گفتگو با دوستان 33 | معجزه "تمرکز بر بهبود خودت"

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

معجزه تمرکز بر نکات مثبت

به جای تقلا برای تغییر دیگران، فقط روی بهبود خودت تمرکز کن؛

ما فقط توانایی تغییر خودمان را داریم؛

وقتی با هر بهانه ای تمرکز شما روی دیگران می رود، گمراه می شوی؛

تعهد نسب به اجرای قوانین، چگونه ساخته می شود و چگونه محکم و تزلزل ناپذیر می شود؛ 


منابع بیشتر:

دوره روانشناسی ثروت 1 

تمرین ستاره قطبی 12 قدم


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    379MB
    24 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 33 | معجزه "تمرکز بر بهبود خودت"
    22MB
    24 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

195 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «رضا زارعی» در این صفحه: 1
  1. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1044 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به همگی عزیزانم

    سپاس گزار خداوندم بابت بودن در مسیر درست

    الهی صدهزار مرتبه شکرت بابت نتایجی که بچه ها میگیرن و من چقدر لذت میبرم از این صحبت های با عشق

    چقدر خوبه که من بیام با قوانین الهی جلو برم

    لذت ببرم و نتایج کوچیکمو مدام به خودم یادآوری کنم و به خودم بگم که این نتایج حاصل تغییر چه افکاریه و رفته رفته با طی تکاملم برام به نهایت یقین برسه که منم که دارم هر لحظه زندگیمو رقم میزنم با افکارم و به اندازه ای که دارم روی خودم کار میکنم و ذهنمو تغییر میدم ،خداوند بسیار سریع العجابه و نتایج رخ میدن ،الهی شکرت صدهزار مرتبه شکرت بابت این قوانین ساده و بدون تغییرت که من میتونم با افکارم زندگیمو بسازم هر طوری که میخواهم و چه چیزی بهتر از این ؟؟؟که وقتی در مسیر آرامش و هدایتم همه چیز خوب پیش می‌ره و قلبم آرومه و چه چیزی ارزشمندتر از این آرامش و اطمینان قلبی که به من میگه همه چیز دسته خودته و هیچ چیزی تموم نمیشه و هیچ وقت دیر نمیشه و فقط من باید در لحظه زندگی کنم ،چون در لحظه زندگی کردن یعنی اعتماد به خداوند ،یعنی نه ترسی از آینده و نه غمی از گذشته و وقتی که در این فضا هستم من دارم با سرعت نور به سمت خواسته هام هدایت میشم ،وقتی که در این فضا هستم هدایت میشم به برداشتن ترمزها و باگ های ذهنیم و نشتی های فرکانسیم و هر بار بهتر و بهتر از هر لحاظ .

    خب این همه گفتیم و همش هم بحث خودمون بود ،نه بقیه ،نه پدر نه مادر و خواهر و برادر و ….. چرا ؟؟ چون قانون اینه که هر کسی نتیجه ی اعمال خودشو میگیره ،قانون اینه که پسر نوح با بدان بنشست و خاندان نبوتش گم شد ، قانون اینه که نوح نمیتونست جای پسرش فرکانس ارسال کنه ،قانون اینه که اگر من تغییر کنم لاجرم شرایط و اوضاع دور و برم تغییر می‌کنه ، به تجربه میگم که حتی اگر آدم هایی که دور و بر ماهستن ،حتی پدرو مادر و همسر و فرزندان و عزیزترین آدمهای زندگیمون

    اگر حتی درصدی از این مباحث و قوانین ندونن و کلا تو مدار نامناسب باشن ،وقتی که ما روی خودمون کار میکنیم و به این میرسیم که ما عاجزیم از تغییر دیگران و فقط روی خودمون کار می‌کنیم ،اتفاقی که میفته اینه که اون افراد یا از ما جدا میشن یا در 99درصد مواقع هر چقدر هم در مدار نامناسب باشن هم فقط و فقط اون وجه خداییشونو به ما نشون میدن ،هر چقدر هم که مدارشون پایین باشه چون با گوشت و پوست و استخونم لمس کردم اینو ،چرا این اتفاق میفته؟ چون قانون خداونده

    چون این معجزه ی تمرکز بر روی بهبود خودمونه ،مخصوصا در بحث روابط ،وقتی که ماروی خودمون کار میکنیم .

    خب کار کردن برروی خودمون یعنی چی ؟؟؟یعنی اینکه ذهنمونو داریم تربیت میکنیم تا به اتفاقات و افراد و شرایط و…. اون نگاهی رو داشته باشه که خداوند داره و منبع داره ، در نتیجه نه مخالف عقیده کسی هستیم نه چیزی ،فقط و فقط توجه ما روی نکات مثبت اون افراده و طبق قانون ما فقط باید وجه مثبت اون افراد رو دریافت کنیم یا که خیلی ریلکس جهان کبوتر با کبوتر باز با باز رو رعایت کنه .

