نکته مهم:
این فایل فقط به صورت صوتی می باشد.
مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- چطور ایمانی تزلزل ناپذیر برای عمل به قانون بسازیم؛
- توانایی تشخیص اصل از فرع و ارتباط با آن با توحید عملی؛
- اصولی که لازمه رونق در کسب و کار است؛
- چقدر به راحتی درباره دلیل اصلی نتایج، دچار سوء برداشت می شویم؛
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
یک خبر خوب:
«دوره روانشناسی ثروت 3 (کسب و کار موفق) | جلسه 22»، به عنوان بروزرسانی، به جلسات این دوره افزوده شد و در اتاق شخصی دوستانی که این دوره را خریده اند، قرار گرفت.
اطلاعات بیشتر درباره این بروزرسانی در دوره روانشناسی ثروت 3
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 31 | توانایی تشخیص دلیل نتایج24MB26 دقیقه
سلام استاد عزیزم
نکته ی بسیار مهمی که شما توی این فایل گفتید و من بهای سنگینی توی این سالهایی که شاگرد شما بودم ، براش پرداخت کردم تا بهش رسیدم این بود که حرفی که شما میزنید ، از یک کلمه و یک جمله گرفته تا یک موضوع را اونجوری بفهمم که شما میخوای من بفهممش ؛ نه اونجوری که خودم با ذهن و باورهای خودم بخوام درکش کنم
هرچی از اهمیت این موضوع بگم کم گفتم ، مثال میزنم که بدونید چقدر بعضی جاها افتضاح عمل کردم ، مثلا شما می گفتید ایمانی که عمل نیاره حرف مفته بعد من فقط کلمه عمل را می شنیدم یعنی فقط به اون کلمه توجهم جلب میشد و عصبی میشدم که حالا من باید چکار کنم ، چه کار فیزیکی انجام بدم ، بعد کم کم با خودم گفتم بابا من که هیچ عملی الان به مغزم نمیرسه که انجامش بدم ، پس بهتره بیام جمله را از اول بررسی کنم … ایمانی که …. خب تا همین جا بسه …. بذار اصلا به کلمه ایمان فکر کنم … خب ایمان یعنی باور ، پس جمله اینه « باوری که عمل به همراهش نباشه در حد حرف باقی می مونه » یعنی باور باید منجر به یک سری کارها بشه که اتفاقا اون کارها خیلی هم سخت نیستند ، پس توی این جمله ، ایمان مقدم بر عمل هست ، باور مقدم بر عمل اومده بعد من هی میخوام بلند شم سراغ یه کاری برم یعنی ایمانه را نمی خواستم درست کنم ولی هی میخواستم یه کاری کنم ، هی عجله برای انجام کار ، هی حرص ، هی بدو بدو …. خب معلومه خانه از پایه خرابه دیگه … وگرنه کسی که باور فراوانی داره حتی اگه یک درصد فراوانی را در تمام جنبه ها باور کرده باشه دیگه چرا هی میخواد بلند بشه و تند و تند به یه چیزی که خودشم نمی دونه دقیقا چیه ، عمل کنه ؟! … خب بعد گفتم ایمانی که عمل بیاره …. تا همینجای جمله صبر کنیم …. فراوانی یک ایمانه دیگه … نتیجه ایمان به فراوانی چه اعمالی هستند ؟ آخه کسی که به فراوانی ایمان داره که عجله نمی کنه …. در حالیکه من با این جمله استاد هزار بار به خودم گفتم خاک تو سرت که ایمانت عمل نیاورد …. آخه کدوم ایمان … اصلا من ایمان دارم ؟ من اگه به فراوانی که درصد اهمیتش مثل درصد آب به خشکی زمین میمونه ، ایمان داشته باشم که اصلا وقت کم نمیارم ، اصلا عجله نمی کنم ، اصلا حرص نمی زنم … کی گفته عمل کردن یعنی خرحمالی کردن که من اینو اینطور می فهمیدمش …. به خودم گفتم ببین اندیشه اگر شاگرد دانشگاه عباس منش و دانشجوی رشته ثروت هستی پس خواهشا حرف استادت را درست بفهم وگرنه سرکلاس نیا …
البته اینم نیست که من فقط اینطور باشم چون خیلی از بچه ها همینند یعنی همه چیز را با منطق خودشون درک میکنند و این خودش بنظر من یک بحث بسیار مهمه که اصلا چجوری حرفهای استاد را درک کنیم که البته اگر قرار بود همه درست درک کنیم الان همه مون یکی یه پرادایس داشتیم ….. یعنی میخوام بگم شاید این نگاه و اینطور برداشت کردن ها طبیعی باشه ….نمیدونم شاید واقعا اینم تکامل میخواد و شاید من در راستای طی تکامل به این نقطه رسیدم که تأمل کنم برای درست فهمیدن چون از وقتی متوجه ضعف خودم در فهمیدن شدم خیلی بهتر گوش می کنم و خیلی بهتر درک می کنم یعنی دیگه تا یه چیزی شنیدم فوری نمی گم اِاِاِ پس اگه اینجوریه چرا فلان ….
در مورد تبلیغات خدا را شکر که کسی مثل استاد هست که تجربه هاش را با سخاوت تمام در اختیار ما بگذاره و کسی مثل ابراهیم عزیز هست که سؤال کنه …. استاد کاش بقیه فایل هم میگذاشتید ولی خب باید به همین هایی که شنیدم عمل کنم تا ان شاءالله در مدار دریافت بقیه صحبت هاتون هم قرار بگیرم ….
واقعا بهترین حرف در مورد تبلیغات پولی اینه که قدرت تلاش یا بهتر بگم خلاقیت را از آدم میگیره یعنی باعث میشه بجای اینکه حواس ما به کار خودمون باشه ، تمام توجه مون به بازخورد تبلیغات باشه و این خودش باعث عدم تمرکز و دور شدن از کار اصلی میشه و مسأله بعدی که استاد گفتند و خیلی خیلی لذت بردم و بار سنگین جذب آدم ها را از دوشم برداشت این بود که اصلا مگه همه باید از من خرید کنند ، بازهم اعتقاد به فراوانی … یعنی تمام تلاش ادم ها برای جذب فالوور و مشتری اینه که خودمون را بکُشیم تا افراااااد بیشتری به سمت ما بیاند در حالیکه فراوانی میگه بینهایت آدم وجود داره … دیگه تو چرا میخوای زیادشون کنی ، آدم ها که خودشون زیادند …. نه فقط آدم ها ، بلکه موقعیت ها و فرصت ها خیلی زیادند …. تازه ما با همه آدم ها هم که کار نداریم …. اون عده ای که قراره از ما خرید کنند هم که بینهایت زیاد هستند ، یعنی من نوعی ویژگی مشتری ها را تعیین میکنم و بعد میگم طبق باور فراوانی از این گونه آدم ها که من میخوام بسیار بسیار زیاد هست و من هی میام کیفیت خودم را بهتر میکنم چون میدونم آدم های با کیفیت خیلی زیادند … مشکل ما کمبود بازار فروش نیست ، مشکل ما ندیدن فراوانی بازار هاست یعنی مشکل ما ندیدن خداست … ولی موضوع اینه که کسی حاضر نیست خدا و بیزینس را به هم ربط بده … خودم به حدی توی این موضوع مشکل داشتم که انگار خدا کلا یه جای دیگه بود ، بیزینس و من و محصولم کلا یه جای دیگه بودیم ولی حالا خیلی بهتر شدم یعنی هرروز یک درجه اینها را میتونم بهم نزدیک تر کنم …
یک مثال از خودم بگم ، من یه چیزی درست کردم خیلی خوشگل و با کیفیت هست و من دیروز رفتم به مغازه لوازم تحریری محله مون گفتم من اینها را درست میکنم گفت اینها را کسی نمی خره خب من یکم تو ذوقم خورد خب طبیعی هم هست بعدش از مغازه بیرون اومدم گفتم ببین اندیشه اگر استاد میخواست رو حرف اون وکیل که گفت محاله بتونی آمریکا بری ، حساب کنه الان هنوز تهران بود پس حرفی که از اون فروشنده شنیدی را نشنیده بگیر ، اون اگه باورهاش درست بود اوضاع کسب و کار خودشم بهتر بود و گفتم من باید باور بسازم برای محصولم چون خودم ایمان دارم که هم جنسش خوبه هم مواد با کیفیت برای درست کردنش استفاده کردم و هم به زیباییش مطمئنم بعد اومدم یه دونه ش را هدیه دادم به معلم پسرم … اون خانم زنگ زد و به حدی محو زیبایی اون کار من شده بود که خودم می فهمیدم حرف هاش خیلی فراتر از یک تشکر خالیه … و گفتم ببین اندیشه این برای تو یک درجه از موفقیته که اولا محصولت را معرفی کردی دوم اینکه اعتماد به نفست بیشتر شد ، حالا این قدم اول بود ، در واقع من تبلیغ پولی که نکردم ، من در قالب هدیه ، خودم و محصولم را باهم معرفی کردم و انگیزه گرفتم که کارهای بعدی را بهتر و متفاوت تر درست کنم …. حالا تا ببینم قدم بعد چیه …
سلام مهدی عزیز
از لطف شما سپاسگزارم
قانون در مورد آدم هایی که اهل کار به معنای تلاش و حرکت هستند اینطوریه که اون آدم ها فقط باید روی فرکانس هاشون کار کنند و باور بسازند و البته یکسری کارهایی که تا الان میکردند که اساس اون کارها ، باورهای غلط بوده را دیگه انجام ندند چون افرادیکه کارهای بی ثمر میکنند که فقط اونها را خسته میکنه و نتایج مورد انتظار را براشون ایجاد نمیکنه ، خودشون را به همون گاری زهوار در رفته ای از باورهای غلط بستند که همه جا با صرف انرژی فراوان با خودشون می برنش و باید با رها کردن اون باورها خودشون را از اون گاری رها کنند تا سبک بشند و خدا بتونه هدایتشون کنه چون ما تا وقتی خودمونو بسته باشیم و از باورهای غلطمون محافظت کنیم خدا نمیتونه به زور دست ما را بگیره و هدایتمون کنه مثلا وقتی شما معتقد به انجام یکسری کارها به نیت پول ساختن باشی و خودت را با این باور بسته باشی خدا نمیتونه راههای آسان را برات ایجاد کنه و به مسیرهای راحت هدایت نمیشی . باید باور بسازی . برای من خیلی طول کشید تا کمی در جاده ای که استاد ازش حرف میزنه قرار بگیرم چون بینهایت باور غلط داشتم و اصلا درک نمی کردم که تمام اینها واقعیتهایی هستند که چون من باورشون کردم وجود دارند و من میتونم این واقعیت ها را عوض کنم . شما تمرکز ذهنیت را روی درک قانون بذار و موضوع باورها را برای خودت منطقی کن و بعد خواه ناخواه باورهایی میسازی که شرایطت با پذیرش باورهای جدبد تغییر میکنه . بخدا برای من داره اتفاق میفته و من میفهمم که هیچکس مثل استاد نمیتونست این مسیر را به من آموزش بده . باورش کن . اون پدر جدید همه ماست . با اینکه استاد چند ماه از من کوچیکتره ولی پدر خودم می دونمش و باورم اینه که داره درست تربیتم میکنه
سلام زهره عزیز
راستش خودم هم دلم می خواد در مدار نوشتن قرار بگیرم ولی انقدر حس دریافت الهامات را دوست دارم که نمیتونم بنویسم . من محو میشم و دریافت میکنم . انقدر توانایی استفاده از قانون را یاد گرفتم که برام جذاب تر از این کار که بنشینم در فضای خانه ام و کاری که دوستش دارم را انجام بدم و مثل باران ، آگاهی ها و کلام خدا را دریافت کنم برام وجود نداره . امیدوارم بتونم دوباره بیام و بنویسم همیشه دوست داشتم از موفقیت هایی که با درک های جدیدم از قانون بهشون دست پیدا میکنم بنویسم . بنویسم که چقدر زندگی برام راحت و قابل پیشبینی شده و بنویسم که بارها در طول روز خودم را رها میکنم و حل مسائل را تمام و کمال روی دوش خدا میندازم . اما انقدر این زندگی برام جذاب شده که فقط دوست دارم عمل کنم و جواب بگیرم . ولی چون دوستان دیگری هم درخواست نوشتن از من کردند باید بیام و بنویسم. مرسی که برام نوشتی زهره جان . خدا را بابت وجود همه تون و استاد عزیزم شکر میکنم
سلام دوست من
و میدونی که پاشنه های آشیل همیشه در ما هستند . دور میشند اما میتونند دوباره نزدیک بشند و درون ما فعالیت کنند . در واقع ما باید مرتب روی اونها کار کنیم . خود من در همین لحظه که کامنت شما را خوندم متوجه شدم که چرا چند روز هست که از رضایت درونیم کم شده و چرا حرص و عجله در من رخنه کرده . اینجور وقتا احتمال اینکه تصمیمات اشتباه هم بگیریم وجود داره که باید با تغییر فرکانس جلوش را گرفت . من شروع به تحسین خودم بعنوان یک انسانی که توسط خداوند برگزیده شده کردم . برگزیدگان فقط پیامبران نیستند ما همه مون برگزیده خداوند هستیم و لایق دریافت فول امکانات زندگی و هر آنچه آرزوش را داریم اما ما راه را گم کردیم و برای ثبات در مسیر درست باید تلاش کنیم که فکرمون به عقب برنگرده . چون این یکمسیر فرکانسی هست نه یک مسیر فیزیکی و ما هرگز نمیتونیم با فیزیکمون راه را پیدا کنیم . ما تنها با ایجاد فرکانس های مثبت میتونیم جایگاه خودمون را انتخاب کنیم . اینجا عمل کردن به معنای کاربرد فیزیک ما نیست اینجا عمل کردن یعنی انقدر روی ذهنمون کار کرده باشیم که نتیجه ش فیزیک ما و زندگی ظاهری ما را تغییر بده