گفتگو با دوستان 30 | قانون رشد پایدار

نکته مهم:

این فایل فقط به صورت صوتی می باشد.


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • بهترین تبلیغ، ارائه بهترین کیفیت ممکن است؛
  • چگونه کسب و کار خود را تبلیغ کنیم؟

این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 30 | قانون رشد پایدار
    18MB
    20 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

74 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نگین» در این صفحه: 1
  1. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 2728 روز

    به نام رب یگانه فرمانروای هستی کسی که قدرت آسمان ها و زمین در دستان اوست

    به نام یگانه قدرت حاکم بر زندگیم که لحظه ای از من غافل نمیشود و همواره به سادگی مرا هدایت میکند و همواره با من سخن میگوید

    درود نازنین استادم

    من در شگفت زده ترین حالت ممکنم.استاد جانم مو به تنم سیخ شده بدنم یخ کرده به حدی که پنجره اطاق زیبام رو که روبروی پنجرش رو به یک ویوی بی نظیر نشسته ام بستم.هوا عاالیهه اما من حیران ترینم و تاثیرش رو در بدنم دارم میبینم.

    این فایل نشانه امروزم هست.به محضی که شروع شد اشکهای منم جاری شد.

    مگه میییشه انقدر دقیق.البته که میییییشههه.به حکم تجارب قبلیم میشههه.

    اصلا من راهی ندارم جز حرکت و پیش رفتن با این هدایت ها و پوش کردن های زیبا و ملایم و لحظه به لحظه ی پروردگارم.

    حس میکنم انقدر عاشقانه دووست داره توانایی هایی که بهم داده رو به مرحله ی عمل برسونه و از دیدنشون لذت ببره که به هر طریقییییی داره مسیر رو برام هموار میکنه.

    باور نمیکنید نمیدونم از کجا بگم چطور بگم.

    استاد من قبلا هم حضورتون گفتم من و همسرم در زمینه شغلی مثل سایر زمینه هایی که مشترکا باهم هستیم باهم کار میکنیم.

    به طرز بسیار عجیب و بی ربطی از نظر منه انسان کار ما به سمتی پیش رفت که لابلاش لازم شد که به یکی از تواناهایی قدیم من بپردازیم تا از طریق اون کار اصلیمون بهتر پیش بره.

    من نمیییدونم چطووور اینجور شد نه از طریییق من که از طریق همسرم پیشنهادش و پووش شدنم اتفاق افتاد.

    من کم کم ایده هایی که قبلا به ذهنم میرسید که بعد از انجام یک مهم به اوون مهم برسسسم تو ذهنم پر رنگ میشدن و تلنگر میخوردن.حتی تو خواب حتی به محضی که بیدار میشدم یه ایده میومد و اصلا نمیدونم چی شده من الان وسط ماجرام.

    استاد خدای من گواهه این صحبت از همسرم رو عینا نقل قول میکنم.

    نگین میبینی خدا چطور داره مسیرتو نشون میده و همه چیز رو داره جوری میچینه که تو این کار رو انجام بدی

    اصلا همسر من کار و بار خودش رو ول کرده شده دستی الهی از دستان خدا افتاده دنبال کارای من.

    ببینید بخاطر اون کاار به ظاهر اصلیییمون این اشتیاق و همت و اراده به دلش افتاده و دااره پیش میره.کارایی که من نمیدونم چطور داره انقدر قشنگ و با کیفیت پیش میره.

    ببینین استاااد میخوام به ماهیت بپردازم نمیخوام اسم بیارم و فقط بدونید تفاوت از زمین تا آسمونه بین بیزینس اصلیمون و این کاری که من دارم به آرامی به سادگی به راحتی به سمتش هدایت میشم.

    میدونید موضوع جالب اینه که قبل از این قضیه من به اینکه از لحاظ کاری مسیر جدیدیو پیش بگیرم تو ذهنم فکر میکردم یعنی دوست داشتم تو شاخه ی دیگه ای از بیزینسمون که بیشتر با روحیه من سازگاره مجددا ورود کنم. چون طبق قانون تمرکز لیزری الان مدت طولانی هست که جفتمون یعنی من و همسرم تمرکزی اومدیم روی یک قسمت دیگه از کارمون کار میکنیم و من تو این مدت ازون زمینه فاصله گرفته بودم. میخواستم در کنارش این کار خیلی جدید :)) روهم انجام بدم چون واقعا جفتشونو یعنی کار جدید و کار جدیدتر رو :))) دوست دارم و هنوز نرسیدم به اون مرحله که کدوم یکی برام ارجح تره و خدارو شاکرم که انقدددر به من نعمت و توانایی و استعداد داده که خدا شاهده گاها گیج ترینم که خووب از کدومشون استفااده کنم به کدوم برسم کدومو بیشتر پرورش بدم.اما یهووو دیدم به طور واضح بهم گفت نگین جانم کدووم کارو هنوووز که هنوووزه از بچگی بدون در نظر گرفتن شرایط انجام میدی؟سرد بوده گرم بوده خسته بودی نبودی حالت خوب بوده نبوده انجام دادی کدووم کاره حالتوو خوب میکنه کدوومه که وقتی انجامش میدی انقدر برات بدیهیه که متوجه تفاوت فاحش عملکردت با دیگران نمیشی.

    بعد گفتم بابا خدا قربونت برم نگوو اینوو الکی هندونه زیر بغلم نده کااری نیس که.

    هی گوش نکردم گووش نکردم اما شاخکام تییییز شده بود هی نشونه فرستاد گفت ببین اینوو ببین اونو ببین ببیین ببیییین

    و دییدم دیدم دیدم و باور کردم باور کردم

    بعد یهو بوووم سلسله اتفاقای بعدش پیش اومدن.

    استاااد من فقط میدونم به طرق مختلف از طریق شما از طریق سایت کامنتای بچه ها از طریق کلام همسرم از طریق یه پستایی تو فضای مجازی انقدر خدا بهم نشون داد که یهو قدرت گرفت تو ذهنم که آرهههه اصلاااا اینی که هست عاالیه ولی من توانایی یادگیری بیشترم دارم من بهترش میکنم من باروترش میکنم من بیشتر رشدش میدم من قدم به قدم پیش میرم من میخوام و میتوونم و در این مسیر نمیخوااام خودمو به کسی ثابت کنم تنهااا میخوام این وجه از خودمم زندگی کنم میخوام تجربش کنم میخوام گسترشش بدم

    بعد یهو به فکر فرو رفتم دیدم اینجااا اوونجاییه که انگاری میشه ترکیب تمام استعدادامو بروز بدم و میشه نسخه خاااص من میشه امضااای من میشه مااال من میشششه سبک شخصیه من

    بعد یهو گفتم خدایاااا قربون ذووقت برم که چطوور هدایت میکنی دووس داری تبلور ثروت ها و استعدادها و نعمت های بی انتهای درونی که بهم دادی رو ببینی نگاه کنی لذت ببری هزارونی رو به صف وایسوندی که منو واسطه کنی تا بیان پیشم و اون چیزی که باید رو ببینن بشنون و با لذت تر و مشتاق تر به زندگیشون ادامه بدن

    من اووون نقطه ی پر رنگ زمین و زمان و کیهان و کهکشان هاتم که داری هدایتم میکنی به بااار بشینم تا هممونوووو بهتر و زیباتر کنیییی

    من برای دیگران دیگران برای من و با عشششق و لذت فقط پیش بریم

    استاااد من مثل این داستانای کارگاهی برای جذابیت داستان بازم نمیگم رسالتمو بعدا میام میگم.دیگه دارم خودمو لوس میکنم :))))))

    آخه دوست دارم قشنگ توضیحش بدم و الان هیجان زده ترینم با این فایل.

    یعنییییییی من دیواانهههه شدم.

    قشنگ خدا گفت ببین نگین جان الان مثلااااا یه قاشق چایخوری نمک بردار اضافه کن به 1 کیلو و 250 گرم گوشت و دمای گاز رو هم بذار روی 7

    به ایییین حد واااضح دقیق

    گفت خوشگلم کسی تورو نمیشناسه قرار نیس بشینی گوشه به اشتباه بگی خدا منو معرفی کن.آرههه قبووول قربونت برم معرفیت میکنم اما یه قدم اولیه میخواد که.به یه نفر بگو حداقل :))))

    حکایت کج فهمیه رو میتونم اینجوری بگم با یک لطیفه که طرف همش میگفت یا امام رضااا خواهش میکنم من تو بانک برنده شم جایزه بگیرم و انقدر ناله و گریه میکرد و التماس میکرد که دیگه بنده خدا امام رضا به ستوه اومد و اومد به خوابش گفت بابا بنده خدا برو تو باانک حسااب باز کن تا برا جایزت یه کاری کنیم.

    حالاااا من اوونجووری نیسسستم من ترسای دیگم مانع شدن که این قدم اولو برندارم.قبلا هم گفتم به شدت از شهرت هراس دارم.نمیدونم چه حسیه که فکر میکنم زود شناخته میشم و دارم الان تو ذهنم اون روزا رو مدیریت میکنم و یهو میبینم این ذهن چموش و نجواهای اشتباااه میگن میگن ببین نگین حالا باید جواب اینو بدی جواب اونو بدی کلیپ فلانو ضبط کنی اونو ادیت کنی والا بیخیال ولش کن بعد من میگم رااست میگیا.

    حالاااا عاااامو ای ذهن چموش شیطون من تو بذاااا من یه نفرو مدیریت کنم به اونجاشم رسیدم قطعا کم کم راهشو قدم به قدم یاد میگیرم تو مسیر.بعد مگه تو این پروردگارو نمیبینی که داره چطور میچینه بعد اصلاااا مگه من کاری دارم میکنم که مگه قراره من این جور چیا رو مدیریت کنم من فقط قراااره عشق کنممم.واای از فکرشم قند تو دلم آب میشه.مهم تر از همههه وقتی پیش اووومد ان مع العسر یسری راه حل مساله تو خود مسالست و من مثثثل همیشه به پشتوانه تجارب قبلیم ایمان دارم به راه حل در دسترشم هدایت میشم و هی رشد میکنمو رشد میکنمووو رشددد هی عشق میکنمو عشق میکنمووو عشق هی پوول پارو میکنمو پول پاروو میکنمووو پوووول :)))))

    استااااد عاااشقتووونم

    حالا من اول راهم

    میام مفصل میگم بعدا

    یکم نتیجه بدست بیارم نتیجه بدست تشریفمو بیارم.

    در پناااه حق باااشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: