گفتگو با دوستان 38 | آرامش ذهنی و ایده های کارا

به نام خدا

کامنت چندتا از دوستان خوندم تو بخش گفتگو دوستان ناخداگاه هدایت شدم به این قسمت گفتم برم بنویسم ،این چند روزه تمام درهای اسمون وزمین روی خودم بسته دیدم مسائل زندگی از یه طرف دخالت اطرفیان به ظاهر دلسوزم تو زندگی از طرف دیگه ومیدونم همینارو خودم جذب کردم،الان داشتم کامنت دوستان می خوندم یه لحظه هدایت شدم منم برای بار اول کامنت بزارم نمیدونم به این بخش ربط داره یا نه،یه لحظه به خودم اومدم با خودم فکر کردم مریم توای که اینهمه تو فاز مثبتی فایلهای رایگان استاد گوش میدی نکته برداری میکنی چی شد چ زود باختی میدون رها کردی پاشو دختر چرااین بار رو عظمت خدا حساب نمیکنی،مگه خدا مرده پاشو گرد وخاک رو از زندگیت بتکون،پاشو یه لیست بنویس خواسته هات از خود خدا بخواه هدایت شدم دارم مینویسم من بنده م و اون خداست،خدایا تا روز امروز زندگیم در حد حرف بود ولی میخوام قدم اول بردارم قدمهای بعدیش باتو نزدیک یک هفته میشه دارم بایه تیم خانوادگی در بدر دنبال خونه میگردیم ولی هر بار با درها بسته روبرو میشم حتی همسرمم میگن روم نمیشه بگم با این پول میخوام خونه اجاره کنم وخودم یکی هر بار عجز به درگاه تو خدا میگم چه میشه یه خونه کوچیک نصیبم میشد درحد پولم ولی الان بخودم اومدم گفتم کجای دختر چرا درحد بزرگی خدا نمیخوای خونه برات جور شه رو عظمتش حساب کن ن رو پول خودت ،الان میگم خدایا خونه میخوام با امکانت خوب وشرایط خوب در حد عظمتت.ممنونم از استاد عباسمنش عزیز ومریم جون وخانواده خوب عباسمنشیم.