مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
معجزه تمرکز بر نکات مثبت
به جای تقلا برای تغییر دیگران، فقط روی بهبود خودت تمرکز کن؛
ما فقط توانایی تغییر خودمان را داریم؛
وقتی با هر بهانه ای تمرکز شما روی دیگران می رود، گمراه می شوی؛
تعهد نسب به اجرای قوانین، چگونه ساخته می شود و چگونه محکم و تزلزل ناپذیر می شود؛
منابع بیشتر:
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD379MB24 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 33 | معجزه "تمرکز بر بهبود خودت"22MB24 دقیقه
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
148. روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا
رد پای 9 خردادم رو مینویسم
دقیق حرف استاد یادم نیست ولی تو یه فایلی که نه چندین فایل گفتن که سعی کن یاد بگیری از حرف کسانی که میگن نمیتونی ،یا اینجا کار نکن و خیلی حرفای دیگه
انرژی بگیری و بگی تلاشمو بیشتر میکنم تا بهتر از الان بشم و سکوی پرتابی بشه برات تا قدم هات رو سریع تر برداری
امروز من از یه اتفاق دو تا درس یاد گرفتم اینکه خودم بودم که اون اتفاق رو با افکار و فرکانس هام رقم زدم و دوم اینکه یاد گرفتم هر وقت بگن اینجا کار نکن ،ناراحت نشم و مطمئن باشم که جای دیگه خدا روزیم رو بهم میده
صبح که من شروع به رنگ کردن تمرین رنگ روغنم کردم تا ظهر تموم شد و اصلا متوجه نشدم چجوری کار کردم
هی میگفتم خدا من هیچی نمیدونم تو نقاشیمو کار کن و بعد که تموم شد فقط به این فکر بودم که ببین وقتی از خدا کمک میخوای و اعلام میکنی هیچی نمیدونی ، دقیقا همون موقع نقاشیت فوق العاده میشه
ولی وقتی نقاشیتو وقتی شروع میکنی و از خدا کمک نمیخوای نقاشیت خوب نمیشه
و به خودم میگفتم بیشتر از خدا کمک بخواه و میگفتم خدایا هر وقت دیدی یادم رفته خودت یادم بنداز تا ازت کمک بخوام
بعد که تموم شد مادرم و خواهرم رفتن بازار و من شروع کردم به کشیدن نقاشی روی آینه و زیر لیوانی که ببرم بفروشم تو نمایشگاهی که جدیدا برگزار شده
تا غروب کار کردم و وقتی جریان اردک رو تو قسمت گفتگو با دوستان قسمت یک نوشتم بعد دوباره کار کردم و مادرم اینا وقتی اومدن گفت تو شهرک مراسمه برای رئیس جمهور و بیا ببریم اونجا نقاشیاتو بفروش
من اولش باز گفتم برم یا نرم ،نمیگن آورده مراسم بفروشه ؟ مثل هفته پیش بود که نجوای ذهنم میخواست مانعم بشه
ولی یاد اون هدایتی افتادم که خدا هدایتم کرد تا صحبت رئیس جمهورو بشنوم و دقیقا این حرفو که میگفت از دستفروشی و فقری که داشتم رسیدم به ریاست جمهوری
و به خودم گفتم طیبه باید بری و ایمانت رو به خدا نشون بدی
بعدشم تو الان مدارت رو داری طی میکنی پس آروم باش و به مسیرت ادامه بده
بعد که رفتیم ، با مادرم و خواهر زاده ام
اردک رو دفن کردیم و رفتیم
وقتی رسیدم باز تعلل میکردم که باز کنم یا نه ،مادرم سفره رو برداشت و باز کرد و منم چیدم و بعد رفت به مراسم
همین که نشسته بودیم یه دختر از در مراسم اومد و گفت میشه جمع کنید
من برخلاف دفه های قبل ، که میگفتم باشه و جمع میکردم
یهویی به زبونم جاری شد
چرا باید جمع کنم؟ گفت از مسئولای مراسم گفتن جمع کنید
گفتم میشه علتشو بگین چرا باید جمع کنم ؟
رفت تا علتشو بپرسه بیاد بهم بگه
وقتی اومد و گفت خندم گرفت
گفت که اینجا مراسم رئیس جمهوره جای اینجور کارا نیست
من باز گفتم باشه جمع میکنم ولی اگر اطلاع داشته باشین خود رئیس جمهور هم از دستفروشی شروع کرده و کاری که من میکنم کار ناپسندی نیست ، نقاشیامو میفروشم
بعد اومدم و گفتم خدا روزیمو جای دیگه میده و گفتم باشه شما با این رفتارتون باعث میشید من بیشتر تلاش کنم تا ایمانم رو به خدا نشون بدم و رفتم یکم دور تر از در اصلی مراسم وایسادم
وقتی پهن کردم ، خواهر زاده ام هم اسباب بازیاشو کنار نقاشیام گذاشت ، تا اونم اسباب بازیایی که یکم سالم بودن رو بفروشه
بعد دیدم یه دختر اومد و پرسید که قیمت چنده و یکم که حرف زد گفت آموزشم میدین ؟
گفتم بله و پرسید کجا و گفتم و گفت حتما میام مسجد تا ثبتنام کنم و شرکت کنم
تو اون لحظه یادم اومد و تحلیل های رفتارام رو شروع کردم
گفتم چرا رفتم نزدیک در اصلی بهم گفتن برو اینجا نمیشه ؟؟
و یادم اومد که باز این باور و داشتم که میگن چرا اینجا اومدی و خودم بودم که فرکانسش رو ارسال کردم
بعد که مراسم تموم شد داشتم جمع میکردم یه نفر کش مو ازم خرید و 15 هزار تمن داد
و خداروشکر کردم و برگشتم خونه با مادر و خواهر زاده ام
وقتی بردم تا خواهر زاده مو برسونم خونه شون ،گفتم نزدیکه خودت برو
گفت میترسم ، گفتم نترس خدا همراهته و تنها نیستی
اولش خواستم بگم برو و من برگردم خونه ولی حس کردم که باید برسونمش ، گفته شد که تو باورت با باور خواهر زاده و خواهرت متفاوته پس ببر برسونش و برگرد
رفتم و وقتی رسیدم خونه داشتم به فایلایی که از اینستاگرام دانلود کرده بودم گوش میدادم که فیلمایی از آیه های قرآن بود ، و وقتی به این آیه رسیدم توجهمو جلب کرد
وَلَا تَقۡفُ مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ کُلُّ أُوْلَـٰٓئِکَ کَانَ عَنۡهُ مَسۡـُٔولٗا
و از چیزى که به آن علم ندارى ، پیروى مکن؛ زیرا گوش و چشم و دل موردِ بازخواست اند
یه حسی کردم که باید سوره اسرا رو بخونم
از اپلیکیشن گوشیم نگاه کردم و شروع کردم به خوندن
به این آیه که رسیدم
سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِیٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ لَیۡلٗا مِّنَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ إِلَى ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡأَقۡصَا ٱلَّذِی بَٰرَکۡنَا حَوۡلَهُۥ لِنُرِیَهُۥ مِنۡ ءَایَٰتِنَآۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ
منزّه و پاک است آن که شبى بنده اش را از مسجدالحرام به مسجد اقصى که پیرامونش را برکت دادیم، سیر داد، تا از نشانه هاىِ خود را به او نشان دهیم؛ یقیناً او شنوا و داناست
به خودم گفتم یعنی ببین خدا داره همه کارارو انجام میده کافیه که تسلیمش باشی و همه ارده ات رو در دستانش قرار بدی
وقتی به این آیه رسیدم فقط اشک ریختم
وَکُلَّ إِنسَٰنٍ أَلۡزَمۡنَٰهُ طَـٰٓئِرَهُۥ فِی عُنُقِهِۦۖ وَنُخۡرِجُ لَهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَهِ کِتَٰبٗا یَلۡقَىٰهُ مَنشُورًا13
و عمل هر انسانى را براى همیشه ملازم او نموده ایم، و روز قیامت نوشته اى را براى او بیرون مى آوریم که آن را پیش رویش گشوده مى بیند
ٱقۡرَأۡ کِتَٰبَکَ کَفَىٰ بِنَفۡسِکَ ٱلۡیَوۡمَ عَلَیۡکَ حَسِیبٗا14
کتاب خود را بخوان، کافى است که امروز خودت بر خود حسابگر باشى
گفتم خدا چقدر عدالت داره ، چقدر قوانینش درست و به جاست
و اشک ریختم و این رو فکر کردم که انقدر خدا اختیار همه چیز رو در دست خودمون قرار داده که حتی کتاب عمل خودمونم میده به خودمون تا خودمون حساب رسی شو برعهده بگیریم
من همیشه از بچگی اینجوری فکر میکردم که خدا بررسی میکنه همه اعمالمونو و اطرافیان هم گفته بودن که خدا رسیدگی میکنه و من از بچگی تا الان 30 سال نرفتم قرآن رو بخونم که بفهمم چجوریه
