مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- “اراده”، زیر مجموعه “مشیت” است؛
- در مسیر قانون حرکت کردن و نگران نتیجه نبودن، “قدرت عملگرایی” را بالا می برد؛
- مسیر تکاملی درک قوانین، عمل به آنجه درک شده و نتیجه عمل به آنچه تا اینجا درک شده؛
- تغییر شخصیت یک فرایند تکاملی است و پیمودن آن نیازمند اراده پولادین است؛
- اراده لازم برای تغییر شخصیت، از باور به این قانون می آید که: “شرایط بیرونی من بازتاب شخصیت درونی ام است”؛
- رزق بی نهایت و چگونگی قرار گرفتن در مسیر دریافت این نوع رزق؛
- باورها یک شبه ایجاد نشده اند که یک شبه تغییر کنند؛
- مثالهایی برای ساختن باور فراوانی؛
- نماد تغییر باورها، ایمان و آرامش قلبی با ثبات است؛
- قویترین باور من درباره خداوند؛
- درباره هر موضوع، شما به مسیر هم اساس با باورهایت درباره آن موضوع، هدایت می شوی؛
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD451MB29 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 42 | مفهوم تغییر باور26MB29 دقیقه
دوست عزیز سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه
من جواب سوال شما رو بر اساس برداشتم از حرفهای استاد و تجربه ی خودم میگم.
این عشقی که ازش صحبت میشه فعالیتی هست که شما بهش علاقه دارید و وقتی اون فعالیت رو انجام میدید گذر زمان رو احساس نمی کنید و حتی اگر بابتش پولی دریافت نکنید هم حاضرید اون رو انجام بدید.
مثلاً فرض کنید من عاشق بسکتبال هستم و دائم راجع بهش صحبت میکنم و اگر کسی بخواد چیزی یا تکنیکی راجع به بسکتبال بهش یاد بدم با عشق اینکار رو انجام میدم و وقتی دارم بسکتبال بازی میکنم یا آموزش میدم، لذت میبرم، خسته نمیشم و حتی اگر دستمزدی دریافت نکنم هم حاضرم اون کار رو انجام بدم.
برا اینکه خیلی براتون غیرقابل لمس نباشه من مثالی از خودم میزنم من زمانی که دانشجوی لیسانس بودم به رشته م علاقه نداشتم و هرچقدر خودم رو سعی میکردم متقاعد کنم که درس بخونم فایده نداشت اما در عوض عاشق زبان انگلیسی بودم اصلا تو دانشگاه درسهای خودم رو نمیخوندم اما کتابهای زبان رو دائم میخوندم شبها قبل از خواب لغت میخوندم و …. . بعد از اینکه فارغ التحصیل شدم و مدتی دنبال کار گشتم و البته کارآموزی رفتم دیگه مطمئن شدم من به این رشته علاااقه ندارم، عاقا زوری که نیست !
بعد اومدم شروع کردم واسه رشته ی آموزش زبان انگلیسی شروع کردم به درس خوندن برا کنکور. باورت نمیشه اما من نیازی نبود خودم رو متقاعد کنم یا عذاب بکشم برا درس خوندن یا بگم ای بابااااااا! بازم کتاب! بازم درس …!
من با علاقه میخوندم به چیزهایی که میخوندم فکر میکردم و اصلا برام عذاب آور نبود. من به راحتی رتبه ی سه رقمی کنکورشدم بلافاصله بعدش مشغول تدریس شدم و خیلی لذت میبردم از کارم و از شغلم. با اینکه هر دو رو همزمان انجام میدادم تو هر دوش موفق بودم و نسبت به همکلاسی هام که کار نمیکردن و فقط درس میخوندن نمره های بهتری با تلاش کمتر میگرفتم. به نظرم همه ی اینها به خاطر عشقی بود که به این رشته داشتم.
در مورد اون قسمت از سؤالتون که این عشق از کجا میاد؟
باید بگم نیاز نیست نگران این موضوع باشید شما یا میدونی چه کاری دوست داری همین الان یا نمیدونی!
اگر میدونی که همون رو ادامه بده و برو سمتش و اولین قدم رو بردار براش.
اگر هم نمیدونی، استاد فکر میکنم توی دوره ی راهنمای عملی بود که گفتند برید به مدت مثلا یک ماه یه جایی تنهای تنها بمونید و فکر کنید
توی طبیعت بدون گوشی و بدون هر عامل حواس پرتی دیگه فقط بشینید, بنویسید, و فکر کنید که به چه چیزی علاقه دارید و وقتی مطمئن شدید دیگه تعلل نکنید و به چیز دیگه ای فکر نکنید و روی همون موضوع تمرکز کنید. البته با احترام به استاد عزیز من فکر میکنم شاید این موضوع برای همه امکان پذیر نباشه مثلا من خودم به عنوان یک دختر نمیتونم همچین چیزی رو با خانوادم مطرح کنم که میخوام مدتی رو تنها جایی بمونم و علاقه م رو پیدا کنم.
اما از خودم و از خدای خودم پرسیدم و واقعاً جواب گرفتم گاهی اوقات همون لحظه جواب رو میگیرید گاهی وقتی دارید کتاب دیگه ای میخونید یا یکی از فایلهای استاد رو میبینید به ذهنتون میرسه .
امیدوارم که جواب سوالتون رو گرفته باشید .