مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- احساس خوب، گره گشای هر مسئله ای است؛
- ثروتی به نام رضایت درونی؛
- در صلح بودن با جریان هستی؛
- معیار خوشبختی، آرامش درونی است؛
- پایدارترین ثروت، رضایت درونی است؛
- اصلی اساسی به نام “تمرکز تقسیم نشده”؛
منابع بیشتر:
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD516MB33 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 36 | تمرکز تقسیم نشده30MB33 دقیقه
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
169. روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا
رد پای روز 3 تیر ماه رو مینویسم
گوش بده به نفعته ، گوش ندی، چجوری میخوای تغییر کنی
چجوری میخوای نتایجت پایدار بشه ؟ پس بگو چشم و حرفی نزن
من امروز که تو خونه تنها بودم و دیروزش مادرم با خواهرم و همسرش رفتن کربلا ، از صبح که بیدار شدم مشغول طراحی بودم
احساس کردم دقت نمیکنم و همه اش تو فکر اینم تعداد طرح های بیشتری رو طراحی کنم
ولی یه حسی بهم گفت که طیبه گوش بده ،دقت کن ، تکرار نکن اشتباهت رو
یه سری سوالات رو خود به خود از خودم پرسیدم
گفتم مگه نمیخوای تو طراحی پیشرفت کنی؟ وقتی میخوای چهره بکشی و چشمی طراحی میکنی ،چهره هات درست و اصولی در بیاد؟
مگه نمیخوای یاد بگیری ؟
پس عجله برای چیه
تو هر کاری ، نه فقط این کار ، باید صبور باشی و آروم آروم پیش بری
و گفتم ببین چه یک طرح بکشی چه 10 طرح در طول روز ، طرحی ارزشمنده که :
1 . با صبر و حوصله طراحی کرده باشی
2.دقت کنی ،که همون میشه کنترل ذهن ، خودتو بسپری به خدا بگی کمکت میکنه و یادت باشه که اگر کنترل کنی ذهنتو و نذاری که مانعت بشه و تو رو عجول کنه اونموقع پیشرفت حاصل میشه
وگرنه هرچقدر طراحی کنی ولی هیچ کدوم درست نباشه مفت نمی ارزه
و به درد نمیخوره چون دقت نداشتی
و به خودم یادآور شدم که من فقط کارایی که باید انجام بدم رو انجام میدم باقی با خدا و نباید حتی پارو رو بگیرم دستم
گفتم طیبه یه طرح رو در طول روز طراجی کنی ولی تلاش کنی اصولی و با دقت و آرومپیش بره خیلی بهتر از ده تا طراحیه که عجله ای کشیدی و درست درنیومده
چند روزیه که به خودم یادآوری میکنم و سعی دارم دخالتی نکنم تو این مسیر
و فقط سعی کنم بیشتر چشم بگم
وقتی طراحی کردم ، خواهرم گفته بود ناهار میاره، بهش زنگ زدم گفت هوا گرمه نمیشه تو بیای؟
خونه شما گرمه و کولر ندارین
چون هنوز درست نشده پمپ ساختمونمون و خونه مون غربی شرقیه ،گرم هست و هر کس میاد خونمون نمیتونه بشینه و زود میره
داشتم به این فکر میکردم که من چقدر به این هوا عادت کردم درسته وقتی دمای تهران 40 یا 39 درجه میشه نمیتونم بشینم اتاقم ولی روزای دیگه عادت کردم
انگار مثل خوراک و همه چیز ،خوابیدن و کنترل ذهن میمونه
یادمه اوایل انقدر برام سخت بود کنترل کردن ذهنم که کلافه میشدم و میگفتم عجب غلطی کردم تا کی باید ادامه بدم ولی میگفتم، نه نشونه های کوچیک رو دیدم، این یعنی اگر تلاش کنم رفته رفته بهتر و بهتر میشه و ادامه دادم و هر روز دارم تلاش میکنم
و دلیل ادامه دادنم بیشتر به این بود که حسم هر لحظه داشت بهتر و بهتر میشد و وقتی میدیدم این حس این رهایی و وابستگیم به آدما که کمتر شده ،حنی وابستگیم به مادرم رفته به کسانی که دوستشون دارم و میدیدم رها تر شدم و آروم تر ،دوست داشتم این مسیرو ادامه بدم
درسته سخت میگذشت برام ولی وقتی اون آرامش درونم بیشتر میشد و با خودم کم کم به صلح میرسیدم ، بیشتر دوست داشتم ادامه بدم و تلاش کنم
و اینکه تو گرمای شدید تو اتاق گرم یا خونه گرم نشستن که آفتاب مستقیم بزنه به اتاق و طبقه 8 باشی خیلیا نمیتونن تحمل کنن
خود من اوایل که اومدیم خونمون و گرفتیمش وقتی دیدم گرمه نمیتونستم تحمل کنم و دائم ناشکری میکردم
الانم یه وقتایی یادم میره و ناشکری میکنم ولی سعی میکنم شکر کنم که همین خونه رو داریم و اتاقش برای من خود بهشته
بارها و بارها وقتی اتاقمو میبینم پر از رنگ و وسیله نقاشیه و میز و کمد دارم خدارو شکر میکنم و تا جایی که یادم میاد 4 سالی که خونه رو گرفتیم بیشتر وقتا انقدربرای خونمون ذوق میکنم انقدر شکر میکنم که از شدت ذوق کیف میکنم عین بچه ها
حتی همیشه میگم خونه ما مثل هتلا میمونه تمام وسایل و چیدمانش فوق العادست و شکر میکنم که داداشم برامون اینجوری تمیز و مرتب دکوراسیونشو چید و همه اینا البته اول از همه کار خداست که اینجوری عین بهشت چیده برامون
چند روز پیش که تهران هواش گرم تر شده بود چند باری ناشکری کردم ،نمیتونستم رنگ روغن کار کنم و تو هوای گرم رنگام خشک میشدن و این کلافه ام میکرد و هفته پیش خدا هدایتی بهم یه راه نشون داد که روغن زیاد به رنگام بزنم که مانع از خشک شدن سریع بشه و بتونم محو کنم رنگ رو
و نمیدونم دلیلش چی بوده ولی خیریتی داشته که خدا بهم یاد بده تو گرمای شدید چجوری کار کنم
البته حسن خیلی بزرگ هم هست برای من که رنگ روغن زود خشک بشه میشه دوباره کار کرد ولی همکلاسیام میگفتن دیر خشک میشه کارشون
وقتی مادرم اینا رفتن کربلا یهویی پنکه ای که داییم داده بود خراب شد و کار نکرد و گفتم بیا اینم خراب شد از کسی نباید وسیله گرفت وگرنه خراب میشه و بیا و درستش کن
چون از بچگی شنیده بودم از کسی نباید چیزی گرفت به خصوص وسیله برقی که اگر خراب بشه دردسر میشه
و من متوجه شدم باور محدودی هم داشتم و باید اصلاحش کنم
انقدر شنیدم و باور کردم و از این اتفاقا افتاده که دیدم خراب شده انگار باور محدودم قدرت گرفته
و خداروشکر میکنم که کمکم میکنه تا متوجه این باور های اشتباه بشم
بعد که خواهرم گفت تو بیا خونه ما کولر داره خنکه ، هی یه حسی میگفت تو برو و من گوش ندادم و گفتم نه من نمیتونم بیام طراحی میکنم و بهانه کردم که نرم اونا بیان با هم ناهار بخوریم
ولی همون حس هی تکرار میکرد تو برو مگه نگفتم برو
ولی گفتم نه نمیام و خداحافظی کردم
بلافاصله شنیدم ،انگار قشنگ یکی با صدای خودم داره گفتگو میکنه ، انقدر این صدا رو دوست دارم که وقتی نمیشنومش دلم شدید تنگ میشه
بعد قطع کردنم حس کردم گفت مگه نمیخواستی گوش بدی به حرفام ،مگه قرار نشد هرچی من گفتم بگی چشم ،چرا داری وعده ای که دادی به هم میزنی
من زود به خودم اومدم و زنگ زدم به خواهرم و گفتم من میام الان خونه تون و حاضر شدم و 2 ظهر بود رفتم خونه شون تا ناهار بخورم و برگردم
باز حس کردم که گفته شد ، ببین زحمت کشیده برای تو هم غذا درست کرده بعد تو خودخواه شدی و میخواستی غذاتو بیاره خونه ،دیگه سعی کن این کاراو نکن
و سعی کن همون اول گوش بدی به حرفم نه اینکه بعدش بگی باشه
اینو که گفت یاد چند روز پیش افتادم که خواهر زاده ام به حرفام گوش نمیداد ، بهش گفتم میری نون بخری اولش گفت نه و بعد یهویی گفت باشه ،من تو دلم گفتم میخوام چیکار الان میگی باشه بعد به خودشم گفتم نمیخواد بری خودم میرم نون میگیرم و همینجور که بهم یادآوری شد
گفتم خدایا منو ببخش
من فکر میکردم که رفتار خواهر زاده ام هست که گوش نمیده ولی الان که یادآوری کردی بهم دیدم خودم اینکارو میکنم و توقع دارم کسی این کارو نکنه
من به حرف خدا گوش نمیدم بعد توقع دارم کسی به حرفم گوش بده ، یا مادرم قبلا میگفت برو نون بخر یا خرید کن اولش میگفتم نقاشی دارم ولی بعد که حاضر میشد بره میگفتم صبر کن من برم
ولی خداروشکر خیلی بهتر شدم و کمتر پیش میاد که گوش ندم ولی به حرفای خدا هم گوش نمیدادم بیشتر وقتا
و یاد حرفای استاد عباس منش افتادم که میگفت
باید اصولت رو از این چیزا مشخص کنی
اگر از چیزی ناراحت میشی باید اصولت باشه که خودت این کارو انجام ندی
الان متوجه میشم که چقدر فکر کردن به آدم کمک میکنه تا درسایی که باید یاد بگیری رو یاد بگیری
وقتی رفتم و برگشتم خونه تو راه مسیرم یهویی تغییر کرد
میخواستم بستنی بخرم هوا گرم بود گفتم خدا میشه بستنی بخرم و حس کردم نباید بخرم و چشم گفتم و رفتم خونه
بعد از ظهر نزدیک غروب میخواستم برم نون بخرم مشغول نقاشی کشیدن بودم یهویی دیدم ساعت 7 هست زود حاضر شدم گفتم خدا میشه نون تموم نشه و رفتم ،باشه که بگیرم ؟
تو راه که میرفتم گفتم البته هرچی تو بخوای اگر بود که میگیرم
وقتی رسیدم دیدم یه عالمه نون تو نایلون گذاشتن و اولش گفتم خمیر شدن نگیرم ولی برگشتم و گرفتم
یاد حرف استاد عباس منش میفتم وقتی اینجوری پیش میاد که در زمان مناسب به اون چیزی که میخوای بهت میرسه
وقتی برگشتم دیدم ابرا همگی جمع شدن و صدای رعد و برق میاد اولش نمیخواستم برم خونه و با نونا میخواستم پیاده برم یکم قدم بزنم
ولی قشنگ حس کردم یه اراده قوی داره منو هدایت میکنه سمت خونه وقتی رفتم نونارو بذارم خونه دیدم پنجره ها بازه و همه رو بستم و رفتم بیرون
تازه فهمیدم چرا منو خدا هدایت کرد خونه برگردم تا پنجره هارو ببندم که بارون اگر بارید نقاشیام خیس نشن و بارون شدیدی که بارید نونا خیس نشن
وقتی رفتم بیرون، یهویی شدید مثل اینکه با تشت بزرگ اندازه آسمون آب میریخت خدا به زمین، انقدر فراوانی بود که بی نهایت زیبا بود زیر بارون با خواهر زاده ام رفتیم گفتم بذار خیس بشیم خیلی خیلی حس خوبی داشت
عین باریدن بارون که تو زندگی در بهشت ،خونه استاد عباس منش شدید میبارید اونجوری بود و بی نهایت زیبا بود
با خواهر زاده ام زیر بارون تماشا میکردیم ریختن قطرات بارون رو به کوچه و خیابون و درختا
بعد که قطع شد خیس خیس شدیم و خیلی حس خوبی داشت و بستنی رفتیم بخریم و خیلی روز خوبی بود فوق العاده شاد بودم و از زیبایی ها و فراوانی خدا کیف میکردم
خداروشکر که این همه نعمت رو دیدم و حس خوبی داشتم
امروز من بی نهایت زیبایی بود و درسایی که باید یاد میگرفتم
و از خدا میخوام یادم بده چجوری عمل کنم و درسایی که یاد گرفتم ،جایی که باید عمل کنم درست رفتار کنم
خدای من بی نهایت ازت سپاسگزارم خدایا شکرت
برای تک تکتون بی نهایت زیبایی و شادی و سلامتی و آرامش و عشق از خدا میخوام