نکته مهم:
این فایل فقط به صورت صوتی می باشد.
مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- چطور ایمانی تزلزل ناپذیر برای عمل به قانون بسازیم؛
- توانایی تشخیص اصل از فرع و ارتباط با آن با توحید عملی؛
- اصولی که لازمه رونق در کسب و کار است؛
- چقدر به راحتی درباره دلیل اصلی نتایج، دچار سوء برداشت می شویم؛
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
یک خبر خوب:
«دوره روانشناسی ثروت 3 (کسب و کار موفق) | جلسه 22»، به عنوان بروزرسانی، به جلسات این دوره افزوده شد و در اتاق شخصی دوستانی که این دوره را خریده اند، قرار گرفت.
اطلاعات بیشتر درباره این بروزرسانی در دوره روانشناسی ثروت 3
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 31 | توانایی تشخیص دلیل نتایج24MB26 دقیقه
یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غَافِلُونَ
[تنها] ظاهری [محسوس] از زندگی دنیا را می شناسند و آنان از آخرت [که سرای ابدی و دارای نعمت های جاودانی و حیات سرمدی است] بی خبرند.
أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ ۗ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمًّى ۗ وَإِنَّ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ
آیا در نفس خود نیندیشیده اند؟ خدا آسمان ها و زمین و آنچه را میان آنهاست، جز به حقّ و راستی و برای مدتی معین نیافریده است؛ و همانا بسیاری از مردم به دیدار پروردگارشان کافرند.
———————————————————————————————————
سلام خدمت استاد عزیزم، خانم شایسته و دوستان نازنین
الهی تنها بر تو توکل میکنم و تنها از تو هدایت و یاری میجویم…
شرطی شدن در مقابل درک قوانین…
مغز ساز و کار پیچیده و جالبی داره…یکی از این ساز و کارها شرطی سازیه… وقتی ما در شرایطی خاص نتیجه ای خاص میگیریم مغز ما بین اون شرایط و نتیجه یک پیوند نورونی برقرار میکنه (شبیه این داستان رو در هوش مصنوعی داریم که از سازوکار مغز الگوبرداری شده، مثل نرم افزارهای مسیریابی و …)… مثلا وقتی ما از زیر یه نردبان رد میشیم و ناگهان یه چیزی از اون بالا میفته روی سر ما، مغز یه پیوند نورونی ایجاد میکنه و بعد از اون داستان وقتی ما به نردبان میرسیم مغز بخاطر اون پیوند که بهش استناد میکنه هورمون هایی رو ترشح میکنه که ما احساس ترس میکنیم و به نردبان نزدیک نمیشیم… و قدرت این پیوندها به میزان احساسی که در اون لحظه تجربه میکنیم ارتباط مستقیم داره… خیلی از ماها مثلا از استخر به شدت وحشت داریم و بعد یادمون میاد در کودکی ما رو به آب انداختن درحالی که شنا بلد نبودیم و یه پیوند نورونی قوی برای حفاظت از ما در مغز ایجاد شده که ما رو از مردن حفظ کنه!! اونم با شنا نکردن!! و این شرطی شدن ها بر مبنای عقلانیت نیست و یه الگوییه که در حیوانات هم وجود داره…
شبیه این داستان در مورد شرط بندی صادقه…وقتی ما پولمونو خدای نکرده میزاریم و یهو یه پول زیادی گیرمون میاد پیوند نورونی قوی ایجاد میشه که باعث میشه اگر دفعات بعدی حتی صد بار امتحان کنیم و برنده نشیم بخاطر همون یکبار که شد مغز ما رو ترغیب میکنه که اون کار رو انجام بدیم…
و تمام این شرطی شدنها هیچ منطق و عقلانیتی پشتش نیست…فقط یه شرطی سازیه!! و اگه ما به اندازه کافی آگاه نباشیم و به قول عرفا حضور نداشته باشیم و کنترل خودمونو دست ذهن خودآگاه یا همون مغز داده باشیم هزار بار این کار رو انجام میدیم و زندگیمونو نابود میکنیم…
گاهی این شرطی شدن ها محصول درک مستقیم نتایج نیست و ما از دیدن مثلا موفقیت آدم ها و شنیدن دلایلی که به زعم آنها دلیل اون نتایج بوده شرطی میشیم…
مثل همین داستان رو توی بورس تجربه کردیم و هزاران مثال داریم و دارید از این گونه تجربیات…
اساس این نگاه چیه؟ چرا ما گاهی این مدلی رفتار میکنیم؟ دلیلش فقط یه چیزه…ما غافل میشیم از این که جهان خداوندی داره که برای تمام امور قوانینی قرار داده و به کمک اون قوانین میتونیم به کمال شایسته برسیم…
چرا بعضیا دنبال جادو جنبل هستن؟ چرا بعضی ها دنبال یه راهکار خاص هستن که یه شبه پولدار بشن؟ چرا بعضیا تبلیغات میکنن؟ به قول خداوند که به پیامبرش فرمود اگر تو تمام آنچه در زمین هست هزینه میکردی نمیتوانستی آنها رو به سمت خودت متمایل کنی..
گاهی در مورد باورسازی هم دچار این نوع نگاه میشیم… ما فکر میکنیم جهان نگاه ما رو هر طوری که هست تایید میکنه و به ما بازخورد میده در صورتی که این طور نیست… یعنی جهان برآیند نگاه ما رو با قوانین توحیدی به ما بازخورد میده نه خود نگاه رو… بزارید روشن تر بگم… مثلا ما میایم برای خودمون باور سازی میکنیم که نعل اسب برامون شانس میاره…اگه جهان صرف باورها باشه و اصول توحیدی نداشته باشه خوب پس باید با نعل هم به ثروت برسیم در صورتی که اینطور نیست..حالا یکی نعل پیدا کنه و یهو یه پول گنده بهش برسه میاد به نعل اعتقاد پیدا میکنه در صورتی که این باور شرک آلوده و نعل عامل اون داستان نبوده… داستان اینجاست که اگه ما باورهامون شرک آلود باشه بهمون آسیب میزنه و به میزانی که باورهامون توحیدی و درست باشه جهان پاسخ بهتری به ما میده… یعنی این طور نیست که در باورسازی ما هیچ معیاری نداشته باشیم…
حتی در خود باورسازی هم این اصول حاکمه…که خداوند میفرماید آنچه غیر از من بخوانید به شما پاسخ نمیدهد… حالا اسمشو بزاریم نعل، بزاریم استعداد، بزاریم بورس و هر عامل فیزیکی دیگری… مثلا من فکر کنم عامل جذابیت فلان مدل لباس پوشیدنه یا فلان مدل مو یا عامل جذابیت این مدل اندامه یا مثلا بریم دایره لغاتمونو افزایش بدیم بگیم اینطوری جذاب تر هستیم… یا برای فروش بیشتر بریم فلان خیابون مغازه بزنیم یا اصلا بیفتیم دنبال مهاجرت که آقاااا تو ایران جواب نمیده و تحریمیم و هزاران داستان دیگه….تمام این عوامل همون ظواهر دنیا هستن که خدا میفرماید نگاهشون به ظاهره و از اصولی که در بطن تمام اموره و تعیین کننده است غافلن…
خوب حالا من نگاه ماتریالیستی صرف رو که به قول خداوند نگاه به ظاهر دنیاست کنار میزارم و میبینم در پس این ظاهر باطنی هست و حقایقی هست که خداوند برامون تبیین فرموده…
و پایبندی به اون اصول تحت عنوان توحید منو به تمام آنچه که میخوام و شایستش هستم میرسونه…
و خارج شدن از اون شرطی شدن ها و پرستش بت های ذهنی به سمت پیروی از اون اصول توحیدی میشه ایمان… و حرکتی که منو از اون شرطی شدنها به اون ایمان میرسونه میشه عمل صالح (عملی که اصلاح میکنه)..همونی که استاد بهش میگه بها… پرداخت بها همون چیزیه که ذهن منطقی رو در قدم اول شکست میده و روح ایمان رو به قلب انسان تزریق میکنه و صد البته که تکامل میخواد…
تمام بت هایی که ما باید بشکنیم تا تکاملی روح ایمان رو در خودمون ایجاد کنیم همون شرطی شدن ها و پیروی ناآگاهانه از باورهای غلطیه که گذشتگان به ما دادن… و این جهاد اکبری میخواد که از خداوند مسئلت میکنم تبر آگاهی ابراهیم نشانش رو در دستم قرار بده تا به توفیقش این بتهایی که بناشون بر نگاه ظاهری صرف به دنیا و پیروی از اصول و عقاید غلط هست رو در هم بشکنم تا نور توحید از پس تاریک این بتهای در هم شکسته به قلبم بتابه…نوری که این بتها جلوشو گرفته بودن و من در ظلمت خودم دست و پا میزدم…