    روی فایل میزان تحمل شما چقدر است یه کامنت گذاشتم و گوش دادم صحبت های استاد رو و این فایل رو که گوش دادم ،چقدر سپاس گزاری کردم از خداوند که آگاهم و چیزی رو خدارو شکر تحمل نمیکنم ،مخصوصا اونجا که استاد در ادامه توضیحات صحبت های علیرضا گفت که خیلی ها باورشون اینه که آره دیگه زندگی اینه دیگه زندگی هزینه داره و قبول کردن که ماهی حداقل یک بار پاشون به بیمارستان باز بشه ،پذیرفتن که طبیعیه که ماهی انقد تومن هزینه دوا و درمون کنن و تمام این داروخونه ها که مخصوصا عصرها که آدم از کنارشون رد میشه میببنه جا برا سوزن انداختن نیست یا بعضی دکترها که تا چند ماه دیگه وقتشون پره ، همه و همه به این دلیل سادس که مردم پذیرفتن این مسأله راجب سلامتی و دارن تحمل میکنن ، و چون پذیرفتن هدایت نمیشن به راه حل مسأله طبق قانون .

    نمی‌دونم به این چنتا سطر کامنت چقدر عمقی نگاه کردین ،ولی می‌دونم که من خودم با تمام وجودم سپاس گزارم بابت اینکه این آگاهی هارو دارم و می‌دونم که هر چیزی بد پیش بره و آزارم بده طبیعی نیست و باید یک باوری در من تغییر کنه تا اون شرایط تغییر کنه .

    یک مثال میزنم راجب قدرت باور در مورد سلامتی ،مثال خودمه

    مادرم نزدیک دو هفتس که از این ویروسا گرفته و دو بار بردیمش بیمارستان و تازه بعد این همه مدت داره بهبودی حاصل میشه ،و‌من تو این مدت هی مادرم می‌گفت نزدیک من نیا و اینا ،ولی من رعایت نکردم رفتم بغلش کردم و اینا و منم پریروز احساس کردم که بدنم یه کوچولو سست شده و منم گرفتم و ولی از اونجایی که این باور و دارم که سیستم ایمنی بدن من به راحتی از پس هر بیماری برمیاد و با پشت سر گذاشتن هر بیماری سیستم ایمنی بدن من تقویت میشه و تجسم میکردم که الان گلبول های سفیدم محاصره کردن این بیماری و تو بدنم و دارن میترکوننش و هر بار که سرویس رفتم تجسم میکردم که داره از بدنم خارج میشه این بیماری و با مصرف دو لیوان آبلیمو و عسل الان خوبه خوبم خدارو شکر

    این در حالیه که این ویروسه تب و لرز شدید میاورد در حدی که مادرم با چنتا لحاف بازم می‌لرزید و گلوش دوهفته درگیر بود و رنگش عینخ گچ سفید و سردرد و سرفه های وحشتناک همراه با سوزش شدید داره و وقتی سرفه میکرد از شدت سوزش گلو قشنگ گریه میکرد ،و این مدتی که تو خونه بود و هر روز که زنگ میزدن و حالشو بپرسن ،هرروز جواب تلفن میداد و از شدت این بیماری می‌گفت و بعد نمی‌دونمم از کی شنیده بود که این بیماری خیلی سخت از بدن آدم خارج میشه و این باورها داشت کاره خودشو میکرد ،یعنی تمام توجهش روی بیماری و شدت بیماری بود و با کلام خودش هرروز بیشتر توجهشو می‌داشت رو بیماری ، اما من چیکار کردم؟؟؟ به هیچ عنوان یادم نمیاد از وقتی که با این قوانین آشنا شدم بخوام با کلام خودم معصیت کنم ،حتی در این حد که بگم حالم خوب نیست ،یعنی خط قرمز منه و تو ذهن من دست کردن تو آتیشه حالا با هر منطقی ، اصلا استراحت نکردم به غیر دیشب که شدت داشت وتب داشتم خیلی زیاد و مادرم می‌گفت چطوری و فلان تو اون اوضاع و تب وحشتناک که چشمام احساس میکردم داره میزنع بیرون و قشنگ آتیش داشت از صورتم میزد بیرون با لبخند میگفتم مامان دیگه آخراشه داره زورشو میزنه ولی زورش به من نمی‌رسه و خدا شاهده صبح سرحال بلند شدم و اثری از بیماری نبود و وقتی که نفوذ کلام میزدم تو اون حالت مادرم میگف که حالا هی دروغ بگو و دردتو بروز نده ببینیم چی میشه . و چه کنم که شاید تو این مدت دوهفته که مادرم مریض بود شاید ناراحت میشدم کمی به خاطر اینکه داشت از قدرت کلام تمام به ضرر خودش استفاده میکرد و کلی باورهای نامناسب که باعث عذاب و شدت بیماریش میشد و اما سعی میکردم با این نگاه که من فقط جای خودم فرکانس می‌فرستم و کاری ازم برنمیاد ،ذهنمو کنترل کنم .خودمم تو این دوروز به هیچ عنوان نپذیرفتم که من بیمارم و همش گفتم حالم خوبه و گلبولهای سفید دارن کار خودشونو میکنن و خداوند هدایت می‌کنه و بخاطر وجود این باورهای قدرتمند کنندس که به لطف خداوند مهربان چندین ساله که حتی یک قرص هم نخوردم و همیشه سالم بودن به غیر از مواردی که خودم رعایت نکردم و بی احتیاطی کردم .

    اینه قدرت باورهای مناسب و یک مثال زنده و توانایی کنترل ذهن .

    خدارو بازهم میلیاردها بار سپاس گزارم بابت داشتن این آگاهی ها

    خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم .

    در پناه الله یکتا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای: