گفتگو با دوستان 31 | توانایی تشخیص دلیل نتایج - صفحه 9

148 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1001 روز

    بنام خدا

    روزشمار تحول زندگی من روز 181فصل هفتم زندگی

    خدایا شکرت

    سلام استاد عزیزم و دوستان گلم

    من در فصل هفتم هستم به امید خدا

    به به چه بحث زیبایی روان شناسی ثروت

    من درحال گذروندن دوره روان شناسی ثروت یک هستم واقعا شگفت انگیز و فوق العاده ست

    تکامل طی کردن، صبوربودن، پیرو الهامات قلبی بودن همه کمک میکنه تا به شکل متفاوت دریافت داشته باشی که برای خیلی ها قابل درک نیست

    هزینه کردن برای تبلیغات جز بزرگ ترین کارهایی که بی استثنا همه انجام میدن وباوردارن که غیر ممکنه اگه بدون استفاده ازاین روش موفق شد ولی استاد تنها کسی بود که به الهامات قلبی خودش عمل کرد از بدنه جامعه که یک رفتار مشابه داشتن باشهامت وایمان جدابشه واقدام کنه بر خلاف جریان حرکت کنه ونتیجه بشه این حد از آزادی مالی وثروت زیاد

    اینکه صرفا قرار نیست کاری که بقیه میگن این کار درسته واقعاً شهامت استاد تحسین میکنم چون ازدل این داستان بیای بیرون سر حرفت بمونی جایی که نتیجه اصلأ مشخص نیست وتضمینی وجودنداره به باورش عمل کنه

    که من دارم راجب باورها توی روان شناسی ثروت یک یاد میگیرم

    خدایا شکرت برای این اگاهی ها واین دوره فوق العاده زیبا

    استاد عاشقتم تو بی نظیری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    امیر تابع گفته:
    مدت عضویت: 3535 روز

    به نام خدا

    روزشمارتحول زندگی من روز 181

    سلام به استاد عزیزوخانم شایسته

    درمورد این فایل این آگاهی و اصلی رو یادگرفتم و اون اینکه درست موضوعی رو درک کنیم‌ چرا که ادمها حتی اون ادمهای متخصص و سطح بالا ممکنه قانون رو درک نکنن و گمراه بشن و استاد مثالی در این فایل دراین موردزدن و در قرآن هم یهدی من یشا و یذل و من یشا ذکر شده که باید اصل و درک کرد و به اون پایبند بود مثلا تبلیغ کردن موضوع این فایل هم بود برداشت صحیح این میشه که تبلیغ چیز خوبیه و مثلا من توانایی‌های خودمو میگم واگه نگم کی میدونه من این تواناییهارو دارم و باید با اعتماد به نفس خودم و تواناییهام رو تبلیغ کنم تا دیگران بفهمند که من این تواناییها رو دارم و مثلا کاری رو خیلی خوب و تخصصی انجام میدم ودر اون تبحر زیادی دارم. این میشه برداشت صحیح از تبلیغ اما برداشت اشتباه و درک نکردن درست قانون و اصل این میشه که من تبلیغ کنم اما به تواناییهام و خودم و کارم باور نداشته باشم و تبلیغ رو عامل و اصل میدونم درحالیکه اصل واقعا من درکارم و تخصصم توانا باشم و به خودم و کاروتخصصم باور داشته باشم مثل استاد که مثالی در مورد چکاپ دوازده قدم زدن که تا این حد به محصول دوره 12 قدم ایمان داشتن که نتیجه می‌دهد.

    این نکته مهم و اصل مهمی بود که دراین فایل یادگرفتم و میشه گفت که یاد آوری شد به خودم که این اصل رو فراموش نکنم.

    خداروشکر میکنم که در این مسیر زیبا هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1329 روز

    به نام خداوند مهربان وهدایتگر

    سلام

    وقت همگی بخیر وشادی

    در مورد تبلیغات کردن ، استاد اطلاعات و اصل قانون را بخوبی آموزش دادن ، در یکی از فایل های رایگان به نام اصول اساسی کسب وکار و مثال پدیده شاندیز را مثال زدن که آقای محسن پهلون مدیر پدیده شاندیز که کار تبلیغات را در ایران انجام داد و اعلام کرده بود که کلا بازی تبلیغات را خوب درک کرده و برای فروش حتما باید تبلیغات بالای کرد ولی نتیجه چی شد ؟ این شخص الان در زندان به سر می بره و با ملی بدهی که هنوز پرداخت نکرده .

    پس نتیجه می گیریم به اصل و قانون هرچیزی باید مسلط بشییم و گول تبلیغات را نخوریم بهتره تمرکز و انرژی را برای بهبود کیفیت محصول و خدمات بگذاریم و اجازه بدهیم خود خداوند برای ما تبلیغات کنه و البته این هم بر می گرده به ایمان ما و تخصص ما که البته باید تکامل خود را طی کرده باشیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2194 روز

    ردپای 181

    از سری فایل های دانلودی روزشمار تحول زندگی من گفتگو با دوستان 31 | توانایی تشخیص دلیل نتایج

    از روز گذشته همش داشتم به این فایل استاد گوش می کردم که کلا تبلیغات برای هر چیزی باید چگونه باشد.. شاید این فایل بقول استاد هم گمراه کننده باشد و هم هدایت کننده .. چون در بعضی مواقع کج فهمی های ما سبب میشه که از صحبت ها به آن درک اصلی که استاد در نظر دارد نرسیم یا اصلا به منظور اصلی آن شخص پی نبریم .. البته این فایل صوتی استاد رو باید چندین بار گوش کنم تا به معنای درست و مناسب واقعی صحبت های استاد پی ببرم چون احساس میکنم نیاز بیشتری برای درک این فایل دارم.

    استاد در مقابل پاسخ به سوال آقا ابراهیم عزیز اینکه بدون هیچ تبلیغی چطور میشه موفق شد گفتند یکی از دلایلی که در بیزینس موفق میشیم ایمان داشتن به محصول خودمون هست

    یعنی باید آنقدر به مسیر مون اعتماد و یقین داشته باشیم که مطمعن باشیم به هدفمون میرسیم… البته هنوز هم نتونستم دقیقا درک کنم که استاد دقیقا منظورشون از تبلیغ نکردن چی بود …

    مثلا دو سال پیش وقتی من از خانه ی قبلیم جابجا شده بودم یک سری وسایل نو وآکبند و یک سری لوازم قدیم کار کرده داشتم که می خواستم بفروشم چون مورد نیازم نبود .. یک سری تبلیغ توی سایت دیوار انجام دادم و یک سری هم در میان دوستان و آشنایان و همسایگان تبلیغ شد و شکر خدا بفروش رفت و بعضی از آن اجناس و لوازم هم بخشیده شد .. حالا بحث اینجاست که من برای فروش اون اجناس بر این باور بودم که این لوازم شاید بدرد من نمی خوره و مورد استفاده ام نیست ولی حتما به درد اشخاص دیگری می خوره و حاضرند براش پول پرداخت کنند . و البته قیمت شون هم نسبت به ارزش آن جنس تعیین شد و برخی هم با تخفیف بیشتری فروش رفت . خدا رو شکر هم مشتری راضی بود و هم من .. خدا بده برکت ..

    خب تا ی جایی خوب پیش رفت ولی از ی جایی دیگه بقیه ی اجناسم فروش نرفت و گذاشتم توی کارتن و فعلن همین طوری کنار گذاشته شده ..

    با اینکه دوباره توی سایت دیوار تبلیغ گذاشتم ولی دریغ از یک نفر که خریدار باشه .. در صورتی که من مطمعنم هر جنسی خریدار مخصوص خودشو داره حتی اگر از کیفیت بالایی برخوردار نباشه .. وقتی دیدم با تبلیغ هم نتونستم مابقی این اجناس رو بفروشم دیگه بهش فکر نکردم و بخودم گفتم منتظر هدایت خداوند می مونم تا بوقتش مشتری خودش پیداش بشه … و امروز به این فایل هدایت شدم و بیادم آورد که باید این اجناسمو بفروشم و دوباره تمرکز کنم روی این اجناسی که توی کارتن کنا گذاشتم .. و به این نتیجه رسیدم که من باید روی خودم بیشتر کار کنم تا بتونم به این خواسته ام برسم .. و برای اینکه بخوام به نتیجه برسم امروز توی دفترم نوشتم که من می خوام این لوازم فروشی رو بدست مشتری و خریدار خودش برسونم چطور؟؟؟

    و در پایان صفحه نوشتم که نتایجمو بیام زیر همین کامنت خودم در قسمت 181 روزشمار بنویسم ..

    یعنی می خوام خودمو چکاپ کنم . می‌خوام خودمو به چالش بکشم..

    می خوام بدون هیچ تبلیغی مشتری و خریدار درست و مناسب این اجناسم رو بسمت خودم جذب کنم .. یعنی مشتری با پای خودش بیاد و بپرسه شما اجناس فروش دارید ؟؟؟ حالا کجا و چطوریشو من نمی‌دونم .. ولی می خوام بدون هیچ تبلیغی موفقیت خودمو مورد آزمایش قرار بدم و این اجناس رو بفروشم برسونم . خدا کنه در باره ی این موضوع دچار کجی فهمی نشده باشم .. البته الگو هم داشتم که بارها برام پیش اومده که دنبال یک جنسی بودم و یا دنبال لباس خاص و با یک رنگ خاصی بودم رنگ خردلی. ولی هیچ چیزی که به دلم بشینه پیدا نکردم یا اگر پیداش می کردم توانایی خریدشو نداشتم و یا آن مغازه تعطیل بود و من از پشت ویترین میدیدمش .. نمی‌دونم توی فصل زمستان و یا پاییز بود . که خواهرم داشت میمود خونه مون میهمونی و برام یک بلوز نرم و گرم پنبه ای به رنگ خردلی بهم هدیه داد و من خیلی خوشحال شدم و دلیل آن را های بسته رو بعدش فهمیدم . یعنی اون لباس به آسونی و بدون هیچ هزینه ای با پای خودش اومد و به بدستم رسید … خوب می تونه در مورد مشتری و خریدار هم همین طوری باشه …یعنی من باور دارم که مشتری و خریدار این اجناسه من خودشون با پای خودشون بسمت من میان و این لوازم مورد نیازشان رو از من خریداری می کنند … و باید این باور رو در خودم تقویت کنم که فروش می تونه. بدون تبلیغ هم اتفاق بیوفته ..

    چون اصلا دوست ندارم لوازمی که مورد نیازم نیست رو نگهداری کنم و فضایی رو اشغال کنه .. یعنی من دوست دارم فقط و فقط لوازمی رو داشته باشم که مورد استفاده ام باشه و دوست دارم هر لوازمی که مورد نیازم نیست رو از فضای خونه ام دور کنم .. البته من همیشه فروشنده ی خوبی بودم یعنی باور دارم که من توانایی فروش هر چیزی رو دارم ..

    خدا کنه صحبت های استاد را درست متوجه شده باشم و در فضای کج فهمی نباشم چون خوده کج فهمی ما رو از مسیر درست دور می کنه ..

    سوالی که آقا ابراهیم عزیز مدیر فنی سایت مون از استادمون کردند واقعا یک سوال کلیدی و اصلی و اساسی هستش..

    سوال ـــ چگونه تا این حد به توانمندی های خود ایمان دارید که دچار وسوسه برای تبلیغات در زمینه ی کسب و کار خود نشده

    و چطور تا این حد موفق می شوید؟

    زمانی که به سراغ تبلیغات می رویم: ناخودآگاه تمرکز ما به جای کار کردن بر روی خودمان به سراغ ترفندهای تبلیغاتی می رود که اگر نتیجه بخش باشد: عادات و تمرکز ما را بر شیوه ی نادرست قرار داده و مانند مواد مخدر است

    یاد داستان حضرت یوسف افتادم که موقعی که هم سلولی اون آزاد شد بهش گفت نزد پادشاه از جانب من بگو که من بی گناه هستم و شفاعتم کنی یعنی تو واسطه آزادی من بشو .. یعنی تو برو تبلیغ منو بکن .. که البته آن هم سلولی بطور کلی فراموش کرد که از یوسف نزد پادشاه صحبتی کند چون یوسف باید بیشتر روی خودش در زندان کار می کرد

    در صورتی که جامعه یک باور دیگری داره یعنی حتما باید خودشو و محصول شو بشکلی تبلیغ کنه که دیده بشه حالا این تبلیغات به شیوه های مختلفی انجام میشه برای موفقیت .. بزرگ‌ترین باور مخرب جامعه که هر کسی تقریبا این باور رو داره اینه که موفقیت یک فرد در زمینه های مختلف مالی و یا کاری و ببزینس را به عوامل بیرونی نسبت میدهند یعنی عواملی مثل داشتن رابطه، یا فلان شخص پارتی داشته که موفق شده و یا رانت داشته

    خدایا کمکم کن و هدایتم کن تا از کج فهمی و گمراهی به مسیر درست و مناسب هدایت بشم و به درک و آگاهی درست و مناسب در جهت این آگاهی ها هدایت شوم

    سپاسگزار خداوندی هستم که هر لحظه با هدایت و حمایتش مرا از طریق این فایل های گرانبها و ارزشمند و استاد عزیزم در مسیر مستقیم خودش ثابت قدم نگه می دارد.

    و من باید همیشه استادم رو الگو قرار بدم و این سوال رو از خودم بپرسم

    خدایا چگونه میتوانم از این بهتر و بهتر شوم. و خودم را متعهد به نتیجه کنم و همانند استادانم با نتایجم صحبت کنم ؟؟ خدایا خودت هدایتم کن

    خدایاااا از اینکه منو به سمت این سایت گوهر نشان و چنین استاد توحیدی هدایت کردی ممنون و سپاسگذارم

    خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم

    و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت می خواهم

    IN GOD WE TRUST

    ما به خداوند اعتماد داریم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1312 روز

    به نام خدای معجزه ها

    یادگار 181

    سلام قشنگترین استاد دنیا و سلام مریم زیبایی ها که من معنی واقعی زیبایی رو با لنز دوربین شما و صدای قشنگ شما فهمیدم

    و‌سلام هم کلاسی های مقدس و الهی من

    استاد خوبی ها الهی دورتون بگردم زمان ضبط این فایل این برنامه من کجا بودم اخه؟

    نمیشه دوباره راه اندازی بشه و من بیام ی عالمه حرف بزنم تا شما ذوقم کنین؟

    من اگه ی روزی بخوام از نتایج فقط همین ی سال اخیر حرف بزنم خدا میدونه چندین ساعت باید حرف بزنم

    و من بی صبرانه منتظرم ی روزی بیاد من بشم مخاطب شما و حرف بزنم و وقتی حرفام تموم شد شما بگین من ی توضیحاتی درباره صحبت های ساناز جان بدم

    اخه که از الان دلم غش میره واسه اون تایم

    خدایا هزاران بار شکرت

    منکه تا الان به خواسته هام رسیدم و میدونم که به اینم میرسم

    اصلا دور نیست

    و چه جملات ناب و پر محتوایی

    خدایاا شکرت

    استاد از ی اصول حرف میزنه

    اصول حرفه ای

    و اصولی که ریشه و بیس کارو کاسبی و تولید محصول

    ایمان داشتن به محصولت

    خدایاااااا

    من دقیقا زمانی فروشم استارت خورد که به این باور رسیدم

    که چقدر شغل من فوق العاده معنوی و بارارزشه

    و من با فروش معنوی ترین کار دنیارو دارم انجام میدم و با این باور عاشق شغلم شدم

    شغلی که من مامور شدم تا رویای میلیون ها نفر رو زنده کنم به میلیون نفر سود برسونم و میلیون ها مساله در جهان حل کنم

    و شاید گاها فکر میکردم من چه سهمی در این دنیا دارم؟ رسالتم چیه اصلا؟

    و نکنه بی هدف و بدون هیچ فایده ای برم

    و وقتی به شغلم نگاه کردم دیدم من به تنهایی چقدر مفیدم در این جهان هستی

    و شاید لیست کردن عواملی که من بهشون سود میرسونم تا فردا هم طول بکشه

    و باور به اینکه خدایی که منو هدایت کرده این شغل رو برم قطعا خودش همه چی رو از قبل اوکی کرده

    خودش مشتری رو‌ اوکی کرده

    خودش جنس رو‌ اوکی کرده

    خودش عوامل رو اوکی کرده

    من فقط اینجا ی واسطه ام

    ی عمل گرا

    ی عاشق و شیدا که سهمش فقط لذت و عشق و حاله

    همیشه از نظر من عشق حال مربوط بود زمان خاصی با محیط خاصی و ی سری مواد غذایی خاصی

    اما از وقتی عاشق شغلم شدم تمام لحظه های من عشق و‌حاله

    اون لحظه ها که با مشتری دو ساعت چونه میزنم و‌ اخرشم خرید نمیزنه برام عشق و‌حاله

    اون لحظه که خسته و کوفته شب می افتم تو‌ اتاق که حتی جون ندارم صورتمو و کرمش رو بشورم برام عشق و حاله

    اون لحظه که من ناهارمو ساعت 6 و 7 شب میخورم که خودش شام محسوب میشه برام عشق و‌حاله

    و مابقی که همه عشق و حاله همیشه

    ساعت 6 صبح از عشق فروش بیدار میشم

    با عشق فروش که میرم تو دفترم صبحونه بخورم

    به عشق فروشه که یک سره میمونم تا عصر

    خدایا هزاران بار شکرت

    و الان هم که دارم از فروشم و کارم حرف میزنم که به والله که تمام وجودم پر از شور و شوق هستش

    خدایا شکرت

    و من چه بنده برگزیده ای بودم که خدا منو لایق این شغل این رزق این مشتری های عالی دانسته

    و هر روز و هر لحظه هی منو هدایت میکنه که اینجوری پیش برو

    اینجوری اقدام کن

    اینجوری حرف بزن

    و من چقدر لذت میبرم که اون برای هر روز من رزق و‌روزی مجزا تدارک دیده

    و همیشه و‌همه حال برای من خدای وهاب سلیمان بوده

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  6. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1475 روز

    به نام الله هدایتگر

    سلام دوستان خوبم

    زدپای من درفایل181سفرنامه

    من باوردارم که تمام اتفاقات زندگی من به خاطافکاروباورهاوفرکاتس هایی هست که به جهان هستی ارسال میکنم

    وقای ماروی کیفیت محصول کارمیکنیم وباورهای ثروت افرین داریم نیازی نیست تبلیغاتی انجام بدیم مشتری بینهایت برای محصولات ماوجودداره وخداوندمشتری های ثروتمندروبه سمت ماهدایت میکنه وقتی مااماده هستیم

    برای همینه که بایداصل روازفرع تشخیص بدیم وتوحیدروجایگزین عوامل بیرونی بکنیم مثل پارتی رانت اشناووووو

    وقتی باورهای قدرتمندداشته باشی همه چی به راحتی انجام میشه ومحصولاتت به بهترین نحوفروش میره

    چون خداوندحامی وهدایت گرتوهست

    شادوپیروزباشید

    احمدفردوسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1239 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    چگونه تا این حد به توانمندی های خود ایمان دارید که دچار وسوسه برای تبلیغات در زمینه ی کسب و کار خود نشده

    و چطور تا این حد موفق می شوید؟

    در مورد شرکت ها : نمی توان اظهار نظر کرد چون عوامل زیادی در موفقیت آن دخیل است

    در مورد افراد: چون یک فرد تصمیم گیرنده وجود دارد می توانیم در مورد باورهای آنها اظهار نظر کنیم

    زمانی که به سراغ تبلیغات می رویم: ناخودآگاه تمرکز ما به جای کار کردن بر روی خودمان به سراغ ترفندهای تبلیغاتی می رود که اگر نتیجه بخش باشد: عادات و تمرکز ما را بر شیوه ی نادرست قرار داده و مانند مواد مخدر است

    باید بتوانیم مسائل خود را : از درون و به صورت ریشه ای حل کنیم طبق قانون: نباید هیچ هزینه ای برای تبلیغات صرف کنیم نسبت دادن موفقیت : به عوامل بیرونی شرک محسوب می شود و باعث شکست ما در تمام حوزه ها خواهد شد

    افراد به راحتی : اصل و قوانین را فراموش می کنند خط قرمز ما باید: تبلیغ نکردن باشد

    اصول شما برای گرفتن نتایج چیست؟

    یکی از اصول: ایمانی است که به محصول خود داریم نگاه و باورهای متفاوت : نتایج متفاوتی را برای ما رقم می زند نه عوامل بیرونی افراد به راحتی دلایل اصلی موفقیت و مسیر درست را فراموش می کنند

    اطمینان داشتن به محصول : ناشی از نتیجه گرفتن خودمان از آن است

    بهترین معیار رفتار درست با دیگران پرسیدن این سوال است که:

    اگر دیگران چنین رفتاری با ما انجام دهند خوشحال می شویم یا ناراحت؟

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    داود زارعی گفته:
    مدت عضویت: 3997 روز

    سلام و عرض ادب

    خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و همه دوستان عزیز

    به نظر من عمده این موضوعی که در این فایل خیلی بولد و برجسته مطرح شده موضوع تاثیر عوامل بیرونی در موفقیتهای شخصی و بیزینسی هست.

    عوامل بیرونی به دلیل اینکه قابل وضوح و مشاهده هست متاسفانه باورپذیری بسیار بسیار بالایی داره و شاید بگم 99 درصد مردم جهان دچار این باور مخرب هستند و حتی وقتی به بررسی موفقیت و ناکامی یک شرکت یا بیزینس و یا شخص نگاه می‌کنیم و تحلیل ها را میخوانیم و میشنویم همه بالغ بر درصد بسیار بالایی بر عوامل تاکید دارند و راهکارها در جهت روش‌هایی مبتنی بر تلاش در جهت مرتفع ساختن عوامل بیرونی هست.

    این موضوع بسیار بسیار قدرت تخریب بالایی داره و شکستن این باور کار بسیار سخت و زمانبری هست و ایمان بالایی می‌خواد و این هم بگم کسی که موفق به شکستن این سد میشه اگه مدت کوتاهی رها کنه و روی این باور کار نکنه بسیار زود برمیگرده و مجدد رفتارهای ما را کنترل میکنه و به همین دلیل توی روانشناسی ثروت یک (نسخه قدیم و نسخه جدید) اول از همه به دسته باورهای عدم تاثیر عوامل بیرونی در موفقیت پرداخته شده است و تغییر این باورها ایمان پولادین و تکرار و تکرار تکرار ( هم در گفتار و هم در اقدام) می‌خواد، اما وقتی که این سد شکسته میشه ‌ و باورهای درست جایگزین این باور میشه اونوقت نتایج عالیه و مصداق معجزه در زندگی انفاق میافته.

    بهترین منبع برای تغییر این باور روانشناسی ثروت یک و عمل بر مبنای آموزشهای این دوره هست.

    من بر حسب تجربه خودم و شغلی که دارم (من شرکت پیمانکاری در زمینه برقی دارم) متاسفانه از میان عوامل بیرونی بزرگ‌ترین باور مخرب جامعه که هر کسی تقریبا این باور رو داره اینه که موفقیت یک فرد در زمینه مالی و ببزینس را به داشتن رابطه، پارتی و یا علی الخصوص رانت نسبت داده و میگن مثلا فلانی که تونسته به فران موفقیت برسه رانت داشته و یا از فلان پارتی استفاده کرده.

    راه تغییر این باور و کلا دسته‌ باورهای عوامل بیرونی‌ این هست که در هرزمینه به دنبال الگوهایی بگردیم که بر خلاف اون باور ( مثلا رانت یا رابطه و …) به موفقیت رسیدند و آنقدر این موضوع را تکرار کنیم و بر اساس اون اقدام کنیم تا نتایج حاصل بشه و از کوچکترین نتایج جدید شروع به نوشتن جهت ثبت اون نتیجه و تکرار و یادآوری اون نتیجه کنیم.

    وقتی که نتایج حاصل بشه و با نتایج خودمون با ذهن حرف بزنیم بهتر میتونیم ذهن را ساکت کنیم و حریف نجواهای ذهنی بشیم و از همه مهم‌تر باید این روند را ادامه بدیم تا نتایج بزرگ و بزرگ‌تر بشن.

    با سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 691 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    181 . روز شمار تحول زندگی من با عشق روز 7 شهریور رو مینویسم

    یاد بگیر

    از جهان اطرافت ،از آدم ها ،از الگوهایی که میبینی ،حتی کسی که یه تلاش کوچیک میکنه اونم میتونه برای تو الگو باشه

    چند روزه که مادرم رفته خونه آبجیم و من تو خونه از صبح تا شب تنهایی میشینم و کارای نقاشی و رنگ روغن و بافتنی میبافم

    فردای روزی که رفت و رسید خونه آبجیم زنگ زدم تا باهاش حرف بزنم

    گفت طیبه ببین چی شد، رفتم تو مغازه های گرگان و جاکلیدیای نقاشی شده ات رو به مغازه ها نشون دادم

    و ازم 2 بسته خریدن

    اون لحظه گفتم طیبه از مامان یاد بگیر ببین قدم هاشو چه سریع برداشته

    زودتر از تو عمل میکنه و نتیجه رو هم خدا با توجه به عملش بهش میده

    گریم گرفت الان

    چون وقتی داشتم مینوشتم به این فکر کردم که من از وقتی شروع کردم به تغییر از درونم خیلی چیزا تغییر کرد

    حتی خانواده ام و اطرافیانم

    مادرم هم چند وقته که جمعه بازار نقاشیای منو با چند تا وسیله دیگه که از بازار خریده و خودش با پول خودش میگیره و میبره میفروشه و درآمد شده براش

    انقدر ذوق داره که هر هفته منتظره جمعه بره برای فروش

    و الان که رفته خونه آبجیم چند بسته از جاکلیدیای اموجی منو برداشته تا ببره اونجا و بفروشه به مغازه دارا

    مامانم میگفت طیبه ببین انقدر خوششون اومد از جاکلیدیات

    بعد من دوباره میگفتم طیبه یاد بگیر نمونه الگویی که باید بهش نگاه کنی و یاد بگیری که قدم برداری که برای تو هم با توجه به قدم هات و حرکت هایی که میکنی ،خدا بهت عطا کنه

    بعد اونروز گذشت من چیزی تو روزشمارام و رد پاهام تو سایت چیزی ننوشتم درموردش

    ولی امروز بهم تاکید شد حس کردم که باید بنویسمش

    مادرم دیروز بعد از ظهر دوباره رفته بازار گرگان و نقاشیامو نشون داده و ازش خرید کردن

    وقتی بهم گفت گفتم خدایا شکرت کمکم کن منم انقدر سریع قدم بردارم و ایمانمو در عمل بهت نشون بدم و نشینم و فقط دو سه جا نبرم نقاشیامو

    مادرم به من درس بزرگی داد که سعی کنم از همین لحظه قدم بردارم و ایمانم رو به خدا نشون بدم در عمل

    امشب که شب 7 شهریور بود و من بیدار موندم ،خوابم میومد گفتم خدا اجازه دارم بخوابم ،گفت نه

    قشنگ حس کردم که نباید بخوابم

    و بهم گفت بشین و از گیره سرای جوانه ،بباف

    تا ساعت 4 بافتم و بعد نماز خواستم بخوابم هدایتم کرد به فایل

    گفتگو با دوستان 53 | تشخیص الهام از نجوا – صفحه 20

    نمیدونم چرا توجهمو یه دیدگاه جلب کرد ،البته همه اش کار خداست

    وقتی خوندم نوشته هاشو

    این نوشته توجهمو جلب کرد

    و قشنگ پله به پله میام جلو

    رشد میکنم

    ی برگ‌ سبز جوانه زده

    شایدم دوتا

    انگاری سومی هم داره جوانه میزنه

    و من تو مسیر رشدم

    وای یعنی حیرت زده شدم از این متن

    آخه خدا به من گفت نخواب و بشین جوانه بباف

    من وقتی جمعه هفته کذشته یعنی 5 روز پیش رفتم جمعه بازار تا نقاشیامو بفروشم و 1178 فروش داشتم

    و خدا ازم خرید کرد

    بعد من چند هفته ای بود هی میدیدم تو مترو یا جاهای دیگه دختر پسرا رو سرشون جوانه بافتنی هست بعد مامانم میگفت تو هم بباف خوبه کنار نقاشیات ولی نبافتم تا اینکه این جمعه وقتی دیدم انگار یه حسی بهم گفت توهم باید ببافی و من رفتم وسایلاشو خریدم و شروع کردم دو روز دیگه جمعه ببرم برای فروش

    و خدا که گفت نخواب و بباف جوانه هارو منم چشم گفتم و به طرز عجیبی خوابو ازم گرفت

    من این چند روزو هی میگفتم آخه این جوانه ها ربطی به نقاشی ندارن ،من باید از نقاشی درآمد داشته باشم نه چیز دیگه

    بعد باز حس کردم که باید انجامش بدی و انجام دادم

    وقتی بعد اذان صبح اومدم بخوابم خدا هدایتم کرد که اون دیدگاهو دیدم ،گفتم خدایا چیکار داری با من میکنی

    قشنگ نشونه واضح بود برای من که جوانه ها همه شون به فروش میرسن و ادامه بده و بباف

    و من دیدگاه دوستمون رو پاسخ دادم و خوابیدم

    صبح که بیدار شدم شروع کردم به تمرین رنگ روغنم واقعا سخت بود بارها نجوای ذهنم میگفت نرو کلاس از همینجا دیگه ادامه نده

    ولی من گفتم نه دیگه ذهن من ،الان من اربابتم و من همه کارارو انجام میدم نه تو

    دیگه خدا کمکم میکنه و من فقط ازش یاد میگیرم

    و نذاشتم با نجواهاش منو اذیت و نگران و بترسونه

    گفتم من باید تکاملم رو در یادگیری طی بکنم

    بعد همینجور داشتم تو اینستاگرام دوباره فایلای تیکه ای استاد عباس منش رو از اکسپلور میدیم و فکر میکردم که یه نقاش رو دیدم که نشون میداد با پول سفارشایی که گرفته یه ماشین فیدیلیتی خریده

    که منم خیلی دوست دارم ماشین فیدیلیتی داشته باشم

    و به خودم گفتم ببین طیبه وقتی این نقاش و نقاشای دیگه تونستن پس تو هم میتونی و میشه

    کافیه که هر روز جدی تر از قبل ادامه بدی

    و یه فایلی از استاد رو گوش دادم که میگفت هر روز باید نسبت به دیروزت پیشرفت داشته باشی و شبا بگی من امروز چه کاری باید انجام میدادم که بهتر پیشرفت کنم

    وقتی تمرینمو انجام دادم باقیشو نگه داشتم برای فردا و ان شاء الله اگر خدا بخواد ادامه شو فردا رنگ میکنم

    بعد خواهرم از سرکارش اومد تا به من سر بزنه یکم صحبت کردیم و یهویی نشستم با قلاب بافی اردک کوچیک بافتم و رو گیره سر وصل کردم و برگم وصل کردم که اردک زیر برگ باشه ،خیلی زیبا و خاص شده بود

    دو تا بافتم تا اذان و بعد با خواهرم رفتیم نون بگیرم و برگشتم شام داداشم و خودمو درست کردم

    چه شام لذیذ و خوشمزه ای شد ،چرا؟؟؟؟

    چون که سبزی نداشتیم تو خونه و من دیدم کرفس داریم و یه لحظه گفتم همیشه کوکو سبزی رو با تره درست میکنیم

    چرا که نه اینبارم با کرفس درست میکنم

    و شروع کردم به پختنش و وقتی خوردم انقدر طعم زیبایی داشت که لحظه لحظه شو کیف کردم و شکر کردم خدارو

    یه طعمی شبیه طعم اسفناج داشت

    خوشمزه بود

    امروز من کلی کار کردم با عشق و خوشحالم از اینکه خدا بی نهایت بهم عشق میده و کلی ثروت دارم که هرچقدر بگم بازم کمه و کلی نعمت دارم که سپاسگزارم و هرچقدر سپاسگزاری کنم بازم کمه

    یه وقتایی انقدر اتفاقای خوب زیاده که یادم میره همه رو بنویسم

    و هر روز داره بیشتر و بیشتر میشه

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام و سعادت در دنیا و آخرت برای همه مون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    زینب خان محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2319 روز

    استاد عزیزم من اومدم از نتایج فوق العادم بگم

    منی که کارمند هستم و این ذهنیت داشتم که ساعت مشخصی کار کنم و در ازای وقتی که میزارم پول دریافت کنم و البته هنوزم دارم ولی یکم تغییرش دادم و نتیجه های کوچیک اما فوق العاده گرفتم که ایمانم قوی تر شد و مدام دارم رو ذهنم کار میکنم و عمل میکنم.

    داستان از اونجا شروع شد که تو شروع سال من ی فایلی از شما هدایت شدم و شما تو اون فایل گفتین کسایی که وام میگیرن یا پول میزارن تو بانک سود میگیرن یا پول میدن کسی براشون کار کنه اینا بی عرضه هستن تو خلق پول

    چنان تیر داغی به قلب من خورد انقد بمن برخورد انقد ذهنم درگیر شد،چون تازه پول جمع کرده بودم بدم به شوهرم که برام باهاش خرید و فروش کنه و سود منو بده.

    اینجا نقطه ای بود که من گفتم باید عمل کنم اینجوری نمیشه من باید ثابت کنم به خودم و جهان و استاد عزیزم که بی عرضه نیستم و فقط حرف مفت نمیزنم و ایمانم منجر به عمل میشه.

    خدا هدایتم کرد و بدون اینکه پولی بزارم وسط و مغازه ای اجاره کنم و اذیتی بشم و تقلا کنم

    با همون اجناسی که شوهرم داشت شروع کردم تو سایت های ایرانی و همسایه و اشنا و همکاران اجناس رو فروختن و ارائه دادن…

    با ذوق درمورد جنسهای مختلف تحقیق میکردم از شوهرم میپرسیدم و توضیح میدادم تو سایت و کپشن نویسی میکردم و عمل میکردم به قانون

    تا اینکه در عرض دوماه تونستیم از صفر صفر بدون سرمایه بدون هیچ امکاناتی 10 میلیون خلق کنم.

    من تونستم

    من خالق پول شدم

    من خلق کردم

    من باعرضه ام

    من تونستم یادبگیرم و پول بسازم

    و من ایمانم منجر به عمل شد

    تونستم ذهنیت کارمندی رو تو ذهنم بشکونم

    کامل از بین نرفته ولی با پتک اول زدم به این باور کارمندی و پول خلق کردم از هیچی

    خدایاشکرت.

    من اولش تبلیغ کردم بین همکارا و دوستان و استوری میزاشتم ولی نه هزینه زیادی کردم نه تقلا کردم فقط رو ذهنم کار کردم و خدا مشتری میفرستاد از سرتاسر کشور

    به امید روزی که مدیر شرکت خودمون بشم و بیام کامنت بزارم….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: