گفتگو با دوستان 34 | نگاه گذرا به کلیّت زندگی

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • نگاه خداگونه درباره مرگ عزیزان؛
  • مفهوم تولد و مرگ؛
  • چرا درک قانون تکامل، تا این حدّ ضرورت دارد؛

این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    399MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 34 | نگاه گذرا به کلیّت زندگی
    23MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

145 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «همای سعادت» در این صفحه: 1
  1. -
    همای سعادت گفته:
    مدت عضویت: 2308 روز

    سلام استاد عزیز ومریم جون

    سلام خدمت دوستان قشنگم که تک تکتون رو ندیده دوست دارم

    امروز صبح یه عالمه حرف اومد توی ذهنم که دوست داشتم در قالب کامنت بنویسمشون

    تمام صفحه های باز گوشیمو نگاه کردم که ببینم موضوعش مربوط به کدوم فایله هیچکدومش مربوط نبود

    اومدم بگم ولش کن هروقت موضوع فایلشو گوش دادم. مینویسم

    بعدش یه حسی بهم گفت خب برو تو قسمت یاد داشت هات بنویس بعدش که فایل مربوطشو گوش دادی کامنتو اینجا کپی کن

    چقدر جالب که موضوعی که میخواستم بگم دقیقا مربوط به حرفای دوست خوبمون نعیم‌بود

    منم فرزند طلاق بودم ولی خوشبختانه به هم برگشتن

    ولی منم بخاطر رفتارای پدر مادرم همیشه اونارو مقصر میدونستم

    هرجا کم میاوردم میگفتم منو زود عروس کردن بدبختم کردن

    همش میگفتم بخاطر کارای اونا الان تو این شرایطم وهزارتا گله دیگه

    وقتی با درسای استاد اشنا شدم فهمیدم نه بابا هرانچه برمن گذشته بخاطر خودم بوده

    والان بی نهایت خوشحالم که قانون‌خدا ثابته

    یه روز درخواست من بدبختی ومصبیت بوده داده

    الانم که درخواستم عوض شده بازم میده

    چی از این بهتر اخه؟

    بریم‌سراغ پیامی که تو یادداشت هام‌نوشته بودم تا کپی کنم اینجا

    من هرچی به روزایی که بر من گذشته نگاه میکنم میبینم واقعا ودقیقا همین بوده

    من قبل از ۱۴سالگی چون یه دختر مذهبی بودم همیشه دعا میکردم که خدایا دلم‌میخواد طعم شیرین عبادتت را بچشم

    در حد فهم همون زمانم دریافت کردم حدود یک سال تا یک سال ونیم تو فرکانس عالی بودم

    یعنی همونی که دوست میداشتم

    شبا نماز شب میخوندم و‌حسم خوب بود روزا عبادت میکردم در حالیکه تو همسن های من اصلا این داستانا نبود وهمه دنبال سرگرمی واینا بودن ومن بخاطر باورای محدودی که‌اموخته بودم بعد از یه مدتی که احساس میکردم خوشبخت ترین ادم جهان هستم وشدیدا با خودم درصلح بودم

    حس کردم که خدا از من رو برگردونده که یه مدته من فقط خوشی دیدم چون باورم این بود خدا کسایی که بیشتر دوسشون داره را بیشتر بهشون بلا میده

    وشروع کردم به جذب بلا😂

    گفتم خدا جون نمیخوام ازت دورباشم عزیزم لطفا یه امتحانی چیزی که منو به تو نزدیک کنه شامل حالم کن

    خدای منم که همیشه هدایت گره براش فرقی نمیکنه تو کدوم وری میخوای بری و‌هداییت میکنه

    چون یه مدت طولانی توی فرکانس خوب بودم ازدواج که کردم توی سن پونزده سالگی خدایی وپیر وپیغمبری همسرم بسیار بامن هم فرکانس بود وبا اینکه هشت سال از من بزرگتر بود خیلی فهمیده بود وما شدیدا باهم اوکی بودیم

    اما من چون تقاضای بلا کرده بودم به مدت پنج سال با یکی از اعضای خانواده همسرم شدیدا به مساله میخوردیم و من وهمسرم واقعا اذیت میشدیم و درد میکشیدیم

    اما همش امتحان الهی بود😂😂😂

    بعد ازاون همسرم رفت سربازی و ما هرچی ساخته بودیم دوباره صفر شد و وضع مالی خراب شد اما همیشه همسرم میگفت غصه نخوریا من دستم تو جیب خداست و باورتون نمیشه به شکل معجزه اسایی پول وارد زندگیمون میشد

    خدا خونه های گرون ولاکچری رو با قیمت یه خونه پیزوری بهمون میداد اجاره کنیم

    همیشه بساط کباب و جوجه و اینا تو خونمون بود و هزاران نعمت دیگه

    سال ۹۶زمانیکه دوباره همه چیز اروم شده بود باورهای محدود کننده من شروع شدن به الارم دادن که تو انقد درخواست رهایی از اون بنده خدارو کردی وحالا خدا کاری سرت میاره حسرت اون روزارو بخوری

    نمیدونم این باور احمقانه دیگه کجا بود بعدها کشفش کردم

    شهریور سال ۹۶ وقتی که دیگه درمونده درمونده شده بودم و به خدا پناه بردم خدا یه مسیری رو جلو پام گذاشت و بعد از یه مدتی با استاد اشنا شدم

