گفتگو با دوستان 33 | معجزه "تمرکز بر بهبود خودت"

سلام و عرض ادب

این گفت و گو خیلی عالی بود

وقتی زهرای عزیز گفت که من مستاجر بودم و تنها بودم و یک بچه داشتم ولی تونستم خونه بخرم همین که این جمله رو گفت من براش احساساتی شدم و پریدم بالا ،دستم رو گرفتم به اسمان و اشک ریزان برای زهرا ،خدا را سپاسگزاری کردم این حالت شکرگذاری در لحظه با هیجان بالا که تمام شد یک دفعه به خودم امدم این اولین بار بودم که من برای دوستی که نمیشناسمش و مشکلش حل شده اینگونه خوشحال و سپاسگزار شدم در حالیکه در قسمت های دیگه وقتی من موفقیت های دوستانم را می شنیدم راستش غبطه میخوردم و میگفتم خوب پس چرا برای من نمیشه

اما این بار این زمزمه اتفاق نیافتاد که هیچ کلی هم برای زهرای عزیز بالاو پایین پریدم و خداوند جهانیان را شکرگزاری کردم .

شاکرم برای زهرا شاکرم برای خودم با این تغییرات زیبایم شاکرم برای اینکه تمام وقت زندگیم با استاد و همراهانش سپری می شود قطعا ما به کسانی تبدیل می شویم که با انها وقت میگذرانیم .

حالا در این گفتگو اتفاقاتی هم افتاد که در پیام بعدی برایتان عرض مینمایم .