گفتگو با دوستان 37 | «توحید»، اساس خوشبختی

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • باور ساختن با آموزه های روانشناسی ثروت 1؛
  • نقش باورهای توحیدی در تجربه خوشبختی؛
  • هر فردی، ضربه های ویرانگر شرک را تجربه کرده است؛
  • پیرو آیین ابراهیم باش که موحّد بود و مشرک نبود؛
  • توحید یعنی قدرت ندادن به هر عاملی بیرون از خودت؛
  • تغییر کانون توجه خود را از همان وضعیتی که هستی، شروع کن؛
  • اجازه دادن به خداوند برای هدایت به سر راست ترین “جگونگی”
  • خداوند وقتی به هدایت تو ادامه می دهد که قدم اول را بر می داری؛
  • معجزه نگاه مثبت و سپاسگزارانه، به هر اتفاق و شرایطی؛

منابع بیشتر:

دوره روانشناسی ثروت 1 

دوره 12 قدم


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    758MB
    49 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 37 | «توحید»، اساس خوشبختی
    45MB
    49 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

466 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «لیلا توسلی» در این صفحه: 1
  1. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 801 روز

    به نام خدا وسلام به خدا وهمه عزیزان سایت.

    116ردپاروزشمارزندگی به سبک الهی راتجربه کردم.

    الهی بی نهایت توراسپاسگذارم که به ما

    جیگرگوشه نی،نیِ سالم هدیه کردی تابدهاسپاس.

    من این فایل روقبلا دیدم خیلی حال کردم واستادومریم جون تحسین میکنم وبه شماتبریک میگم که به ماآموخته ای مابی انتهاهستیم نه مبدا داریم نه مقصدفقط تواین سفرالهی که کل اسپانسریش باصاحب ماست یک چیزبرامون میمونه لذت حضورولذت بازی روزگارازماس دیگه بقیه فانی است.

    بنده هفته ی قبل باشمارهایی که ازیک خانم راوی گرفته بودم تماس گرفتم برای امرخیرچندنفرگفتن عکس آقازاده روبفرستین پسرم عکس فرستادیکی پیام دادتماس بگیرین آدرس بدم خداروشکرازهمون شب که قرابودبرافرداهماهنگ کنیم معدی من به هم خوردکه کنسل کردم چون واقعارمقی که ازخانه برم بیرون روندارم.

    ویک دخترخانمی گفت هفته ی آینده تماس بگیرین خبرتون میدم!اول این هفته تماس گرفتم همون دخترخانم گفت مشخصات آقاپسرتون چی بود؟

    گفتم مهندس عمران بعدلحظه ای گفت نه خانم موافقت نشده منم سریع گفتم الهی شکرخداخیرتون بده هم براشماخواستگاردلخواهتون میادهم برای ماجای بهتری هست اون دخترخانم هم همین دعاروبرای ماکردوخداحافظی کردم!انشاالله بهتربشم که بتونم برم خواستگاری.

    خدایاهم تومیدونی هم خودم که من ورای دیگران به این دنیاآمده ام من جوردیگری روتوحساب بازکردم خدایابه این حساب کتابهای من بیشتررسیدگی کن!!!!

    یعنی من ماقبل انسانهای اولیه هستم به رهبریتت توهرکاری نیازدارم یاریم ده.

    امروزرفتیم درمانگاه همون اولش گفتم به نگهبانی بگومریض اورژانسی دارم که باماشین بریم تودرمانگاه بنده خدامیله رودادبالاواردمحوطه شدیم چندتاپله بودنای راه رفتن نداشتم بااسانسوررفتیم عزیزدلم گفت:ویلچردارین پذیرش گفت ازنگهبانی بگیرویلچر رو آورد نشستم عزیزدلم ازمریض قبلی اجازه گرفت که من اول برم پیش آقای دکترآقای دکترویزیت کردعزیزدلم من بردتوتزریقات بره داروبگیره گفتم خانم کمکم کن روتخت درازبکشم گفت باشه همراهیت بیاد!¡!!!!!!!!!

    من به همراهی مریض دیگه گفتم لطفاکمکم کن روتخت درازبکشم بنده خداکمکم کردرفتم روتخت،به نفربعدی گفتم کمکم کن ازاین تخت برم اون تخت دم درب چون تکیه گاه داشت راحت بودم.

    به خانم دیگه گفتم لطفایک لیوان آب برام بیارین آب آوردواشاره کردم بلندم کن ولیوان آب روبه دهانم داشت درازم کردگفتم گُرگرفتم لباسم روکم کن گفت نه الان سردمیشی گرمانداره.

    داروهاروعزیزدلم دادبه یک پیرزن که بده به خانم تزریقات خودموبه زحمت بلندکردم گفتم شربتشوبدین بخورم یک خانم بهم شربت دادخوردم بعدهم آمپول وسرم.

    وتواین 40 دقیقه ای که توتزریقات بودم گفتم قدرلحظه هاتوبدون لیلاقشنگه فایل گوش کردم .

    خانم سرم رابه پشت دستم وصل کردگفتم دستم میسوزه آمدگفت خانم نشتی داره! بنده خدادست تنهابود سرش خیلی هم شلوغ بود.دوباره عزت نفسم روبالابردم گفتم دستم میسوزه گفت الان میام به پشت دستم نگاه کردم دیدم عه پشت دستم ورم کرد.صدازدم گفتم اصلا سرم تورگ نمیره!! خانم بغلی هم گفت آره دستت ورم کردخانم تزریقات اومدگفت آخرای سرمِ ازدستم کشیدگفتم نه بقیه شم لطفا برام وصل کن این دفعه جای همیشگی وصل کردتاتمام شداینوگفتم که اینجاازعزت نفسم استفاده کردم الهی شکرت.

    لحظه آخریک دخترخانم نوجون بودازش پرسیدم بهتری ؟؟؟

    گفت الحمدوالله وهمون لحظه باهاش یک پیام بازرگانی اجراکردم گفتم لیلادمت گرم چون چندروه بیرون نرفتم امروزنیم ساعت رفتم پیاده روی اصلا رمق راه رفتن رو نداشتم توهمون مسیرولی 2جاپیام بازرگانی روانجام دادم گفتم حال جسمت ناخوبه احساس خوب وانرژی خوبت روبابقیه به اشترابذاراینم کارنیک است برای گسترش جهان هستی لبخندبزن الهی شکرت خدایاکمکم که وقتی روح ازجسمم جداشدبگم خدایاروحی که دربدن داشتم آزادورهابودواین جسمم وذهنم رابااصل وجودیکی کنم من خودم رادوست دارم این مسئله هم که برام پیش اومدالخیروفی ماوقع هرچی هست به نفع منه.عاشقتونم وبه همه تحسن میگم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: