مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- باور ساختن با آموزه های روانشناسی ثروت 1؛
- نقش باورهای توحیدی در تجربه خوشبختی؛
- هر فردی، ضربه های ویرانگر شرک را تجربه کرده است؛
- پیرو آیین ابراهیم باش که موحّد بود و مشرک نبود؛
- توحید یعنی قدرت ندادن به هر عاملی بیرون از خودت؛
- تغییر کانون توجه خود را از همان وضعیتی که هستی، شروع کن؛
- اجازه دادن به خداوند برای هدایت به سر راست ترین “جگونگی”
- خداوند وقتی به هدایت تو ادامه می دهد که قدم اول را بر می داری؛
- معجزه نگاه مثبت و سپاسگزارانه، به هر اتفاق و شرایطی؛
منابع بیشتر:
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD758MB49 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 37 | «توحید»، اساس خوشبختی45MB49 دقیقه
استاد همیشه میگه به چطوری فکر نکن ولی تنها چیزی که من ازش یادگرفتم جواب سوالاتی بوده که با چطوری شروع میشه!
چون دیگه من بلدم در بدترین حالت روحی چطوری به بهترین حالت برسم؛ بلدم چطوری حال خودمو خوب کنم!
چطوری به خواسته هام برسم! چطوری ذهنم رو کنترل کنم چطوری موفق بشم، چطوری بدون هیچ عامل بیرونی احساس خوشبختی کنم؛ چطوری خودمو دوست داشته باشم، چطوری در کسری از ثانیه شرایط رو به نفع خودم تغییر بدم!
چند سال قبل با کوله باری از سوال بی جواب داشتم مثل بقیه مردم زندگی می کردم و کسی نمیتونست جواب هیچ کدوم از سوالاتم رو بده! چند سال پیش میدونستم یه خدایی هست که هیچ ربطی به خدای شبیه سازی شده نداره و پیداش نمیکردم، چند سال پیش روزمرگی داشت خفم میکرد و از نداشتن اعتماد بنفس رنج میبردم، چند سال پیش انقد خودم رو دوست نداشتم که در دوست داشتن بقیه افراط میکردم؛ چند سال پیش نمیدونستم قوی بودن یعنی چی ولی میخواستم قوی باشم! چند سال پیش انقد به نظر دیگران اهمیت میدادم که نمیدونستم خودم چی دوست دارم، انقد سرم تو زندگی بقیه بود که نمیدونستم به چی علاقه دارم! ولی الان میدونم، الان همه چی رو میدونم!
الان میدونم که هر لحظه باید چیزای جدید یاد بگیرم، الان میدونم خدا کیه خدا چیه الان میدونم به من یه زندگی خوب یا بد داده نشده هنر منه که تبدیلش کنم به زندگی خوب؛ الان میدونم همه اگه یه راهی رو میرن دلیل بر درست بودنش نیست و نظر من اولویته
الان میدونم چی رو دوست دارم به چی علاقه دارم کیم چیم چیکارم وظیفم چیه و چکار باید بکنم و وقتی همه اینارو فهمیدم قوی شدم
انقد قوی که توی هر کاری برم کمتر از یه سال موفقیت ها رو شروع میکنم و بزرگترش میکنم
انقد قوی که کلمه میتونم عادی ترین کلمه برای من شده، انقد قوی که جمله «خیلی راحت انجامش میدم» جز بدیهیات زندگی منه و میتونم به وجود خودم افتخار کنم، انقد قوی که از رفتن هیچ آدمی نمیترسم، انقد قوی که برای نگه داشتن هیچ آدمی بهش محبت نمیکنم و صرفا برای دل خودم محبت میکنم! انقد قوی که اصلا نمیخوام خودمو به کسی ثابت کنم، انقد قوی که همیشه اعتماد بنفس من تحسین میشه!
چند روز پیش به این فکر میکردم که چطوری از استاد تشکر کنم که حالش خوب شه هیچ راهی بنظرم نرسید بجز نوشتن این کامنت بعد از شنیدن حرفای رزای عزیز که چقد دل چسپ بود و لذت بخش؛ چقد صداش پر از آرامش بود و اطمینان!
استاد منم اینارو نوشتم که با گفتن نتایجم ازتون تشکر کنم که شما لذت ببرین و منم با خودم حال کنم! شما به من گفتین به درامد دلاری فکر کن مهم نیست کجایی بهش فکر کن و من فکر کردم و گفتم میشه و من فکر کردم و فکر کردم و فکر کردم تا باورش کردم و شد الان من ۲۲ سالمه توی سنندجم استان کردستان و من درامد دلاری دارم اونم نه ماهانه و هفتگی درامد روزانه؛ اونم نه درامدی که وقتم رو بگیره نه درامدی که ثابت باشه درامدی که جریان داره و من میتونم متنوع بدست بیارم همه چی تحت کنترل منه و میتونم با رعایت تکامل تا یه سال دیگه روزانه ۱۰۰۰ دلار در بیارم! اونم کاری که نمیدونستم چیه و آیا اصلا وجود داره یا نداره ولی من ویژگی هاش رو تو ذهنم ساخته بودم و الان بعد ۹ ماه من به درامد هفتگی ۱۰۰ دلار رسیدم و بزودی به هزار دلار در روز میرسم!
من هدایت شدم به این کار، کاری که تا پارسال نمیدونستم وجود داره و من توی کلاس ۱۸ نفری تنها نفری بودم که موفق شد و به نتیجه رسید چون من طبق قانون جلو رفتم و همه چیمو گذاشتم و تمرکزم رو گذاشتم رو این کار چون استاد میگفت دلیلش رو نمیدونستم ولی الان میدونم چرا استاد میگفت شاخ و برگ اضافی رو قطع کن چون دقیقا جایی که همه عقب کشیدن و وا دادن من موندم و تنهایی ادامه دادم؛ من راهی برای برگشت نداشتم چون کاری برای برگشت نداشتم و باید میرفتم و خدا درارو باز کرد و شد و من اعتماد بنفس گرفتم! اصلا نتیجه مهم نیست دیگه مهم ترین نکته برام اینه که میتونم خیلی کارای بزرگتری انجام بدم چون یک بار انجام شد الان دیگه مهم نیست بقیش چی میشه کل کارم بترکه و از بین بره برام مهم نیست چون من میتونم هر کاری رو انجام بدم، هر کاری و در کمتر از یکسال توش موفق بشم ولی الان دیگه نمیخوام هر کاری رو انجام بدم میخوام برم خودمو تجربه کنم میخوام برم علایقمو دنبال کنم و ادامه بدم.
این عددا رو شاید نمینوشتم بهتر بود چون هنوز قطعی نشده ولی منطق و قانونش اینطوری جلو میره ولی میدونی نمیشه نگی، نمیتونم نگم، چون من هر وقت نا امید میشدم تو این مسیر، میومدم کامنتارو میخوندم و به من باور ادامه دادن میداد و منم باور میکردم میشه و الان با کوله باری از تجربه زندگی میکنم که با کمک قانون الان تبدیل به آدمی شدم که آدمای ۴۰،۵۰ ساله میان زنگ میزنن ازم مشاوره میخوان، کمک میخوان برای کسب و کارشون؛ نه اینکه بگم اینا چیزای بزرگیه برام نه! خیلی طبیعیه و باید همین باشه چون من میتونم با چند ثانیه تفکر بفهمم طبق قانون تصمیم درست چیه، چون من میفهمم هنر زندگی کردن رو و اینا بخاطر داشتن استاد خوب و همکلاسیای عالیه! حالا خودم هیچی همه بستگان من عضو سایت شدن بدون اینکه حتی کلمه ای بهشون بگم یا تبلیغی کنم ولی میدونستن من دارم یه چیزایی گوش میدم و از بس سریع تغییرات رو میدیدن خودشون اومدن، منم خبر نداشتم تازگی فهمیدم که یه مدتیه همشون اومدن؛ مادر، خواهر، خاله، دختر خاله و… لذت بخشه دستی از خدا شدن.
نمیدونم چقد نوشتم نمیدونم چی گفتم ولی میدونم هر چی گفتم در مطمئن ترین و قدرتمندترین حالت وجودم بوده و توحیدی ترین چیزی بوده که نوشتم چرا من میتونم اینجوری حرف بزنم؟ چون من پامو جای سفت میذارم و حرکت میکنم، قلبمو به منبع قدرتمند وصل میکنم و حرف میزنم و لذت میبرم!
سنم رو که نگاه میکنم۲۲ سالمه و ادامه زندگیم رو میبینم مثلا ۲۵ سالگی حیرت زده میشم چون بجز بهشت چیزی نیست بجز زیبایی و موفقیت نمیتونم چیز دیگه ای رو ببینم خدایا ازت مچکرم!
ولی در آخر یه چیزی میخوام بگم که این روزا اون برام ملاک اوج گرفتنم شده اونم با یه شعر میگم:
چون تو را در منزل جانانه مهمانت کنند
گول نعمت را مخور مشغول صاحب خانه باش
رابطم با خدا اطمینانیه که از حضورش احساس میکنم اعتمادیه که بهش پیدا کردم؛ نزدیکه و اجابت میکنه و منم درخواست میکنم.
ادامه شعر میگه:
یا مسلمان باش یا کافر دورنگی تا به کی
یا مقیم کعبه شو یا ساکن بت خانه باش
تکلیفمو با خدا یه سره کردم، طبق تکامل همیشه به خدا میگم میخوام کجا باشم میگم چی میخوام و چون اطمینان دارم از اینکه پاسخ میده، فرکانس بی نیازیشم خود به خود ارسال میشه و من میرسم، بخدا میرسم، اصلا میرسم چیه! جوری میارتش میذاره دم در میگم خدایا من چرا نمیفهمم تا کی نمیخوام یاد بگیرم که تو انقد خوبی! تا کی نمیخوام بفهمم چقد تو با مرامی!
از دست و زبان که براید کز عهده شکرش به در آید
در پایان بگم واقعا خوشبحال اونی که این کامنت رو میخونه چون من این کامنت رو با ایمانی نوشتم که خودم چند پله رشد کردم!
خدایا شکرت برای استاد عباسمنش انقد بهش بده انقد بهش بده و جاهای خوب ببرش که روز به روز حالش بهتر و بهتر شه.
نه تنها استاد به همه ی بچه های سایت و به همهی مخلوقاتت چون تو بی نیازی و مارو هم میتونی بی نیاز کنی
امیدوارم تونسته باشم ازتون تشکر کنم استاد گیان(جان)
و به همین اندازه از خانم شایسته بزرگوار سپاسگزارم
و همهی بچه های سایت که با نوشتن کامنتاشون منو چندها سال بزرگتر کردن.
در پناه حق