و الان که دارم یاد میگیرم و میفهمم با هر بار درکم از قرآن اشک میریزم و به خودم میگم چرا من قبلا این همه سخن ارزشمند رو نخونده بودم
گفتم خدایا تو حتی انقدر بزرگ و عادلی که حتی حساب رسی رو به عهده خودمون میذاری تا خودمون به حساب خودمون برسیم
الان که دارم مینویسم یاد برنامه زندگی پس از زندگی افتادم که یکی از تجربه گرا میگفت که من تو اون دنیایی که بودم ، اعمالم رو که میدیدم خودم خودم رو مجازات میکردم
میگفت دستم پتک سنگی سنگینی میشد و خودم خودمو میزدم
اینا که یادآوری شد بهم گفتم پس خدا کاملا اختیار صفر تا صد همه چیو به خودمون داده و حتی دخالتی هم نمیکنه
و قوانینش که ثابته حتی موقع حسابرسی هم خودمون باید رسیدگی کنیم
اینارو میگفتم و گریه میکردم
به این آیه که رسیدم
تُسَبِّحُ لَهُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ ٱلسَّبۡعُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِیهِنَّۚ وَإِن مِّن شَیۡءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَٰکِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِیحَهُمۡۚ إِنَّهُۥ کَانَ حَلِیمًا غَفُورٗا44
آسمان ها ى هفتگانه و زمین و هر کس که در آنهاست، او را تسبیح مى گویند، وهیچ چیزى نیست مگر اینکه همراه با ستایش، تسبیح او مى گوید، ولى شما تسبیح آنها را نمى فهمید، یقیناً او بردبار و بسیار آمرزنده است
چند روز پیش یه تیکه فیلمی دیدم که یه آیه ای رو میخوند دقیق یادم نبود که میگفت حتی اگر بخواهید یا نخواهید تمام اعضای بدنتون و هرآنچا که هست حمد و ستایش میکنن پروردگار رو
یادم اومد که میگفتم ببین طیبه همه چیز هر لحظه ر حال ستایش و سپاسگزاریه ، چه حس خوبی داشت وقتی این آیه هارو میشنیدم و لذت بخش بود برام
از خدا میخوام کمکم کنه سپاسگزار تر باشم هر لحظه
وقتی ادامه دادم سوره رو
وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَتَهَجَّدۡ بِهِۦ نَافِلَهٗ لَّکَ عَسَىٰٓ أَن یَبۡعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا79
و پاسى از شب را براى عبادت و بندگى بیدار باش که این افزون ویژۀ توست، امید است پروردگارت تو را به جایگاهى ستوده برانگیزد
گریه کردم این آیه رو بارها و بار ها چند روزیه که خدا به من ،به شکل های مختلف تکرار میکنه و میگه شب بیا باهم حرف بزنیم ولی من وقتی میخوابم و میخوام صبح قبل اذان بیدار بشم خواب میمونم و فرداش دوباره به یه شکلی خدا این نشونه رو بهم میده به طرق مختلف که شب بیا و عبادت کن بامن حرف بزن
من وقتی داشتم این سوره رو دیشب میخوندم تا ساعت 1:30 بیدار بودم و فکر میکردم و اشک میریختم
میگفتم خدا الان که دارم باهات حرف میزنم حساب میشه برای عبادت شب ؟؟
انگار یه جور باور محدودی داشتم که باید حتما ساعت قبل اذان باشه و اگر غیر از اون باشه حرف زدن با خدا قبول نیست
به خودم گفتم تو هر وقت تونستی حرف بزنه حرف بزن مهم خداست که میدونه باهاش حرف میزنی
خیلی حس خوبی داشتم وقتی آیات خدا رو میخوندم و فکر میکردم و ازش میخوام کمکم کنه تا عمل کنم به آگاهی های آیاتش
خیلی خیلی حس خوبیه وقتی باهاش حرف میزنم این بطرگترین ثروتیه که دارم و میدونم که بی نهایت کمکم میکنه تا در این مسیر ثابت قدم باشم
برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و آرامش و سلامتی و ثروت از خدا میخوام و سعادت در دنیا و آخرت باشه برای همه مون