گفتگو با دوستان 26 | خطر «بی ارزش جلوه دادن نعمتهای دیگران»

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • پیش فرض های اشتباه را می توان با اطلاعات درست و منطقی تغییر داد؛
  • همانطور که پیش فرضهای مثبت زندگی را سخت می کند، پیش فرض های مثبت، باعث تحول زندگی می شود؛
  • پیش فرض های مثبت، باور به امکان پذیر بودن را در ذهن پرورش می دهد؛
  • پیش فرض های مثبت، بوسیله  تمرکز بر وجه مثبت اتفاقات، آدمها و شرایط، ساخته می شوند؛
  • وقتی خواسته ای برای ذهن ناممکن  به نظر برسد، ذهن شروع به تخریب و بد جلوه دادن آن خواسته می کند؛
  • به جای بی ارزش جلوه دادنِ آنچه دیگران دارند و تو نداری، باورهای محدود کننده ات را درباره آن نعمت ها تغییر بده؛

این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    486MB
    31 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 26 | خطر «بی ارزش جلوه دادن نعمتهای دیگران»
    28MB
    31 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

119 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ندا» در این صفحه: 1
  1. -
    ندا گفته:
    مدت عضویت: 1572 روز

    به نام خدای وهاب و هدایتگر

    سلام به همه هم فرکانسی ها و اعضای دوست داشتنی سایت و استاد عزیزم و مریم جونم

    این فایل نشانه امروزم بود و اول صبح تا وارد سایت شدم اول این قسمت رو چک کردم اما چون شکرگزاری صبح و خواسته هام رو ننوشته بودم یکمی از متن لیلا جون رو خوندم که قبل از فایل بود و این متن از حرف استاد که”

    همونجوری که پیش فرض های منفی میتونه زندگی رو نابود کنه پیش‌فرض‌های مثبت هم میتونه زندگی رو متحول کنه من باور داشتم که میشه جهان این امکان رو داره و بدون اینکه الگویی دیده باشم من فقط میگفتم جهان این قابلیت رو داره”

    بعد از خوندن این قسمت شروع کردم ب نوشتن سپاسگزاریم و خواسته هام چون ساعت ۱۰ ونیم جلسه داشتیم تو ادارمون میخواستم ی قدم دیگه بردارم برای ساختن عزت نفسم و این پیام هم که پیش فرض های مثبت میتون زندگی رو متحول کنه خب اومدم تو خواسته هام نوشتم که امروز خدا ی شرایطی رو برا من فراهم کن که من بتونم تو جلسه امروز صحبت کنم، چون معمولا من تو جلسات صحبت نمیکردم و همیشه یا سرپرست مون یا همکارای دیگه صحبت میکردن اما اینبار از خدا خواسته بودم ک همه چیو فراهم کن ک من بتونم حرف بزنم و این ترس از توجمع حرف زدن و این استرسه برطرف بشه و شروع کردم به چیزای خوب فکر کردن و دو ساعت قبل از جلسه متوجه شدم که سرپرستمون امروز نمیتونه بیاد اداره و من باید جااای ایشون در مورد کارمون و شرایطمون به مدیر جدید گزارش بدم خب منم شروع کردم ب اطلاعات جمع کردن و تو ذهنم تصور کردن که چجوری حرف بزنم اما قبل از جلسه یکی از همکارام گفتن ک به احتمال زیاد نیازی ب صحبت کردن ما نباشه و صرفا ی معارفه ساده ست اما خب من تو دلم گفتم خدا خودش شرایط رو درست میکنه و رفتیم تو جلسه با اینکه استرس داشتم اما حس خیلی خوبی داشتم که قراره صحبت کنم چون میدونستم اگه من برم تو دل این ترس مدارم ی پله میاد بالا و خدا هم بهم جواب این تغییر مدار رو میده و قراره اوضاع بهتر و بهتر بشه فکر کردن به این چیزاا اینقد بهم اشتیاق و انگیزه داد که اگه قبل از اشنایی با قانون بود من حتما از حرف زدن تو جمع تفره میرفتم و مسلما اینکار رو ب همکار دیگم میسپردم! اما امروز من تو جلسه حرف زدم با وجود ترسی ک داشتم و تموم چیزایی ک قرار بود بگم گفته شد.

    من قبلا در مورد اینکه چرا اینقد سرکارم بیحالم وهیچ انگیزه ای ندارم با اینکه ی مدت رو خودم کار میکنم خوب میشم اما باز ب حالت قبلم برمیگردم با اینکه من تو جایی هستم ک مرتبط با رشتم و علاقه ام هست که ایا شغلم رو عوض کنم یا ن؟ و اقای ابودرائی خیللیی عااالی پاسخ این سوال منو داده بودن تو قسمت عقل کل. که تاز مانیکه تو خودت و درونت رو تغییر ندی هیچ چیز برای تو تغییر نمیکنه چون همش در حال تغییر بیرون هستی بخاطر همین نتیجه ای نمیگیری و من از وقتی این موضوع رو متوجه شدم سعی کردم بیشتر رو خودم کار کنم و بیشتر تو سایت باشم و بیشتر کامنت بخونم. و اتفاق جالبی که امروز تو جلسه متوجه شدم (جلسه یک ساعته امروزم سراسر نکات مثبت داشت😁😍) مدیری که قبل از اومدنش همه با دیدمنفی در موردش صحبت میکردن، چقققققد آدم خوب و مثبت اندیشیه!! من از اون ادمایی بودم ک هر وقت جلسه داشتیم معمولا به حرفهای مدیر و معاونین توجه نمیکردم اما امروز تمام توجهم رو حرفای مدیرمون و فقط تحسین میکردم این همه مثبت اندیشی رو و این همه آرامشی که داشتن اییینقد اروم و خوش رو بودن که ادم حض میکرد ساااعت ها بشینه پای حرفاشون و کلییی خدا رو شکر گفتم چون مشخصه که من مدارم تغییر کرده که همچین مدیر خوب و مثبت اندیشی الان دارم و محیط کارم داره از اون حالت کسلی و بی انگیزگی هم درمیاد و چیز دیگه ای که باااز توجهم جلب کرده بود این بود که یک خانمی که تنها ۷ ماهه اومده تو اداره و سابقه فعالیت تو هیچ اداره ای دیگه رو ندااشته چققققد قشنگ و با ارامش صحبت میکرد چققد من تحسین کردم این خانم رو وواقعااا و از ته قلبم خوشحال بودم ک اینقد ی نفر تسلط داره ب خودش و حرفایی که داره میزنه اول ذهنم اومد مقاومت کنه و بگه خب این از قبل تمرین کرده و توهم اینکار رو میکردی میتونستی بهتر حرف بزنی اما همون موقع مدیر حرف ایشون رو قطع کردن و ی سری توضیحاتی دادن با اینکه رشته کلامشون پاره شده بود اماا خیللییی قشنگ باز ادامه دادن و بازم تحسین کردم این ارامشش و این خونسردی و اعتماد بنفسش و گفتم ببین وقتی این خانم میتونه پس تو هم میتونی فقط بااید عزت نفست رو بالا ببری و ایمان داشته باشی و به نکات مثبت توجه کنی

    خدااا روو هزاار بااار شکر که من امروز با این نشونه روبرو شدم و خواسته جدید برای تقویت اعتماد بنفسم در من ظاهر شد و خدا رو شکر در همین امروز هم جواب داده شد به این خواستم خداااایااااا شکرت برای درک این آگاهی ها

    استاااد عزیزم بییییی نهااااایت سپاسگزارم برا این همهههه نکات باارزش و عالی من امروز عصر تونستم فایل صوتی رو گوش بدم وااااقعااا زندگی شما و سریال زندگی در بهشت و سریال سفر در آمریکاا خیللیییی دید همه ما رو نسبت به همه چیز تغییر داده من با اینکه همیشه تو فکر مهاجرت بودم حتی قبل از آشنایی با شما و قوانین دنیا، اما همیشه ترمزهایی داشتم با اینکه خودم نمیدونستم اینکه تو اونجا فساد خیلی زیاده در صورتیکه اصلا این باور اشتباه بوده اونجا خیلی سالم تره روابطشون و من امروز این باور مخرب رو متوجه شدم ک تو من هم بوده اما خدا رو شکر دیگه این باورا نیست

    یادمه تو دانشگاه ازاد ی مدت عکس پرچم امریکا رو تو راهرو ورودی دانشگاه کشیده بودن ک هرکسی میخواد رد شه این پرچم رو لگد کنه با اینکه من قانون رو نمیدونستم اما اینکار رو اشتباه میدونستم میگفتم این توهین ب مردم این کشوره و همیشه از اون گوشه رد میشدم ک مبادا پام ب پرچم نخوره ک البته اول از همه اینکار رو از ی استادی ک فک کنم تو دانشگاه تهران تدریس میکردن، دیده بودم ک کلی کلیپش پخش شده بود ک گفته بود من ب هیچ عنوان پامو رو پرچم هیچ کشوری نمیذارم و من خیلییی این دیدگاهش ب دلم نشسته بود با اینکه هیچ شناختی ازشون نداشتم و منم طبق همین الگو رفتار کردم.این خاطره ای ک نوشتم همین الان ب ذهنم اومد و واااقعااا چقد این ورودی ها تو زندگی ما تاثیر گذار هستن!!! خداایاا شکرت وااقعاا ک هرروز بیشتر و بیشتر درک میکنیم من همه اینا رو میدونستم اما هرروز انگار درکم بیشتر و بیشتر میشه انگار هرروز وارد ی مرحله تازه میشم از یک اگاهی خاص💚💚💚💚

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: