مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- ورودی های مناسب، فرد را به مکان ها و موقعیت های مناسب هدایت می کند؛
- ورودی های مثبت، باور به امکان پذیر بودن را پرورش می دهد؛
- تغییر نتایج با تغییر پیش فرض ها رخ می دهد؛
- دلیل تفاوت در نتایج، تفاوت در پیش فرض های ذهنی است؛
منابع بیشتر:
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD562MB36 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 24 | رابطه بین باورها و نحوه عملکرد33MB36 دقیقه
افتخار می کنم، به خودم افتخار می کنم در جمع دوستانی هستم که سطح بالایی دارند.
دوستانی که هدفمند هستند. دوستانی که آرزوهای بزرگ دارند. دوستانی که الهی هستند. وقتی کلاپ هاوس شروع شد و دوستان با صدای خودشون اومدن بالا و از وضعیت خودشون صحبت کردند، و این آشنایی باعث شد من متوجه بشم الان با چه افرادی هم مسیر هستم. انسان هایی که همیشه دوست داشتم بینشون باشم. همیشه مایل بودم دوستانی داشته باشم که مثل خودم با انگیزه و با هدف باشند، برای رشد وموفقیت تلاش کنند و فعال باشند و راستش از نظر فیزیکی چنین دوستانی نداشتم. و یا اگرم بودند از نظر اعتقادات و باورها اینقدر باهم متفاوت بودیم که جهان مارو جدا کرده. اما وقتی فایل های گفتگو با دوستان اومد روی سایت، وقتی خودم اومدم توی کلاپ هاوس و با این افراد آشنا شدم و یه لحظه دیدم من دارم بین همین آدما زندگی می کنم. من بین همین دوستانی که می خواستم هستم. یجورایی خیلی خوشم اومد که با آدم های بالا می پرم.😅 وقتی سپیده جان صحبت می کرد که چه موفقیت هایی داشته و الان ترکیه است، وقتی هلنا جان از نروژ صحبت می کرد، که شاه نشینان اروپا هستند (این خیلی باعث افتخار منه، با یک ایرانی، با عزیزی آشنا و هم مسیر هستم که شاه نشین اروپاست)، دوستی که جز نفرات اول گل و گیاه بود، آقا حامد در قسمت اول گفتگو با دوستان که اون چنین درآمد رو داشت، و کلی مسافرت و زندگی خوب تجربه کرده بود…و کلی دوستای دیگه که اسمشون رو فراموش کردم الان و خیلی هاشون بچه های بالا😅 هستند. واقعا لذت بردم، طولانی مدت بین این اعضا و افراد و انسان های ارزشمند هستم.
همچنین بخاطر طی شدن مدارم و تغییر دیدگاهم نسبت به امریکایی ها، در برنامه هلوتاک کلی دوست امریکایی جدید پیدا کردم. چون افرادی که اونجا هستند نیز، کسانی هستند که دارن فراتر پیش میرن. دارن یک زبان جدید یادمیگیرن. یه محیط سالم و و پر از دوستان با انگیزه، فعال و با انرژی و البته ثروتمند.
و چقدر خدارو بابت این لحظات سپاسگزارم و از استاد عزیز ممنونم که با قرار دادن برنامه های کلاپ هوس، کلی ما آگاه تر شدیم و نگاهمون تغییر کرد. واقعا متشکرم استاد.
با پولدار شدنمان قادریم بهتر به جامعه خدمت کنیم
چند روز پیش آقایی حدود 60 ساله توی برنامه گفتگو صحبت می کرد، هنرگچ بری که مختص ایران هستش و کلی بناهای تاریخی با این هنر آذین شده اند. و مجری پرسید چرا شبکه ای یا رسانه ای برای معرفی این هنر نداریم توی کشور که مردم آشنا بشن، الخصوص مردم خارج از ایران، توریست جذب میشه و کلی مزایا صحبت کردند و اون آقا به نبود پول اشاره کرد. و کلی حسرت که این هنر به این مهمی داره نادیده گرفته میشه و مسئولین بی اهمیت هستش بهش و ….
و من داشتم فکر می کردم به این موضوع اگر همین آقا، خودش ثروت بود، در همین زمینه که کار مورد علاقه اش بود، میتونست به قدری رشد کنه و ایده هاشو اجرا کنه که شبکه تلویزیون ایرانی یا ماهواره ای بزنه، هنرش رو به جهان عرضه کنه، می تونست مستندها و آموزش ها و معرفی ها و نمونه کارها از این هنر کم نظیر به چندین زبان آماده کنه و توی شبکه اش پخش کنه و اصلا نیازی به حمایت دولت نبود. اینطوری میتونست به کلی آدم خیر برسونه، آیا اگر پولدار بود اینطوری می تونست به جامعه اش خدمت کنه یا با نبود پول؟ فقط برای راه اندازی شبکه اش و ترجمه و تهیه ی محتوا چقدر می تونست افراد رو مشغول کار کنه، حتی با جذب توریست چقدر می تونست مردمش با مردم کشورهای دیگه آشنا کنه، چقدر میتونست فیزیکی و متافیزیکی (مثل باورسازی یا فرهنگ سازی یا احساس خوب) خیر برسونه به آدما.
