجود داره که میگیم خارجی ها از ما خیلی بهترن.

    کار جهان همینه که ببینه، تو به چی باور داری همون رو بهت نشون میده

    بعضی ها از اینور خر میفتن. مثلا هنر نزد ایرانیان است و بس،من ایرانی ام، ما از همه برتریم باهوش تریم و… این هم اعتماد به نفس نیست غروره،طبل تو خالی ست.

    این نگاه رو باید درست کنیم. مثلا اینکه ما یرانی هستیم اونا مال فلان کشور هستن و …ما انسان ها برای هر کشور و با هر ملیتی هر کدوم یکسری تجربیات داشتیم و ما انسان ها برابریم.مثل کسی که تو ایران توی روستا به دنیا اومده و کسی که تو شهر به دنیا اومده.یکسری تجربیات در گذشته داشتیم،یکسری تفوت ها داشتیم. امااین تفاوت ها با عث نمیشه اون یا من برتر باشیم از همدیگر؛ این نگاه رو باید درست کنیم.

    اما اگر بتونیم خوودمون با خودمون در صلح باشیم این نگاه در صلح بودن با خود،آرامش داشتن، حال خوب داشتن باعث میشه هرکجا بریم با ادم هایی برخورد کنیم که اونا هم در صلح هستن و انا هم ارامش دارند با خودشون و اتفاقات خوب را تجربه کنیم.

    ادامــــه اولین تجربه با یک افسر پلیس امریکایی که سعی کردن این تجربه رو نگه دارند و بلد کنند.

    کلا ذهن ما اینجوری هست که اگر یک دوست هزار خوبی و محبت کنه ولی یکبار یک حرف نادرست بزنه انگار کل دنیا ریخته رو سرت و فقط میچسبیم به همون یک بدی

    بعد از یکماه اومدن به امریکا متوجه شدن که مسابقات کشتی در لس آنجلس هست. و تصمیم گرفتن تا راهی بشن تا فاصله میامی تا لس آنجلس رو که حدود ۴ هزار مایل هست رو بکوبن بن تا به مسابقات برسن. فقط یک اتفاقی در مسیر راه و تو جاده نیومکزیکو افتاد و اونم برخورد بد و ناجور افسر پلیس.

    اینکه انگار بعد از سبقت از تریلی در یک قسمت جاده سرعت مجاز کمتر از ۷۰ مایل بوده و استاد هنوز با همون سرعت داشته میرفته چون اولا نمیدونستن که باید اون قسمت جاده چون در حال تعمیر هست کم کنن و هم نمیخواستن پشت تریلی رانندگی کنن و اینجوری میشه که پلیس میفته دنبالشون و نگه شون میداره و ازشن مدارک میخواد.

    از اونجایی که استاد جدیدترین ماشین تراک ۴در سیلورادو رو خریده بودن اون افسر با شونت و شاید اهانت میپرسه این ماشین از کجا آوردی.و از اونجایی که آی دی کارت و گواهینامه در امریکا یکی هست و استثنا استاد یکی نبوده و گواهینامه بین المللی نشون میده و…. و از اونجایی که افسر فکر میکنه استاد درباره مدارکش دروغ میگه یک برگه رو میده امضا میکنه که از اونجایی که به انگلیسی هنوز مسلط نبوده امضا میکنه و با امضا خودش موافقت میکنه که انگار دروغ گفته و باید بعد به دادگاه بره. استاد با تمام نجواهای شیطانی و فکر های منفی که براش پیش میاد به مسیر ادامه میدن و میرن که از مسابقه لذت ببرن .

    استاد میگن: حالا منی که میدانم چگونه باید زندگی ام را خلق کنم باید بتونم نگاه خودمو متفاوت کنمکه اصلا کار راحتی نیست.کنترل ذهن کار راحتی نیست. اینکه آدم های زیادی نمیتونن توی زندگی شون به موفقیت خیلی خاصی برسن بخاطر اینه که نمیتونن ذهن شون رو کنترل کنن..

    هر روز باید تمرین کنیم هر چقدر که یاد داشته باشیم،هر چقدر که نتیجه گرفته باشیم. باید روی ذهن مون و کنترل ذهن مون کار کنیم.

    جالب بود که بعد دیدن مسابقه،با یک وکیل در لس آنجلس آشنا شدن و کارهای اقامت شون رو انجام بده.

    و هی سعی میکردن یادآوری کنن این همه اتفاق به ظاهر بد افتاد و آخرش خیر شد.

    خب روز دادگاه رسید و چه جالب داستان این اتفاق به ظاهر بد تموم شد.اینکه قاضی از هزاران قاضی در امریکا پرونده ایشون رو در دست داشت که ۱۵ سال در زمان شاه ایران بوده و آموزش میداده.اینکه این ارتباط و این رفتن به دادگاه با شنیدن خاطرات یک قاضی و اشنا شدن با ایشون ختم به خیر شد…واقعا عالی بود واقعا تحسین تون میکنم استاد این پاداش پرهیزکاران است این پاداش کنترل ذهن و دیدگاه متفاوت وو درست داشتن به اتفاقات و آدم هاست.

    کنترل ذهن هم یک نگاه میتونه بشه وقتی بتونیم به اتفاقات جوری دیگه ایی نگاه کنیم. اینکه بتونیم اتفاقات مثبت رو در ذهن مون بالا ببریم و الیت دار ترش کنیم و اتفاقات به ظاهر بد و منفی رو توی ذهن مون پایین بیاریم تا اتفاقات مثبت بیشتر و بیشتر بشه.

    وای چقدر تو این ۴۸ دقیقه این بخش فایل (فکر کنم بیشتر از چهار بار دیدم و بیشتر از چندین بار تو هر قسمت استپ زدم ) چقدر یاد گرفتم و به درک خودم کمک کردم و چقدر خوب بود…واقعا از خداوند بخاطر تک تک اتفاقاتی برام میفته و قطعا اون هدایتگر همه چیز است تشکر میکنم. تشکر میکنم که اینقدر عالی ما رو همیشه و در هر لحظه هدایت میکنه.

    تشکر میکنم از استاد عزیزمون که اینقدر شفاف و راحت از تجربیات و خاطرات شون برامون میگن و نکته هایی که آگاهانه در دل حرف هاشون به ما میزنن و باعث بهتر درک کردن آگاهی ها میشن.

    واقعا تشکر میکنم از تک تک دوستانی که حرف زدن و بودن در کنارشون به من چیزهای زیادی رو هم یاد داد و هم یادآوری شد.

    من یک چیزی تو این بهبوهه ها از ملت شریف خودمون و ما ایرانی ها فهمیدم اینکه ما خیلی هیجانی هستیم و هیجانی عمل میکنیم و کلا خیلی عشقیم. اما یادگرفتم که اگر هرچقدر هم این عشق و هیجان خوب باشه باید بتونیم خودمون رو کنترل کنیم تا تغییری بنیادین در ریشه های ذهن مون ایجاد کنیم.

    چقدر خوبه که هیچ کس و هیچ چیز رو قضاوت نکنیم حتی خودمون رو. و آرام باشیم تا بهتر هدایت ها رو دریافت کنیم. تا بهتر بتونیم این ذهن چموش رو کنترل کنیم.

    چقدر خوبه که مثل استاد عمل کنده با این آگاهی ها باشم هر چه بیشتر و بیشتر با تمرین…

    خدایا شکرت شکرت شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    علی ملائی گفته:
    مدت عضویت: 4007 روز

    سلام استاد….این فایل عالی بود و کلی درس های ارزشمند….

    استاد چقدر داستان می تونه به کلی تغییر کنه…اصلا مهم نیست اوضاع در چه وضعیتی است… چقدر راحت بود که در اون دادگاه کلا قید همه چیزو بزنی و برگردی ایران… وقتی می بینی یکی به ظاهر می خواد به تو کمک کنه اما دنبال منافع خودش هست رو رها کنی و فقظ روی خودت حساب کنی… در همه شرایط باید دنبال نکات مثبت بود و در سخت ترین شرای امیدوار و امیدواری یعنی کنترل ذهن تمر کز بر نکات مثبت …استاد این برنامه مروری بر قوانین است که باعث می شه باور هامون قدرتمند بشه…استاد واقعا لذت می بریم از داستان های زندگیتون…و کنترل ذهن یعنی همه چیز…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    با یاد و نام خدای مهربانم گفته:
    مدت عضویت: 1403 روز

    سلام استاد گلم🌸 خدای من چقدر توضیحاتتون شفاف و ساده و راحت و قابل باور هست،قشنگ متوجه تغییر باورهام در تمام زمینه ها دارم میشم🌸 استاد عزیز میدونم تا الان خیلی خیلی پیام تشکر دریافت کردین و خودم هم بارها تو فایلها ازتون تشکر کردم ولی این دفعه من یه آگاهی فوق العاده ازتون گرفتم ،واقعا ازت ممنونم استادجانم🌹🌹🌹❤❤❤

    اول در مورد امریکا بگم من چون تو اینستاگرام همش فایلهایی در مورد دادگاه تعیین تکلیف بچه های نامشروع میدیدم کلا دیدم نسبت به مردم امریکا و اروپا خیلی بد بود و فکر میکردم مردم کثیفی هستن ولی با سریال سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت متوجه شدم که انسانهای تمام کره خاکی خوب هستن زمانیکه تمرکز من بر خوبیها و زیباییها باشن ،متوجه شدم یه عمر در مورد همه مردم اشتباه فکر میکردم ،چرا من بدی افراد را ببینم؟ همه انسانها جنبه های مثبت دارن چه تو امریکا یا اروپا یا ایران یا هر جا باشن و واقعا دیگه الان خیلی خیلی کم افراد را قضاوت میکنم و چقدر از وقتی دیدگاهمو تغییر دادم با انسانهای فوق العاده برخورد کردم و چقدر کارهام بهتر و زودتر انجام میشه …

    مساله بعدی در مورد کنترل ذهن هست که چقدر این مثالتون در مورد تجربه خودتون محشر بود ،چقدر به من در زندگی و رویارویی با مسائل مختلف کمک میکنه که من هر مساله ای برام پیش بیاد به خودم بگم ” فاطمه دیدی استاد عباسمنش تو همچنین شرایط سختی تو دادگاه با کنترل ذهنش چه نتیجه خوبی گرفت و از کلی اتفاقات ناخوشایند که میتونست به راحتی اتفاق بیفته جلوگیری کرد و یه فردی قاضی پرونده اش شد که در این کشور بزرگ امریکا ،که زبان فارسی را می فهمید و ۱۵ سال در ایران زندگی کرد ! واقعا این اتفاق به جز نتیجه کنترل ذهن چه میتونه باشه؟؟؟ پس من دیگه تو هر شرایطی تو هر شرایطی و توی هر شرایطی به خودم قول میددددهم با تمام وجوووودم ذهنمو کنترل کنم و بهترین اتفاقات را برای خودم رقم بززززززنم به امید الله”❤❤❤😍😍😍😍

    باز هم از این آگاهی فوق العاده ای که در اختیارم گذاشتین بی نهایت سپاسگزار خدای مهربان و شما دست خدا استاد عباسمنش عزیزم هستم❤❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    مجتبی زارع گفته:
    مدت عضویت: 1088 روز

    سلام استاد نازینم

    شما یه جایی گفتید اگه واسه من اتفاقی خوبی بیفته نه تنها همون لحظه از خدا سپاسگزاری می کنم بلکه بعد از اون میام و اون شرایط و اتفاق زیبا رو هی تو ذهن خودم مرورش می کنم “با عزیز دلم دربارش صحبت می کنم و به قول شما با توجه و تمرکز کردن روی اون مورد به جهان میگید که من از این جنس اتفاق و شرایط بیشتر می خوام تو زندگیم پیش بیاد و برای مثال هم گفتید داستان ورودتون به آمریکا و برخورد فوق العاده اون افسر پلیس که نه تنها به علت پر نکردن اون فرمی که تو پرواز به همه داده بودن شما رو مذمت نکرد بلکه خودش کارهای اداری مربوطه رو واستون اوکی کرد

    آفرین به شما که اینقدر به چیزایی که در بیان میگید پایپندید و استمرار شما در عمل به این موارد باعث به وجود اومدن اون شرایط مورد تمرکز در زندگی شما شده

    حقیقتش منم می خوام از تجربه ای که چند روز پیش واسم اتفاق افتاد بیام بگم

    چند روز پیش برای انجام یک مورد کاری رفته بودم تو یکی از مناطق ثروتمند شهرم و وقتی کارم تموم شد اون شخص مشتری علاوه بر اجرت کار یک تراول صد تومنی هم بهم داد و گفت اینم به عنوان عیدی من به شما و خیلی هم تشکر کرد

    بعد از رفتنش اشک در چشمام جمع شد و هزاران مرتبه خدا رو شکر کردم و به خودم گفتم آدم وقتی روی خودش کار می کنه نشانه های خداوند براش نمایانگر می شود مثل استاد که میگفت من با هر بار کار کردن روی خودم که تو بندر عباس مسافر کشی می کردم جنس مسافرایی که به تورم می خورد هی بهتر می شد

    و باور دومی که تو ذهنم مرور شد این بود که من اگر ثروتمند بشم چقدر می تونم دیگران رو خوشحال کنم بر خلاف باور عموم جامعه که می گن هر کی پولدار تر باشه خسیس تره و ….

    راستی سال نو رو هم بهتون تبریک میگم و همین

    شاد وثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      ندا گفته:
      مدت عضویت: 1556 روز

      سلام دوست عزیزم

      چقد کامنت شما عالی و ب موقع بود، از سر صبح بخاطر چت هایی ک با دوستم داشتم ناراحت بودم، حالش بد بود و منم جلوی افکارم و ذهنم رو نگرفتم و باعث مرور تموم اتفاقات ناخوشایندی ک این مدت برام افتاده شدم. وقتی ب خودم اومدم دیدم دقیقا دو ساعت و نیمه ک دارم باهاش سر این مسائل ناخوشایند چت میکنم و حالم چقققد بد شده، چون ورودی هام نامناسب بوده

      اما االان ک شما اومدین اتفاقات خوبی ک براتون پیش اومده رو مرور کردین ی چیزی بهم گف ک تو هم بنویس و مرور کن اتفاقات خوبی ک تو این مدت افتاده

      میخوام از سفرهای پشت سرهمی ک خدا برام ترتیب داده تا من ب راحتی تو این مدت سفر برم، شروع کنم

      از دبی رفتنم اخرای فروردین شروع شد ک اوایل اردیبهشت برگشتم و باز بعد دو هفته ب سمت میمند‌ خدا جونم هدایتم کرد، بدون اینکه من هزینه ای کنم و من این سفر رو همراه خونوادم و در بهترین جاها و زیباترین مکانها هدایت شدم و کلیییی لذت بردم، خدااا رو شکر

      و بعد اینکه برگشتم به سمت یک کار جدید هدایت شدم ک الان کلی شور و شوق دارم برای انجام دادنش و در روز حتی هفت یا هشت ساعت پشت سرهم بدون اینکه خسته بشم و‌با لذت انجامش میدم خداایاااا شکرت

      و از همه مهمتر اینکار هم ازادی زمانی داره و هم ازادی مکانی، اما هنوز ب درامد عالی نرسیذه ولی خب میدونم خدا جونم با توجه ب باورهای من هدایتم میکنه ب سمت هرروز پیشرفت کردن و بهتر شدن و تو این مدت هم اعتماد بنفسم ب توانایی هامم بیشتر شده و حس میکنم میتونم وارد کاری بشم ک حتی در موردش قبلا هیچ پیش زمینه اموزشص نداشتم فقط باید قدم بردارم و تو طول مسیر خدا راه ها رو برام باز میکنه و هموار و هرجا ک نیاز‌ باشه دستانش رو از طرق مختلف میفرسته( خداااایااا عااااشقتم ک اینقد ب من لطف داری و هدایتم میکنییی عااااشقتم شکرت شکرت)

      هفته قبل هم ب سمت اصفهان هدایت شدم، این برنامه هم خیلییی اتفاقی انجام شد، من هیچ پولی نداشتم برای سفر اما گفتم اگه این سفر لازمه ک برم، پس خدا خودش پولشو جور میکنه، ک دقیقا دو سه روز قبل سفر پولی ب حسابم واریز شد ک از جایی طلب داشتم و حتی میترسیدم مرخصی بگیرم از محل کارم( چون در حال حاضر دو جا کار میکنم، کار اولیم اداری ولی کار دومم نه) ولی صبح زود بهم خدا گف زنگ بزن و بسپارش ب من، ساعت 7 صبح زنگ زدم و درخواست مرخصب کردم و خیلیییی راحت قبول کردن. با اینکه من تو این دو ماه تقریبا دو هفته مرخصی رفته بودم و با کمتر کسی موافقت میکنن این حجم از مرخصی رو. اما وقتی بسپاری ب خدا هم دلا رو نرم میکنه و هم مسیرا راحت میشه. ساعت 12 شبش من وسایلامو جمع کردم و ساعت 3 شب حرکت کردیم، بدون اینکه حتی بدونیم قراره کجا مستقر بشیم تو اصفهان! و هفته پیش سه شنبه تعطیل بود و خیلی همه جا شلوغ بود. خلاصه اینکه ی ساعت قبل اصفهان شروع کردم ب زنگ زدن برای پیدا کردن اقامتگاه و یا هتلی ک نزدیک مرکز شهر باشه و قیمتش هم مناسب بودجه ما باشه، هرچی زنگ میزدیم همه رزرو شده بودن و تا دو ساعت داشتیم non stop زنگ میزدیم و جایی پیدا نمیشد ک ب بودجه ما بخوره، رفتیم نزدیک زاینده رود سااعت 1 ظهر هم بود و خسته از مسیر 9 ساعته، همونجا با صدای بلند گفتم خدا جونم ی جای قشنگ و راحت میخوایم خودت پیدا کن برامون من دیگه نمیدونم. دقیقا بعد نیم ساعت تماس گرفتن دخترعمم ی جای عااالی وسط مرکز شهر پیدا کرد. و ب طرز باور نکردنی ب بودجه ما میخورد وقتی رسیدیم فضااااش ک عااالی، برخورد کارکناش عالی و خدا رو شکر تونستیم سه روز اونجا باشیم.

      تازه اول تردید داشتیم ک اونجا بمونیم اول برای ی شب رزرو کردیم، بعد بهمون گف ممکنه پر بشه بهمون اطلاع بدین سریعتر ک ی اتاق دیگه ای براتون مهیا کنیم و بعد این حرفش ی لحظه ی صدایی اومذ ک عجله نکن، گفتم باشه خبرتون میدم

      و بعد سه ساعت بهشون گفتم باشه ما میمونیم همینجا، و باورتون میشه ب ما بزرگترین اتاق با بهترین ویو و فضاشون رو دادن با همون قیمت اتاق سه تخته قبلی!! واااای خدااا عااالی بود عاالی خدایاا شکرت، هربار شگفتی رو میشد تو این سفر دید، روز بعدش هوس نون سنگک و حلیم کردم، ساعت شش صبح بیدار شدم گفتم خدا خودش هدایتم میکنه، و از چند نفر پرسیدم اما همه میگفتن این نزدیکیا نیست تا ی اقایی بهم گف بیا بهت نشون بدم همش ده دقیقه پیاده رویه، گفتم خب باشه میرم هم از هوا لذت میبرم و هم ب نون سنگک و حلیمم، ادرسی ک بهم داد رو اشتباه رفتم( هرچند اشتباه نبود چون خدا میخواست از طریق دستاش منو هدایت کنه) تو ی کوچه ب ی اقایی برخورد کردم گفتم ک ادرس نون سنگکی بهم اینجا دادن.گفت خانم اشتباه اومدی! دیگه گفت سوار شو خودم میرسونمت( نجواهای ذهنم اینجا شروع شد، اول صبحه و کوچه خلوته و تو هم اینجا غریبی میخوای سوار شی!) گفتم اره چون خدا مواظبمه

      و خلاصه اون اقای مهربون منو رسوند دم نون سنگکی و اونجا نون و حلیمم رو گرفتم و ادرس پرسیدم ک از کجا تاکسی بگیرم. و وقتی وایسادم سر خیابون ک تاکسی بگیرم، تاکسی برام نمی ایستاد پس گفتم از یکی بپرسم شاید جای مخصوصی دارن! دیگه از اولین نفری ک دیدم پرسیدم و گفت اگه عجله نداری من باید برم نونوایی نون بگیرم بعد خودم میرسونمت! گفتم باشه و خدا اینجوری دستانش رو فرستاد ک من خیلییییی راحت و در کمال ارامش و اطمینان ب خواسته نون سنگک و حلیم اول صبحی ک‌هوس کرده بودم برسم و حالا ببین اگه ذهنم مقاومت نکنه و‌بتونم جلو این نحواهای‌ ذهنم رو بگیرم و توکل کنم ب خدا، خداا چقققد راحت و اسون میتونه به خواسته ها و ارزوهام برسونه

      خداااااایاااا شکرت ک هربار سفر میرم کلییی معجزه میبینم و چقققد راحت تر میتونم الهامات رو واضحتر بشنومو چقققد حس بهتر و عالی تری دارم

      ازت میخوام خدا جونم باااازم هدایتم کنی ب لذت بردن بیشتر و سفرهای بیشتر

      در ضمن تو این سفر حتی ب اکواریوم و پارک خزندگان هم هدایت شدی و دقیقا کروکودیل هایی دیدم ک‌ تو سفر ب دور امریکا دیدم و همونجا باز خدا رو شکر کردم بخاطر این ساااایت فوق العاده و شما استادای عزیزم ک با فایل هایتون هم زیبایی ها رو بهمون نشون میدین و هم باعث میشین ما تو فرکانس دریافت و تجربه این چیزهای فوق العاده قرار بگیریم

      عااااشقتونم خدا رو هزااار باااار شکر

      چقققد الان حالم بهتره

      چقققد خوبه ک قانون رو میدونیم و حتی اگه منحرف شیم سریع متوجه میشیم و برمیگردیم

      خدااایااا شکرت ک من از این اگاهی ها خبر دارم شکرت ک میدونم خودم و افکارم و باورهام دنیامو میسازه

      شکرت خدا جونم ک من عزیزکرده تو بودم ک ب این مسیر هدایت شدم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    لیلا طهماسبی گفته:
    مدت عضویت: 3186 روز

    استاد جان الهی قربونت برم که کلامت آرامش میشه میشینه به قلب ما.

    خدایا صد هزاران بار شکرت برای این نعمت بزرگی که در زندگیم دارم و اونم استادی مثل شماست که اگه شب و روز سپاسگزاری کنم بخاطر نعمت وجودش و کلام آگاهی بخشش و نوری که به زندگی ما میاره بازم کمه بخدا قسم کمه.. استاد همین که گفتین کنترل ذهن کار خیلی سختیه منو آگاه کرد که لیلا بله این کار گاهی خیلی سخته😭 پس خودتو درک کن با خودت مهربون باش بدون که این هم قسمتی از مسیره …خدایا صد هزاران مرتبه شکرت برتی این آرامش و حال خوبی که دارم و ایمانی که به تو دارم که همه چیزو به نفع من برمیگردونی .. همونطور که دهها بار این کارو برای من کردی و زمانهای زیادی بود که احساس شکست ونا امیدی کردم ولی اون دوره رو گذروندم و بعدش تو کرور کرور نعمت و عشق وارد زندگیم کردی هزار برابر بهتر از چیزی که بخاطر از دست دادنش ناراحت میشدم..خدایا تو همیشه منو به نعمت فوق العاده تری عوض دادی..تو همون خدای قدرتمند منی که همیشه به تو ایمان داشتم و تو برام سنگ تموم گذاشتی..استاد جانم این کلام آگاهی بخشتون منو یاد این آیه ها از سوره کهف انداخت که داستان همراهی موسی ست با بنده ای از بندگان خدا که خداوند به اون رحمتی عطا کرده بود و به اون دانش آموخته بود و به موسی گفت:

     

    قَالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا ﴿۶۷﴾

    گفت تو هرگز نمى‏ توانى همپاى من صبر کنى (۶۷)

     

    وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا ﴿۶۸﴾

    و چگونه مى‏ توانى بر چیزى که به شناخت آن احاطه ندارى صبر کنى (۶۸)

     

    قَالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِی لَکَ أَمْرًا ﴿۶۹﴾

    گفت ان شاء الله مرا شکیبا خواهى یافت و در هیچ کارى تو را نافرمانى نخواهم کرد (۶۹)

     

    قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلَا تَسْأَلْنِی عَنْ شَیْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْرًا ﴿۷۰﴾

    گفت اگر مرا پیروى مى ‏کنى پس از چیزى سؤال مکن تا [خود] از آن با تو سخن آغاز کنم (۷۰)

     

    فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَکِبَا فِی السَّفِینَهِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَیْئًا إِمْرًا ﴿۷۱﴾

    پس رهسپار گردیدند تا وقتى که سوار کشتى شدند [وى] آن را سوراخ کرد [موسى] گفت آیا کشتى را سوراخ کردى تا سرنشینانش را غرق کنى واقعا به کار ناروایى مبادرت ورزیدى (۷۱)

      چقدر زیباست که موسی که پیامبر خداست هم همچین اشتباهی میکنه و از ظاهر مخالف امور نمیتونه اون خیری که در اون هست رو همون موقع تشخیص بده ..پس این نشون میده ما چقدر باید خودمونو درک کنیم اگه گاهی از ظاهرمخالف امور خیلی میرنجیم و شاید نتونیم همون موقع خوب ذهنمونو کنترل کنیم و به احساس عالی برسونیم خودمونو..ه

    قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا ﴿۷۲﴾

    گفت آیا نگفتم که تو هرگز نمى‏ توانى همپاى من صبر کنى (۷۲)

     

    قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا نَسِیتُ وَلَا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْرًا ﴿۷۳﴾

    [موسى] گفت به سبب آنچه فراموش کردم مرا مؤاخذه مکن و در کارم بر من سخت مگیر (۷۳)

     چقدر موسی با خودش در صلحه خدای من که اینو میگه.. چقدر درک میکنه که انسان یعنی فراموشکار..

    فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِیَا غُلَامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَکِیَّهً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئًا نُکْرًا ﴿۷۴﴾

    پس رفتند تا به نوجوانى برخوردند [بنده ما] او را کشت [موسى به او ] گفت آیا شخص بى‏ گناهى را بدون اینکه کسى را به قتل رسانده باشد کشتى واقعا کار ناپسندى مرتکب شدى (۷۴)

     

    قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا ﴿۷۵﴾

    گفت آیا به تو نگفتم که هرگز نمى‏ توانى همپاى من صبر کنى (۷۵)

     

    قَالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْءٍ بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنِی قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْرًا ﴿۷۶﴾

    [موسى] گفت اگر از این پس چیزى از تو پرسیدم دیگر با من همراهى مکن [و] از جانب من قطعا معذور خواهى بود (۷۶)

     

    فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا أَتَیَا أَهْلَ قَرْیَهٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِیهَا جِدَارًا یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْرًا ﴿۷۷﴾

    پس رفتند تا به اهل قریه‏ اى رسیدند از مردم آنجا خوراکى خواستند و[لى آنها] از مهمان نمودن آن دو خوددارى کردند پس در آنجا دیوارى یافتند که مى‏ خواست فرو ریزد و [بنده ما] آن را استوار کرد [موسى] گفت اگر مى‏ خواستى [مى‏ توانستى] براى آن مزدى بگیرى (۷۷)

     

    قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَبَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْرًا ﴿۷۸﴾

    گفت این [بار دیگر وقت] جدایى میان من و توست به زودى تو را از تاویل آنچه که نتوانستى بر آن صبر کنى آگاه خواهم ساخت (۷۸)

     و اینجا موسی رو آگاه میکنه از خیری که پشت اون ماجراهای به ظاهر بد و نادلخواه پنهان بوده و چقدر اینا درس داره که در ظاهر مخالف امور تلاش کنیم خیرشو ببینیم و بگیم الخیر فی ما وقع و بگیم خدایا صد هزاران بار شکرت.

    أَمَّا السَّفِینَهُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَاءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَهٍ غَصْبًا ﴿۷۹﴾

    اما کشتى از آن بینوایانى بود که در دریا کار میکردند خواستم آن را معیوب کنم [چرا که] پیشاپیش آنان پادشاهى بود که هر کشتى [درستى] را به زور مى‏ گرفت (۷۹)

     

    وَأَمَّا الْغُلَامُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینَا أَنْ یُرْهِقَهُمَا طُغْیَانًا وَکُفْرًا ﴿۸۰﴾

    و اما نوجوان پدر و مادرش [هر دو] مؤمن بودند پس ترسیدیم [مبادا] آن دو را به طغیان و کفر بکشد (۸۰)

     

    فَأَرَدْنَا أَنْ یُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیْرًا مِنْهُ زَکَاهً وَأَقْرَبَ رُحْمًا ﴿۸۱﴾

    پس خواستیم که پروردگارشان آن دو را به پاکتر و مهربانتر از او عوض دهد (۸۱)

     

    وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلَامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَهِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا کَنْزَهُمَا رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذَلِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْرًا ﴿۸۲﴾

    و اما دیوار از آن دو پسر [بچه] یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجى متعلق به آن دو بود و پدرشان [مردى] نیکوکار بود پس پروردگار تو خواست آن دو [یتیم] به حد رشد برسند و گنجینه خود را که رحمتى از جانب پروردگارت بود بیرون آورند و این [کارها] را من خودسرانه انجام ندادم این بود تاویل آنچه که نتوانستى بر آن شکیبایى ورزى (۸۲)

    خدایا به ما صبر کردن یاد بده..صبر نه تحمل.. صبر با احساس خوب و عالی با ایمان محکمی که به تو داریم و به مهربانی تو ..