    اولین باری که فایلاشونو دیدم انقد فرکانسم پایین بود که نپذیرفتم

    رفتم سراغ یکی از شاگرداشون

    فرکانس که اومد بالا دوباره برگشتم

    والان به جایی رسیدم که هرکسی میگه عباسمنش فلانه گوش نکن

    تو دلم میگمش برو ده سال دیگه میفهمی غباسمنش کیه اونوقت با سر برمیگردی پیش استاد

    مثل روز برام روشنه که هرچه بر من گذشته را خودم خلق کردم

    دونه دونشو‌باجان ودل میپذیرم

    استاد یه حرفی زدی قند تو دلم اب شد

    گفتی رفت وبرگشتنتم تکامل بوده نعیم جان

    چقدر خوشحال شدم

    اخه منم یه مدت از مسیر دور شدم

    وزمانیکه برگشتم از شدت عذاب وجدان که چرا باید از این مسیر دور میشدم سه ماه افسردگی شدید گرفتم که بیماری جسمانی هم همراهش شد

    وبه لطف خدای قشنگ دوباره خودمو غرق در اگاهی های شما کردم

    میدونم پیامم خیلی طولانی شد

    ولی اینجا نگم‌کجا برم حرفامو بزنم

    اینجا خانه امن منه

    این روزا تمام ویژنم اینه دستاورد خلق کنم بیاین ایران یا بیام پیش شما تو فرکانس بالا حرف بزنیم ولذت ببریم استاد عزیزم

    بخدا که هیچ شباهتی به ادم قبلیم ندارم

    چقدر حرفای این قسمت اگاهی بخش بود

    چقدر عاشق این کلامم که هرجا نور الهی نباشه ظلمت شیطان میاد

    من‌حافظ قران بودم و هیچی ازش نمیفهمیدم

    الان سوره هایی که حفظمو میخونم میگم‌الله‌اکبر اینا کجا بوده من نمیفهمیدم

    نمونه این حرف تاریکی ونور الهی هم تو ایه الکرسی هست

    خود خدا میگه هرکسی رو‌هدایت کنم از ظلمات میارمش تو نور وهرکسی از غیر از من تبعیت کرد از نور میره تو ظلمت

    خدامیدونه من چند بار ایه الکرسی را خونده بودم

    ولی درک الانم هزاران بار فرق داره

    قبلا قران میخوندم که خونده باشم که بگم من ی جز رو تو بیست دقه میخونم وهمه تحسینم کنن

    الان قرانو که باز میکنم دیگه زمانو نمیفهمم

    چقدر قشنگه

    اصلا باورم نمیشه این همون قرانی وهمون کلماتی هست که من چندین سال خوندمشون

    خدایا چطور از تو سپاسگذاری کنم

    خدایا واقعا من لیاقت نور الهی توروداشتم

    بخدا از روزی که‌یادم میاد دنبال خدا بودم

    همش به هرچیزی که فکر میکردم منو به خدا نزدیک میکنه عمل میکردم

    حالا نااگاه بودم راهو غلط میرفتم

    امروز استادم گفت اینم جزوی از راهت بوده انقدر خوشخال شدم

    من از هفت سالگی نماز وروزه و میگرفتم

    نماز واقعه میخوندم

    نماز غفیله و هرچی میگفتن راه نزدیک شدن به خداست

    من همیشه هرکسی را میدیدم بهش کمک میکردم

    با اینکه خیلی بچه بودم

    وقتی بعد از ازدواج به مساله خوردم

    همش میگفتم من تحمل میکنم

    من سکوت میکنم وخدا به من پاداش میده

    ولی بالاخره پیداش کردم

    اون سری که‌دور شده بودم طعم خدای واقعی رو چشیده بودم واسه همین نمیتونستم دیگه بدون اون زندگی کنم

    بهش گفتم یه بار دیگه تو برگرد تو قلبم من دیگه تااخر عمرم نگهت میدارم😂😂

    دورش بگردم اونم برگشت

    ومن‌الان غرق تو ارامش وجودشم

    به تمام کائنات قسم از حس داشتنش هیچی زیباتر ا

    ارامش بخش تر

    و بهتر نیست

    خدایا توروداشتن‌یعنی همه چیز داشتن

    راستی چند روز پیش از طریق پیام یکی از دوستای سایت این پیامو دریافت کردم

    نوشته بودن وقتی یه امتحان مهم داری پشت فرمون

    و موقع ظرف شستن که درس نمیخونی

    میشینی پشت میز وبا تمرکز درس میخونی

    حالا چطور برای مطالب به این مهمی وقت نمیذاری

    و این رفت توی ذهنم گفتم دقیقا همینه

    من‌همیشه فایل توی گوشمه ولی باید هر فایلی گوش میدم با تمرکز وبنویسم و…

    واین کارو شروع کردم وخدا میدونه چقدر تاثیراتش چندبرابر شد

    درسته الان باید چند ساعت زودتر بیداربشم

    درسته باید بیشتر توخونه بمونم

    درسته کل فضای مجازی و کل تلویزیون وهرچی هست. رو کنار گذاشتم

    اما انقد حسم خوبه که خدا میدونه

    من‌این زندگی را با هیچی عوض نمیکنم

    من اصلا این دنیارو بخاطر این حسش دوست دارم

    عشق بازی با خدای خودم

    مرسی از اینکه اینهمه زمان گذاشتین کامنتمو خوندین

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای: