مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- باور ساختن با آموزه های روانشناسی ثروت 1؛
- نقش باورهای توحیدی در تجربه خوشبختی؛
- هر فردی، ضربه های ویرانگر شرک را تجربه کرده است؛
- پیرو آیین ابراهیم باش که موحّد بود و مشرک نبود؛
- توحید یعنی قدرت ندادن به هر عاملی بیرون از خودت؛
- تغییر کانون توجه خود را از همان وضعیتی که هستی، شروع کن؛
- اجازه دادن به خداوند برای هدایت به سر راست ترین “جگونگی”
- خداوند وقتی به هدایت تو ادامه می دهد که قدم اول را بر می داری؛
- معجزه نگاه مثبت و سپاسگزارانه، به هر اتفاق و شرایطی؛
منابع بیشتر:
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD758MB49 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 37 | «توحید»، اساس خوشبختی45MB49 دقیقه
به نام خداوند جان
سلام خدمت دوستان عزیز و استاد دوست داشتنی وخانم شایسته مهربان
امروز آمده ام از یه تجربه عملی براتون بگم که توی این تجربه قدرت ذهن ،قدرت توجهات منفی ،ایمان به خدا ،قدرت تکامل رو بیان کنم
درآخرین روز از تابستان امسال من تصمیم گرفتم به دل تاریکی در دل کوهستان تک وتنها سفر کنم ،سفری که نزدیک به 100بار تصمیم گرفته بودم ولی ذهنم ونجوای شیطان مانع از آن میشد ولی اینبار خدا هدایتم کرد و آنچنان در دل من امیدی و گرمای داد که نمیشد بگم نه ،خوب من این تجربه رو قبلا داشتم ولی تنهای نه با دوستان خودم بودم ولی همیشه دوست داشتم برم ولی کسی نبود یا کار داشتند و من از استاد یاد گرفتم که غیر از خدا روی کسی حساب باز نکنم خوب باید به این دانش عمل هم میکردم
کوله وچادر خودم روبرداشتم وزدم به دل کوهستان ،توی مسیر که میرفتم واقعا فکر نمیکردم که کوله همراه هست جون واقعا وزنی نداشت برایم اخه من کوله سبکتر از این رو هم کوه برده بودم خیلی فشار روی من می آورد ومن روخسته میکرد ،انگار که خدا کمکم میکرد وبه پاهام هم قدرت
رسیدم به مقصد جای که خواستم چادر بزنم از خدا کمک خواستم ،اینجا ،چادر بزنیم خدا ،یا اونجا ،نه نه یکم بریم بالاتر ،چشم بریم و رفتم جای که چشمه ابی بود و کلی درخت حتی هیزم برای آتیش ،هوا هنوز زیاد تاریک نشده بود که چای گذاشتم ،بعد هم چادرم رو زدم ،دیگه هوا کاملا تاریک شده بود و گاهی هم نجوای شیطان شروع به سرو صدا میکرد که الان چی میشه ،ولی یاد رب من رو اروم میکرد ،اینجا بود که فهمیدم توجه به اخبار و نکات منفی چه قدری داره ،خدارو شکر
اخباری که من نخوانده بودم ولی فقط توی جمع مطرح شده بود ،یا هنگام عبور از کنار جمعی به گوشم رسیده بود که حتی من به اون ها فکر نکرده بودم و کلا فراموش کرده بودم ،شیطان به خاطرم می آورد که چند سال قبل در اینجا چه اتفاقی افتاده واز این خبر های که زیادهم جالب نیست
از خدا کمک خواستم و دل قرص شد آرام محو ستاره های که سال ها به این زیبای ندیده بودم آسمانی که. وقتی از توی شهر وجای که نور هست نگاه میکنی فکر میکنی ستاره ندارد یا کم هست ،پر از ستاره شده بود وآسمان رو نور باران کرده بودند
طولی نکشد که دوباره نجواها شروع شد ،خدایا چکار کنم ولی هربار که این نجوا ها شروع میشد هیج ترسی در دلم نبود به خدا امان داشتم ودارم زمان گذشت ومن در سکوت و در تاریکی داشتم فایل های استاد رو گوش میکردم و به اون ها فکر میکردم ، نمیدانم ترس بود یا الهام ولی ناگهان در دلم آشوب شد که پا شم برم از خدا خواستم که خدای اگه قرار هست که ادامه بدم بهم نشانه ای بده و اگه هم قرار هست برم باز هم از تو کمک میخواهم و نشانه ،که نشانه ای امد که برگرد وبس است وشروع به جمع کردن چادر کردم و با چراغ گوشیم راه رو پیدا کردم وبرگشتم توی مسیر داشتم فکر میکردم که چرا نتونستم ادامه بدم ،توی دلم میگف که تو 100بار خواستی بیای ولی نیومدی اینبار اومدی ،این یعنی رشد وتکامل ،تو فهمیدی که توجهات رو چگونه کنترل کنی وچگونه فیلتر کنی ،تو فهمیدی توی چه سطح از ایمان هستی ،تو فهمیدی که وقتی کاری انجام بدی دفعه بعدی خیلی راحتر انجام میدی وخدارو شکر میکردم خدایا شکرت که چقدر بزرگی
یاد استاد افتادم که میگفت من 10 شب تک وتنها در دل جنگل بودم ،فهمیدم که چقدر کار بزرگی انجام داده یه دیگر دوستان ،فهمیدم که وقتی کسی کاری انجام میده چقدر کار بزرگی انجام داده خدارو شکر به خاطر این همه آگاهی شاید هم به خاطر درختان گردو که اونجا پر بود نشانه اومد که برگرد اخه میگن که درخت گردو شب دی اوکسید کربون پس میده نمیدون هرچی بود که من رو با کلی چیز تازه آشنا کرد و تجربه جدید کلی حالم خوب هست و خدارو شکر میکنم
ممنون از شما که این کامنت رو خوندید