و این مثال رو بطسش دادم به کسب و کار خودم. (آموزش انگلیسی به کودکان) الان اکثر بچه ها، و خب بچه های افراد کم بضاعت، مشغول تماشای تلویزیون هستند، اگر من به قدری رشد کنم که بتونم برنامه هامو در یک شبکه به نمایش بزارم، آیا اینطوری تونستم به تعداد خیلی خیلی زیادی بچه ها خیر برسونم یا اینکه به همین دور و بری های خودم آموزش بدم و بگم نه، برای پول نباید کار کرد؟!
پول نعمتی از جانب خداست برای گسترش کار، برای ارائه خدمت در مقیاس بزرگتر و وسیعتر. و نمونه هاش رو می بینم و بیشتر با خودم تکرار می کنم که حتی برای خدمت به جامعه و دیگران به پول (به برکت خدا) نیاز دارم. و الهی بودن پول رو اینطوری برای خودم منطقی می کنم. و با منطق، نگاه گذشته رو رد کنم و نگاه جدید الهی بودن ثروت رو جایگزین کنم.
در مورد نتایج متفاوت کره شمالی و جنوبی: زمانی که یک باور جمعی وجود داره، اکثریت مردم آن جامعه بر اساس اون دیدگاه زندگی می کنن، و کشور همپارچه میشه. مثلا وقتی دیگاه جمعی کره جنوبی این هستش که «پول خوب است» وقتی یک نفر از این سرزمین میاد براساس این دیدگاه عمل هایی می کنند، دیگه یک نفر نمیاد نگاه چپ چپ، نگاه تاسف، نگاه حقارت به این فرد داشته باشه. چون همه با هم هم نظر هستند. درصورتی که در کشوری که نگاه بد به پول دارند، اگه فردی پولداره، یا برای رسیدن به پول تلاش می کنه، اونو غیرالهی میدونن، شماتت می کنن، یجورایی پذیراش نیستند…و نتایج عالی کره جنوبی هم اینه که نگاه دسته جمعی و خوب به پول و ثروت دارند.
آقا هادی عزیز گفتند که هندی من ها (Handi man) کلی ابراز هارو دارند، حتی اگر یکسال ازش استفاده نکرده باشه.
من با تماشای مجدد سفربه دور امریکا در زندگی استاد درمورد خرید کردن به نگاه درونی پی بردم که کاملش رو در همون قسمت های سفربه دور امریکا کامنت گذاشتم. ولی یه بخش کوتاهی به صحبت های آقا هادی ربط داشت مینویسم. اینکه خیلی از ماها، ترس داریم، ترس از پشیمون شدن. ترس از اینکه نکنه وسیله ای رو بخریم و ازش استفاده نکنیم یا کمتر استفاده کنیم! نکنه به دردمون نخوره! ترس از هدر رفتن پولمون! حتی اگر یک وسیله را یکبار استفاده کرده باشیم، به این نتیجه می رسیم کاش نمی خریدیم، اصلا استفاده نشد، و این یک ترمز قوی هستش که نشات گرفته از درون هستش. به بعد خرید فکر می کنیم که نکنه اشتباه کنیم از خرید فلان وسیله، و بیشتر مراقب خریدهامون هستیم. و من ابتدا در زندگی استاد دیدم این نگاه ریشه ای اصلا وجود نداره و نمیدنم شاید کم باشه و الان هم آقا هادی در زندگی امریکایی ها دیدند. و البته استادهم بارها در فایل ها گفته اند که امریکایی ها کلا خیلی خرید می کنند! حتما برای اونها هم اینطور نبوده که هرآنچه خریدند رو حتما استفاده کرده باشند.
در کاراژ همسایه ی استاد (خونه هشت تا اتاق خواب) کلی و ابزارآلات بود، قطعا ایشون از تمام آن ها همیشه استفاده نمی کنن دیگه! این تفاوت نگاه و تفاوت درون که منجر به عمل میشه برام جالب بود. و نکته داشت برام.
و این پشیمان شدن ها از چی میاد؟ از اینکه پول محدوده و سعی می کنیم جایی خرجش کنیم که ارزش داره یا نیازه! مبادا تموم شه! اگر این باور که پول نامحدوده رو درونی داشته باشیم، آیا لحظه ای به این قضیه فکر می کنیم که نکنه از خرید فلان وسیله پشیمان بشیم؟ آخرش اینه که اگه استفاده نکنیم، میدیم به کسی یا دور میریزیم.
و در مورد فردی که برنامه نویس بود و نگاه پول بد است رو داشت: با شنیدن این ها بیشتر و بیشتر این نگاه منطقی تر میشه که مهم نیست محل زندگیت کجا باشه، هرکجای کره زمین که باشی، باورها و افکار توئه که داره زندگیت رو میسازه! و باورهای خودم رو در همین جایی که هستم بهبود بدم و نتایج در زندگیم متجلی و پایدار بشه و بعد با درخواست از خداوند و ساختن باورهای مناسب، خداوند به جاهای بهتر هدایتم خواهد کرد.