    خدایا شکرت برای نعمت کامنتای آگاهی بخش دوستان عزیزم تو این سایت الهی..برای این جمع آگاه و حقیقت جو و زیبابین خدایا شکرت برای نعمت وجود استاد عزیزم.. شکرت که مارو آفریدی تا باشیم و لذت ببریم از بودنمون ،نعمت حیات و برخوردار شدن بخشیدی به ما بخاطر لطف بی نهایتت که نمیتونستی از ما دریغش کنی .. شکرت که مارو آفریدی و قدرتی به ما دادی تا هر خواسته ای رو که میخوایم براحتی و سادگی خلقش کنیم.❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    مصطفی شهنواز گفته:
    مدت عضویت: 895 روز

    سلام بر لله یکتای من

    سلام بر استاد توحیدی من و خانوم شایسته مهربانم و همه ی دوستان

    واقعاااا من خودمو میگم انقدر تو مدرسه تو تلویزیون ما با جمله ی مرگ بر امریکا بزرگ شدیم اونا برای من جهنمی بودن از بچه گی اصلا میگفتم خدا چقدر مارو دوس داشته که تو امریکا اینا به دنیا نیومدیم دقیقا با ما بازی شد دقیقا تا قبل اینکه بیام تو این راه و به این سایت هدایت شدم و تو سریال سفر. به دور امریکا دیدم مردم امریکا رو این همه ثروتو این همه زیبایی رو واقعاااا ذهنیتمون هزار. درجه عوض شد

    استاد دقیقا داستان تحویل من از یه سوال شروع شد که خدایا اگر از فلان امام چیزو بخام ناراحت نمیشی خودمم میگفتم نه چرا ناراحت شه بعد. یواش یواش تکاملی جواب این سوالو گرفتم و هی تکاملی جلو اومدم تا به این سایت الهی هدایت شدم

    و همیشه اولین سپاسگذاریم وجود خدامه من چند. وقته متولد شدم چند. وقته با حرفای شما خدامو پیدا کردم و خداوند منو به عالی ترین دستش سپرده

    خدای قشنگم ممنونتونم و استاد عزیزم واقعاااا ممنونتونم

    منی که کلا باور های ثروتمند بودنم با رفتن تو کارگاه پدرم نابود شد چند. وقته با اموزش های شما درامدمو تا 70 میلیون رسوندم منی که تو عید یه روزای حتی سه هزار تومن نداشتم خدایا هزار بار سپاسگذارتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    زینب گفته:
    مدت عضویت: 2173 روز

    به نام خدایی که رفیق من همراه من همدم من

    سلام استادعزیزم

    من این فایل و ندیده بودم تاحالا ،حتما وقتش الان بوده الان درکش میکردم

    واقعا همه چیز کنترل ذهن

    همه چیز

    الحق که باید پاداش بزرگی هم داشته باشه چون خودم تو شرایط ناجالب و سخت بودم و سختی کنترل ذهن و میدونم

    واقعا وقتی از ماجراتون گفتید فقط گفتم واقعا حقش استاد بهشت بسازه و خدا پاداش بده بهش

    من اگر جاش بودم واقعا نمیتونستم کنترل کنم

    خیلی خوب شد مثال زدید

    گاهی فکر میکنه ادم که وای نه استاد فرق داره

    نه نداره

    مثل ایه های قران که خدا گفته پیامبری از جنس خودتون فرستادم

    ادم میره خرید میخوره مثل خودتون عین خودتون

    فرقشون ایمان کنترل ذهن

    الان زندگی منم مثل همه ادم ها ناجالبی داره

    ولی کلید گذر از این ناجالبی ها و رسیدن به بهشت کنترل ذهن

    کنترل ذهن ورق و بر میگردونه

    با حرف نزدن از ناخواسته ها

    با توجه با خواسته ها

    با اروم کردن خودم

    پرت کردن توجهم به چیزای دیگه

    استاد عزیزم

    شاید لازم بود یسری مواردو تجربه کنم

    لازم بود تجربه کنم تو غم بودن و احساس بد دردیو دوا نمیکنه و خیلی موارد دیگه و برام تحربه بشه وقتایی که به خواستم رسیدم مسیرش جور دیگه بوده

    اخ خدایا شکرت برای هدایتت

    بارها باید به خودم بگم و تکرار کنم همه چیز کنترل ذهن

    اگر بیماری هست باید توجه کنم به سلامتی

    توجه کنم به بهبودهای کمی که داره رخ میده

    اگر رابطه بدی هست باید توجه کنم به ویژگی های مثبت طرف مقابلم

    احساسم و خوب کنم

    امیدوارباشم

    اگر کسب و کاریو تازه شروع کردم اگر مهارت برای درامدو تازه شروع کردم باید توجه کنم به هر پیشرفت کوچیکم باید بدونم که تکامل داره

    یک روند همه چیز باور

    من میدونم درست میشه

    میدونم همه چیز درحال بهترشدن

    شکرت خدایا برای هدایتم

    سپاسگزارم از خدا برای وجود شما استادجان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: