مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- اهرم رنج و لذت، باعث عمل به الزاماتی می شود که بارها به تعویق افتاده؛
- مفهوم کار کردن روی بهبود باورها؛
منابع بیشتر:
دوره روانشناسی ثروت 1 | جلسه 2
دوره شیوه حل مسائل زندگی | جلسه 3
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD305MB19 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 32 | هدف اهرم رنج و لذت18MB19 دقیقه
سلام به استاد عزیزم و مریم جان مهربان
این روز ها خیلی خیلی متعهدانه دارم کامنت های سایت میخونم البته اینم اضافه کنم قبل از خرید دوره ۱۲ قدم قولی به خودم دادم که اول از فایل های دانلودی رایگان شروع کنم تا به لطف خدا هدایت بشم برای خرید دوره که اینم داستان قشنگی داره
راستش استاد با شما بودن و تعهد داشتن به تمرینهاتون گوش دادن به فایل هاتون از ادم انسان قدرتمند توانمندی میسازه حداقل من در این سه سال این رو در خودم دیدم
سه سال پیش مریم در روستایی زندگی میکرد با خانواده همسرش که رسیده بود زیر صفر با یه پسر ۴ ساله که حتا همسرش هم کنارش نبود تهران بود به امید اینکه مجدد همه چی درست بشه برگردیم جایی که بودیم البته من بعد ازدواجم مهاجرت کردم از شمال به تهران که ناآگاه بودنم باعث شد برگردم به جایی که بودم حتا پایینتر از منزل پدری تو این یک سال من کنار خانواده همسرم زندگی کردم البته بماند که چقدر از این قوانین دور هستن هر روز تو اتاق سه متری که داشتم سعی میکردم سپاسگزار باشم سعی میکردم حالم خوب کنم یادمه سالی که من در اون روستا زندگی میکردم اون زمان من فایل های سفر به دور آمریکا میدیدم چقدر حالم بهتر میکرد طوری که من و پسرم درخواست میکردیم و جز خواسته هامون بود که ما هم میتونستیم بریم سفر که مدت کوتاهی گذشت هدایت شدیم به چالوس زیبا منزل برادر همسرم انقدر به من پسرم خوش گذشت که فقط لذت میبردیم انگار نیاز بود این مسافرت کوتاه برم چون یک سالی بود میخواستم با خودم خلوت کنم اما نمیشد سخته تو محیط روستا باشی که هر لحظه صدات کنند کاری انجام بدی یا مدام بگن حواست به بچه باشه شاید تو اون لحظه فقط من لحظه ای خلوت میکردم فقط مینوشتم آرزوهام رو اینکه چقدر دوست دارم برگردم تهران چقدر دوست دارم دوباره زندگیم از نوع بسازم با دیدگاه جدید که از فایل های رایگان استاد میدیدم با فایل هایی که هر کدام یک درس هستن بعد مسافرتم تصمیم گرفتم بیام تهران با هیچ همیشه به خودم میگفتم اگر استاد تونست بیاد تهران با یک ساک قرمز چرا من نتونم منم میتونم فقط مشکل اینجا بود که شاید ایمانم قوی نبود که یکسال تو اون محیط موندم فقط فقط ترس بود تا اینکه تو همه فایل هاتون من متوجه این میشدم ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است و من میخواستم عمل کنم چه جوری نمیدونم خدام میدونست من فقط ایمانم نشون میدم تا یه روزی که ساعت ها تو اون اتاق کوچیک سه متری که واقعا منو پسرم به سختی توش جا میشدیم اما من واقعا سپاسگزار بودم حداقل چه شبهایی که پنجره این اتاق باز میکردم با خدام حرف میزدم و چه شبهایی که فایل های استاد تا دیر وقت گوش میدادم و اما حرکت کردم حرکتی که منو بزرگ کرد تصمیم گرفتم همه ایمانم نشون بدم چون وقتش بود چون نیروی در وجودم بود که به من جرأت حرکت کردن داد اول میخواستم همه وسیله های منزلی که داشتم ببخشم با هیچ بیام تهران اما خیلی خانواده همسرم اطرافیان مقاوت شدید داشتن که تصمیم به فروش وسیله هام گرفتم بماند که به کمترین قیمت پیشنهاد میدادن اما ته دلم میگفت نه اون قیمتی که تو میگی میشه و قیمتی که من گذاشتم و به فروش رفت بماند که چقدر میگفتن این وسیله ها اینقدر که تو میگی نمیخرن چون یاد گرفته بودم که هم خودمو ارزشمند بدونم هم انتخابی که میکنم تصمیمی که
میگیرم به همشون میگفتم با ایمان
قیمتی که میگم به فروش میره و شد
میگفتن همه چیز آماده نه پول برق داری نه پول گاز نه خرج خونه رفتنت برای چیه
چون نمیخواستم تو موقعیت امن خودم بمونم باید حرکت میکردم
رفتن من برای همه نشدنی بود چون به پول پیش خونه هم نمیرسید اما توکل ام به خدا بود
خدا رو شکر تونستم تهران خونه ای بگیرم کمتر از پول فروش وسیله هام که باور نکردنی بود
سه روز مونده بود به ثبت نام پیش دبستانی پسرم که ثبت نام شد در بهترین پیش دبستانی حتا همه تلاش میکردن تو پیش دبستانی روستا پدر همسرم ثبت نام کنه پسرمو اما من میگفتم پسرم تهران ثبت نام میشه جایی که قبلا بودم و براشون غیر واقعی میرسید و خنده دار
اما شد بعد فروش وسیله هام مریم با پسرش با ساک قهوای که من همیشه میگم استاد با ساک قرمز اومد تهران و من با ساک قهوای
راستش استاد بودن با شما و گوش کردن به حرفاتون قطعا از آدم انسان قدرتمندی میسازه
من امروز تهران هستم و اینجا زندگی میکنم با صاحب خونه خوب عالی که عالی هستن که قبلا اصلا تجربه داشتن چنین افراد خوب در زندگی نداشتم این بر میگرده به کار کردن روی خودم
خونه دل باز البته ساختش قدیمیه اما من دوستش دارم بالکنی داره رو به آسمون پنجره هایی که باز میشه رو به درخت توت زیباست همه چیز زیباست الهی شکر البته همین که اومدم تهران با اینکه پسرم کوچیک بود اما دنبال کار رفتم اولشی کار در منزل بود باز کار راحتر میخواستم که هدایت شدم به کار اینترنتی که هم کنار پسرمم هم بیرون کار نمیکنم
درآمد خودمو دارم در کل آدمی هستم همیشه میخوام دستم تو جیب خودم باشه حتی از همسرمم انتظار ندارم بهم پولی بده یا خرجی منو بده خودم خودم چون عاشق خودمم چقدر بزرگ شدم استاد چقدر این تصمیم که تنهایی بیام تهران و دوباره شروع کنم جرأت بزرگی بهم داد خونه ای که اومدیم خالی بود هیچ نبود و دوباره به لطف خدا کم کم خریدیم هر چیزی که مورد نیاز بود البته یکی از وسیله ها رو هدیه دادن یکی از دوستان که اونم معجزه بود خدا لحظه ای منو تنها نذاشت لحظه پشتم خالی نکرد انگار بهم میگفت مریم تو حرکت کن حواسم بهت هست و قسم میخورم لحظه ای برای این تصمیم که دارم همه چیز میفروشم میام تهران و راه برگشتی نیست
ترسی نداشتم من هر چقدر خدام باور کردم اموزش های شما استاد باور کردم همون اندازه نتیحه گرفتم اما ظرفم کوچیکه استاد خیلی کار دارم قرار خیلی بزرگ بشم خیلی دوست داشتم وارد دوره ۱۲ قدم بشم که به همسرمم که ایشون هم عضو خانواده عباسمنش هستن گفتم میشه دوره استاد بخریم با هم که نصف پولش خودم میدم اولش گفتن باشه چون دوست داشتن خودشون تو دوره شرکت کنند منم با عشق چند روزی تمرکز گذاشتم روی کارم که بتونم پولی که سهم من هست از خرید جور کنم که باز هم به لطف خداوند چند روز چنان سرم شلوغ شد که تو سه روز سهم من جور شد انگار این سه چهار روز خدا هر چه مشتری بود برای من اورد به خودم گفتم مریم مسیرت درسته حتی خدا هم داره کمکت میکنه که تو بزرگتر بشی به قول استاد ظرف بزرگ بشه منم با کلی هیجان به همسرم گفتم من امادم کار کردم پوله جور شد اما ایشون گفتن فعلا نمیتونم تا چند روز صبر کن کمی ناراحت شدم به خودم گفتم من این مسیر تنهایی میرم
اما خیلی خیلی هیجان داشتم برای دوره ولی استاد خیلی دلم میخواست بهتون بگم از خوابم
اون شب خوابیدم تو خوابم شما بودید من
هم قدم یه جاده سر سبز زیبا داشتید بهم میگفتید اصلا مهم نباشه مردم چی میگن نگاه مردم برات مهم نباشه
از مسیرت لذت ببر و در پایان تو میتونی
چون تو خوابم بهتون گفته بودم دوست دارم تو دوره ۱۲ قدم شرکت کنم بهم گفتید تو میتونی
شاید تو عمرم هیچکس بهم نگفته بود تو میتونی
استاد این سه جمله شما هرگز یادم نمیره
مهم نباشه برات مردم چی میگن
از مسیرت لذت ببر
تو میتونی
صبح اون روز انقدر با احساس خوب از خواب بیدار شدم انگار تازه متولد شدم خیلی آرامتر شدم
انقدر این خواب زیبا بود اون مسیری که با استاد طی کردم زیبا بود که صبح اون روز آرامش عجیبی داشتم احساس رهایی دو روز فقط من تو دنیای زیبای خودم بودم احساس سبکی آرامش داشتم با خدای خودم بیشتر حرف میزدم
دو روز بعد همسرم گفت حاضری گفتم کجا گفت شرکت در دوره استاد وای استاد انقدر خوشحال شدم دنیا رو بهم دادن انگار البته ۲۰ تیر تولدم بود
تولد ۳۱ سالگیم من آرزو کردم دوره استاد بخرم و من ۲۹ تیر با استاد عزیزم هم قدم شدم و دوره رو خریدم الهی شکرت سپاسگزارم استاد عزیزم چیزهای زیادی ازتون یاد گرفتم و دارم یاد میگیرم میشه گفت در حال بزرگ شدنم
امروز از همه نظر قلبم آرومه خدا رو شکر سه سالی هست سالم سالمم هم خودم هم پسرم که سال های قبل اینطوری نبود در صلح هستم با همه
یاد گرفتم تو زندگیم اگر تو بدترین شرایط هم باشم حرکت کنم چون از استادم یاد گرفتم
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است
سپاسگزارم استاد به امیده نتیجه های بزرگ
من عاشق مهاجرتم این بار میخوام سفر کنم به خارج از ایران چون رفتن به دل ناشناخته ها قطعا بزرگترم میکنه به امید روز های خوب
دوره ۱۲ قدم قدم اول بسیار درس داشت سپاسگزارم
در پناه خدا شاد سلامت باشید 😘🙏🌹
سلام صفا عزیز از شما سپاسگزارم
و خدا رو شکر که هر لحظه هدایت میشیم در این مسیر زیبا از خدای مهربان میخوام که در این مسیر زیبا هدایتگر همه ما باشه
و برای شما آرزوی سلامتی سعادت خوشبختی ثروت از خدا میخوام خدایی که هر لحظه حواسش بهمون هست 😘🙏