گفتگو با دوستان 29 | قانون تکامل و "پایداری نتایج"

نکته مهم:

این فایل فقط به صورت صوتی می باشد


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • چقدر توانایی تبلیغ خودت و تواناهایی ات را داری؟
  • “طمع” – به هر شکلی – خلاف قانون تکامل است. به همین دلیل هرگز به نتیجه پایدار نمی انجامد؛
  • اساس موفقیت پایدار؛
  • آیا به آسانی درسهایت را میگیری و ایرادهای خود را رفع می کنی یا باید حتماً مجبور شوی؟

این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 29 | قانون تکامل و "پایداری نتایج"
    18MB
    20 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

108 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «علی اصغر سیمابه» در این صفحه: 2
  1. -
    علی اصغر سیمابه گفته:
    مدت عضویت: 1367 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    واقعا منم به این نتیجه رسیدم زمانی که روی خدا حساب کنی درها رو باز میکنه من همیشه به این جمله فکر میکنم خداوند قادر به همه چیزه یعنی اون همه چیزه و از همه چیز اگاهه ببینید من یه مثال بزنم خدایی که اگه میخواد دری رو به روت باز کنه همه چیزشو بلده بزار وقتی روی خدا حساب کنی اون همه چیز رو میدونه و اصلا هدایت میکنه افراد رو به سمت کسب و کارت من دیدم واقعا از جایی که فکرشو نمیکنی اصلا هدایت میشی افراد رو هدایت میکنه دیدی یه مغازه میری یا میری مسافرت مثلا به تور یه آدم میخوری و میگی ببخشید میدونید مثلا بهترین رستوران بندرعباس کجاست مثلا اون شخص بهت میگه برو فلان جا ببین خدا از جایی که فکرشو نمیکنی هدایتت میکنه خدا برات تبلیغ میکنه تو مغازتی اما خدا مشتری های توی شهر رو میاره سمتت من بارها دیدم وقتی مشتری میومد محل کار قبلیم میگفت فلانی گفت بیام اینجا یا میگفت یه حس بهم گفت برم اونجا چه خبره بله این کار خداست زندگی رو سخت نگیریم

    کافیه روی ذهنت کد نویسی من یه کاری رو شروع کردم میخوام بیام از نتایج بگم کاری که خیلیا میگن باید تبلیغ کنی اینکارو کنی باید کت شلوار بپوشی باید فلان دکور مغازه اینجوری باشه باید به زور بفروشی باید التماس کنی تا بفروشی من میخوام باورهام تغییر بدم یه جوری دیگه بزینس رو مدیریت کنم البته مدیریت خداست مبلغ کن خداست هدایت کننده مشتریها به سمت کسب و کار من خداست مدرک من خداست پارتی من خداست

    توکل برتو خدای مهربانم

    ممنون استاد عزیز

    و دوستان هم فرکانسی

    عاشقتونم

    اینجا به حقیقت میرسیم

    این همون مسیری هست که دنبالش باشم دنبال اصل باشیم نه حاشیه

    قدرت به خداوند بدیم نه عوامل بیرونی مشرک نباشیم فقط روی خدا حساب کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    علی اصغر سیمابه گفته:
    مدت عضویت: 1367 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    نمیدونم چه جوری بگم ولی واقعا روزی که وارد سایت استاد عباس منش شدم و خدا منو هدایت کرد زندگیم به کلی تغییر اول نتیجه ارتباط خوب با خدا خودم عزت نفس غلبه بر ترس‌هام باورهای درست شد من این حرفمو گذاشتم تو ذهنم ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت هست یادمه با دیدن یک فایل از استادکه فایل های دانلودی بود و یکی همون بحث ابوموسی اگه نمیدونی و میخوای ببینی بنویس تو سایت ابوموسی دیگه کلیپ هست خودت میبینی من از همون روز اینو دیدم البته اینو بگم من از کارم اومده بودم مرخصی اما به قول استاد من با خودم گفتم موندم توی اینکار نابودم میکنه واقعا دوستان دیدید یه جایی از بس موندی یا جایی نرفتی انگاری داری فاسد میشی هنوز ذهنم میخواست بمونه اما ۹۵درصد میفهمیدم خدا داره باهام صحبت میکنه که دیگه نمیخواد سر اینکار بری من اومدم مرخصی خلاصه فایل های استاد رو گوش کردم تا همون کلیپ ابوموسی رو دیدم درجا درجا اقدام کردم با خودم گفتم میخوام برم استان نزدیکمون مهاجرت کنم برای کار اما با باورهای غلط گذشته و کمبود گذشته حرکت کردم که گفتم باید دوباره برم سرکار یعنی رستوران خلاصه رفتم اونجا خسته شدم حالم بهم میخورد از رستوران دوباره کار کنم علاقه نداشتم اما فکر میکردم من باید همش رستوران کار کنم اما همون روز با خدا خیلی صحبت کردم نشستم توی دفتر شروع کردم به نوشتن باور فراوانی که روز بعدش رفتم دوباره نجوا اومد تو شهرغریب گفتم خدایا مالک این استان تویی قدرت در دستان توست منو هدایت کن دوستان شما فکرشو بکنید من به تا اینکه باورهام تغییر دادم یه چیزی بهم گفت سوار این اتوبوس خطی شو منم گفتم چشم مثل استاد من حرکت کردم دیدم یه چیزی بهم میگه حالا اینجا پیاده شو گفتم چشم نشستم گفتم خدایا حالا چه کار کنم گفت برو جلو تر یه جا نشستم همونجا فایل استاد رو گوش کردم راجب نشانه میگفت بعد یه چیزی بهم گفت برو جلوتر دیدم یه استخدامی زده اولش خواستم برم اما ذهنم مقاومت داشت گفتم این نشونه هست خلاصه رفتم حرف زدم اصلا انگاری خدا داشت باهام صحبت میکرد از طریق اون بنده خدا که مال استخدامی بود گفت شما برین تو خونه خودتون اونجا به درآمد بالا برسین ما گفت چرا تو شهر غریب اومدی بخوای کرایه خونه بدی گفت بو از خونه خودتون شروع کن الان خداروشکر وارد کاری شدم که درآمد بالایی ده میلیون داره ولی باید تلاش کنم اینو نوشتم چون ذهنم داره نجوا میکنه خواستم ردپا بزار وقتی نتیجه اومد بیام از نظر مالی بگم

    قدم در ناشناخته ها خیلی درس‌ها بهم یاد داد شرک های مخفی رو شناختم خدا میدونه قراره این داستان هدایت چه جوری پیش بره اما میدونم خدا داره منو قوی تر میکنه چون دارم حسش میکنم خدایا شکرت

    قبل از رسیدن به نتایج مالی نوشتم تازه از صفر شروع کردم اما این داستان ادامه داره…….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: