گفتگو با دوستان 43 | نقش احساس خوب در تغییر شرایط

نکته مهم:

این قسمت فقط در قالب فایل صوتی تهیه شده است.


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

باورهای ما شرایط زندگی ما را رقم می زند؛

احساس شما نمایشگر کیفیت باورهای شماست. ببین در طی روز، بیشتر چه احساسی داری؟

آنچه اتفاقات را رقم می زند، افکار لحظه ای ما نیست بلکه افکار غالب (باورهای) ماست؛

باورها توسط ورودی ها شکل می گیرد؛

چقدر در طی روز به ورودی های ذهنت توجه داری؟

نقش دوره 12 قدم در تغییر شخصیت؛

اگر نتوانی روزنه ای برای رسیدن به احساس خوب پیدا کنی، نمی توانی شرایط را تغییر دهی؛


منابع بیشتر:

دوره 12 قدم


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 43 | نقش احساس خوب در تغییر شرایط
    27MB
    30 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

192 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «حسین رجب پور» در این صفحه: 1
  1. -
    حسین رجب پور گفته:
    مدت عضویت: 1987 روز

    بنام الله که تنها روزی دهنده و نجات دهنده ما اوست

    سلام ب استاد عزیزم …خانم شایسته عزیز و بچه های عزیز …

    این دقیقا فایلی بود که نیاز ب شنیدنش داشتم …

    میتونم از همین ده دقیقه ای که استاد در ابتدای فایل خیلی زیبا و هوش مندانه صحبت کرد ساعتها مطلب بنویسم …

    استاد از ورودیها گفت .. . همینه ….کل مطلب همینه …

    اینکه ب چیزی که دوست ندارم اما بهش توجه میکنم ….

    اینکه یه نیرویی انگار درون ماست که ما رو ب سمت موضوعات و افکاری سوق میده که دوست نداریم بهش توجه کنیم ….

    همش بر میگرده به ذهن و برنامه هایی که خود ما ندانسته و نااگاهانه بهش دادیم ….

    موضوعی که ذهن مارو درگیر میکنه در ابتدا چیزی بوده که ما انرا برای خود مهم قلمداد کردیم و حالا مغز ما انرا باور کرده …هر موضوعی که از همه بیشتر برای شما مهم بوده برای مغز شما هم مهمه…

    مثل گیرنده رادیو میگرده و موج شمارو روی ( فرکانس ) مورد نظر تنظیم میکنه ….نه اینکه از قصد این کار رو بکنه بلکه شما انرا مهم میدانستید

    زیرا مغز تفاوت واقعیت و خیال رو نمیدونه …هر چیزی که ما بهش بدیم همون رو ب واقعیت تبدیل میکنه …هر چه که مغز تصور و باور کنه ب ان میرسد…

    تا ۵سال پیش با ۲۰میلیون تومن میتونستی یه خودروی پراید بگیری اما الان اسم این مبلغ رو که بر زبان میاری برای خرید خودروی پراید ذهنت بهت میخنده ….

    میگه چی میگی بنده خدا …با این مبلغ حتی یه دوچرخه درست و حسابی هم نمیتونی بگیری ….

    چطور این اتفاق برای ذهن میفته …چطور ذهن ما این موضوع رو پذیرفته ؟

    چگونه بذرابتدایی این موضوع در ذهن ما کاشته شد….

    انقدر این موضوع تکرار شده که ورودیهای ما را شکل داده و مغز انرا باور کرده …

    چیزی که زیاد تکرار بشه برای مغز ما عادی میشه و مغز ب ناچار انرا ب عنوان باور میپذیره و مهر تایید میزنه ..باورهای ما هم واقعیت ها رو شکل میدن

    حتی اگر دروغ باشه …

    .حتی دروغ رو هم بارها تکرار کنیم مغز ان رو میپذیره زیرا که مغز ما قدرت تشخیص واقعیت و خیال رو نداره …زیرا در اثر تکرار بصورت تلقین در میاد در حقیقت تکرار ما باعث میشه ارتباط بین ذهن هشیار و نیمه هشیار برقرار بشه این ما هستیم که این ارتباط و این پل رو احداث میکنیم …

    این موضوع در حقیقت یکی از بزرگترین نعمتهاییست که خداوند در اختیار ما قرار داده یکی از بزرگترین ویژگیهای ذهن برتر ماست که میتونیم توسط قدرت تخیل انچه رو که دوست داریم تصور و باور سازی کنیم

    ذهن انسان طوری ساخته شده که میتونه دریافتیهای ذهن نیمه هشیار رو کنترل کنه یعنی انچه که دوست داریم بهش میدیم دقیقا ب مانند زمین میمونه انچه که دوست داریم در ان کشت میکنیم …

    همه چی از ورودیهای ما شکل میگیره …از چیزهایی که ذهن انها را جذب میکنه …

    اتفاقات زندگی ما توسط افکار و باورهای ما رقم میخوره و باورها و افکارمون توسط ورودیها شکل میگیره…

    همه چی از ذهن ما اغاز میشه …همه چی از افکارماست ….

    ذهن رو مثل هنربای قوی ایی تصور کنیم که انرژیهای مشابه رو ب سمت خودش جذب میکنه ..

    اهنربا برای جذب براده های اهن هیچ زوری نمیزنه ….

    بقول استاد سیاره زمین برای چرخیدن بدور خورشید هیچ زوری نمیزنه…. طبق قوانین جهان هستی و هماهنگ با ان میلیاردها ساله که ب حرکت چرخشی خود ادامه میده و ادامه خواهد داد…

    هیچ چیز نمیتونه جلو چرخیدنش رو بگیره وقتی که ما با قوانین جهان هستی هماهنگ بشیم هیچ قدرتی …هیچ شخصی نمیتونه مانع رسیدن خواسته های ما ب سمت ما بشه

    انسان هم دقیقا چنین حالتی داره …

    برای جذب اتفاقات زندگیش از افکارگرفته تا …شرایط …ادمهای تو زندگیش …اتفاقات …موقعیتها ….هیچ زوری نمیزنه ادمی با ذهن که با فکر کار میکنه این مسائل رو ب سمت خودش جذب میکنه …

    انرژی در هر لحظه در حال واردشدن ب ذهن ماست و بعد توسط برنامه ای که ما ب ذهن دادیم پردازش میشه و تبدیل ب افکار میشه …

    ذهن رو مثل اهنربا فرض کنیم که ب ورودیهای ما شکل میده

    وقتی انرژی توسط ذهن تبدیل ب افکار شدباعث شکل گرفتن ارتعاش در بدن میشه که ما بهش میگیم احساس …

    همزمان یه نسخه از این احساس بشکل سیگنال در فرکانس خاصی ب جهان ارسال میشه ….نسخه بعدی باعث حرکت جسم میشه که نتایج ما رو ب وجود میاره…

    این احساس ما یا همان ارتعاش ماست که حرف اول و اخر رو میزنه و تعیین کننده اتفاقاتیست که ب سمت ما جذب میشه …در واقع احساس ما تعیین میکنه که ما در چه فرکانسی قرار داریم ….و قراره چه چیزهایی رو در اینده جذب کنیم …

    در حقیقت این ما هستیم که تعیین میکنیم چه اتفاقاتی رو ب سمت خودمون جذب کنیم ….حالا متوجه میشیم که در این دنیا هر چیزی در جای درستش قرار گرفته و استاد چه زیبا میگه : هر کسی هر جایی قرار گرفته جای درستش همونجاست و هیچ اشتباهی در جهان صورت نگرفته ….

    هیچ چیز مهم تر و با ارزش تر از احساس ما که همان فرکانس ماست نیست ….

    این احساس ماست که اتفاقات زندگی مان را رقم میزند ….

    بقول استاد : همیشه طوری ب موضوعات و مسائل زندگیت نگاه کن که ب احساس خوبی برسی …احساس ما میتونه افکار مارو کنترل کنه ….

    احساس ما میتونه ذهن مارو کنترل کنه …

    احساس ما حتی ضربان قلب مون رو کنترل میکنه …

    احساس جسم ما رو محافظت میکنه ….

    احساس خوب ما حتی ثروت رو ب سمت ما جذب میکنه ….زیرا ثروت و احساس خوب در یک فرکانس قرار دارند …

    فقر و احساس بد هم در فرکانس مشابه قرار دارند ….

    احساس خوب روح مارو ب پرواز در میاره …احساس میتونه زندگی رو برای ما شاد کنه ….احساس حتی بر روی راه رفتن ما نیز تاثیر گذاره …

    احساس خوب زندگی رو شیرین میکنه …

    در حقیقت انسانها با زور زدن فقط کارهارو خراب میکنن ….اهنربا رو در نظر بگیرین هیچ زوری نمیزنه ….تمام کارهارو خداوند و قوانینی که خداوند برای جهان تعریف کرده دارن انجام میدن ….هیچ زوری در کار نیست …

    کسی که از دست فروشی کنار خیابون ب مغازه و خونه و ماشین و ثروت میرسه در مقابل کسی که از اول مغازه و ماشین و خونه داشت اما همه رو از دست میده و کلی بدهی بالا میاره چه زوری زده …؟

    ایا غیر از اینه که همه چی از باورهای ما رقم میخوره ….؟

    آیا غیر از اینه که یه چیزی اون بالا تو ذهن ایراد داره …؟

    آیا غیر از اینه که افکارش ایراد داره ….

    در این مثال فرد اول افکار و ذهن درستی داشت و ب نتایج خوب میرسه …

    دومی افکار و ذهن داغونی داشت و نتایج اسف باری میگیره …

    هیچ زوری در کار نبوده …

    چه بسا فرد دوم بیشتر از فرد اولی تلاش فیزیکی کرده باشه اما نتایج زمین تا اسمون فرق میکنه ….

    موقعیتهایی که این دونفر داشتن رو با هم مقایسه کنین …

    اینا اتفاقاتی هستن که هر شخصی دو رو اطراف محله یا منطقه ای که زندگی میکنه ب وفور دیده …

    همه چی بر میگرده ب ذهن و افکار ما ….

    اما در ارتباط با خودم و تغییراتی که در من رخ داده در این مدتی که روی خودم کار کردم و از اموزه های استاد استفاده کردم ….

    بیشتر تمایل دارم نتایج بزرگم رو بگم …ب لطف خداوند و ب لطف آموزه های استاد خیلی نتایج خوبی گرفتم اما دوست دارم اولین فرصت نتایج خیلی بزرگم رو تعریف کنم …

    میخوام از ترمزهایی بگم که خیلی ازارم میدادند

    ترمزهایی که باعث نگه داشتنم شدن زیاد بودند اما همه شون از یک منبع سرچشمه میگرفتن …واژه ای بنام ترس …..که همه انسانها در زندگی با ان اشنا هستن ….

    ترس و عشق ….دو واژه اشنا و متضاد هم ….در حقیقت عشق پادزهر ترس هست ….ایمان پادزهر ترسهایمان هست ….

    بی نهایت ترمزهای وحشتناکی داشتم که بزرگترینش نگرانی و اضطراب همیشگی بود

    ادمی بودم که بی نهایت نگران و مضطرب بودم …همیشه یه جنسی از ناراحتی و استرس در وجودم بود بدون انکه دلایلش رو بدونم ….

    بعد از انکه با استاد اشنا شدم زبانی که استاد عباس منش صحبت میکرد خیلی ساده بود …و خیلی ب من انگیزه داد که میشود …

    خیلی زیبا حرف میزد

    انگار حرفهاش انرژی داشتن ….

    انقدر ساده و شمرده صحبت میکرد که من بیشتر از قبل مشتاق شدم با قوانین جهان اشنا بشم ….

    ب من این انگیزه رو منتقل کرد که میشود ….میشود …چرا من نگرانم ….؟!

    چرا اصلا من همیشه اضطراب دارم ….؟!

    فرصت عمر ما در این دنیا اگر هزار سال هم باشه باز کوتاه ست و در برابر ابدیت ب اندازه یه چشم بر هم زدنه…..

    گفتم میخوام تا ته این داستان برم ببینم اصلا داستان این نگرانی و استرس همیشگی ایی که دارم چیه از کجا داره اب میخوره ….؟!

    فهمیدم که تمام نگرانیهای من بدون دلیل و ناشی از ترسهای منه …

    ترسهایی که ریشه در کودکی من داشت ….ترسهایی که آرامش رو از ذهن ربوده بود …ترسهایی که ذهن منو فلج کرده بود ..

    ترسهایی که فضای فکری منو مسموم و زهردار کرده بود ….

    هر چی که بیشتر رو خودم کار کردم حالم بهتر شد …..و این حال بهتر شدنم ب من انگیزه میداد که تلاشم رو بیشتر کنم …

    فهمیدم که ترسها خود ب خود از بین نمیرن بلکه باعث زیاد شدن میشن ….

    ترسهای ما حیوان درنده رو درنده تر میکنه …..

    اگر سالیان سال بشینیم ب امید روزی که یکی دست مون رو بگیره این یک توهم بزرگی بیش نیست باید حرکت کرد …

    باید دانش و اگاهی مون رو در مورد ترس و مهارتهای زندگی بالاتر ببریم باید ب سوی انچه که از ان میترسیم هوشمندانه حمله کرد ….

    ترسهای ما …نگرانیهای ما با التماس و خواهش از بین نمیرن بلکه باید بهشون حمله کرد …بر نگرانی و فقر و ترسهات حمله کن ….باید حرکت کرد …باید قدم برداشت ….باید تلاش کرد ….برای رسیدن ب فرکانس بالا باید حرکت کرد

    ( منظور من از حمله فیزیکی نیست ) شما با عشق دادن ب دیگران میتوانن بر ترسهای خود مسلط شوید … اگه از حیوانی نترسین کاریتون نداره اما اگه ازش بترسین بهتون حمله میکنه …چون حیوانات متوجه ارتعاش ( احساس تون ) میشن …

    با ایمان و توکل بر خداوند میتوانیم بر ترسهامون غلبه کنیم …ایمان بدون عمل حرف پوچی بیش نیست ….

    ایمان همراه با عمل پلی ست که انسان از طریق ان ب خواسته هاش میرسه ….

    با موسیقی و کلام میتوان بر ترسها پیروز شد ….

    فقر و نگرانی بی نهایت بی رحم هستن قبل از انکه در دنیای مادی بهشون حمله کنی در دنیای ذهنیت بهشون حمله کن و انها را از بین ببر …زیرا انچه تو بعنوان گفتگوی درونی در ذهنت شکل میدهی در دنیای مادی ظهور میکند …

    تا زمانی که انسان ترس رو از ذهن نیمه هشیار خود دور نکند هرگز در آرامش و شادی قرار نمیگیرد….

    الان خیلی خیلی بهترشدم طوری که توی خونه یکی منو حسین بی غم صدا میزنه …یکی میگه یوگای خنده تاسیس کن …یکی میگه حسین بیخیال …خلاصه اینکه از اون شخصیت همیشه نگران و مضطرب و درب و داغون ب یک شخصیت کاملا متفاوتی تغییر کردم

    و خدارو هزاران بار شاکرم و میدونم که تازه ابتدای کارم ….

    همانطور که استاد با این همه نتایج عالی میگه من تازه ابتدای راهم ……همه ماهایی که اینجا هستیم تازه اول راهیم ….

    همه تون رو دوست دارم …استاد عزیزم شما بی نهایت و تمام نشدنی هستی …..عاشقانه دوست دارم ….شما کسی بودی که راه رو ب من نشون دادی ….شما ب زبانی قوانین رو آموزش دادی که قابل فهم بود و بیشتر از ان انگیزه ..اشتیاق رو در دل ما بچه ها روشن کردی ….

    امیدوارم هیچ شخصی در این سایت هرگز نگران و مضطرب نباشه و همیشه شاد و خندان باشین و احساس خوب پیشه راهتون باشه

    و در اخر جمله طلایی استاد که استارت موفقیت رو از سپاسگزاری شروع کن :

    بگرد تو زندگیت از چیزهایی که داری ب خاطرش از خداوند سپاسگزاری کن ….میدونم سخته …

    واقعا سخته در موقعیتی که کلی مشکلات مالی ….عاطفی …روابط …کاری …روانی داری …بخوای برای چیزی از خداوند سپاسگزار باشی

    و تازه با سپاسگزاری میخوای ب احساس خوب هم برسی …!

    این همون جاییه که خیلیها عقبگرد میکنن ….میگن نمیشه ….

    میگن : چطوری با این همه مشکلات که در زندگی دارم ب خاطر بر فرض فلان چیز از خدای خودم شکرگزاری کنم ؟

    تازه اگر سپاسگزاری کنم هیچ احساس خوبی بهم دست نمیده ….جز اینکه الکی دارم وقتم رو هدر میدم و سر خودم رو گول میزنم ….

    این جا اون جاییه که خیلی ها مشکل دارند …

    استاد میگه اگر نتوانی یه روزنه ای حداقل پیدا کنی برای اینکه ب احساس خوب برسی نمیتونی زندگیت رو تغییر بدی ….چقدر این جمله زیباست ….

    واقعا همینه …اگه نتونی هیچ چیزی در زندگیت پیدا کنی که ب احساس خوب برسی نمیتونی زندگیت رو تغییر بدی ….جمله طلایی این فایل بود …

    باید ادامه داد …باید نوشت …..حتی اگه احساس خوبی نمیده ادامه بده … تو ادامه بده ..با همه این تفاسیر ادامه بده …

    ب زور و بلا هم شده خود رو متعهد کن که ادامه بدی….موفقیتها هرگز با منطق انسانها کاری ندارن ….

    بعد از یه مدت بصورت عادت در میاد این شکرگزاریت …

    و اگه یه روز انجامش ندی احساست بد میشه …

    در واقع عادت های ما و احساسات ما بدین شکل ب وجود میان….

    شاید اوایل سخت بوده باشه و هیچ احساسی از این کار بهمون دست نده اما کم کم بذر احساسی که در دلمون کاشتیم رشد میکنه و جوانه میزنه …

    دست خودش نیست نمیتونه رشد نکنه باید رشد کنه ….

    شاید وضعیت احساسی مون انقدر درب و داغون باشه که هیچ موضوعی حال مون رو خوب نکنه

    اما لحظاتی هست که حال مون خوب میشه حتی یه ساعت اون یه ساعت رو میتونیم بریم شکر گزاری کنیم …اون لحظه ب یاد شکرگزاریمون از خداوند باشیم

    همانطور که استاد از اون وضعیت وحشتناک ب این وضعیت رویایی رسیده …

    خواستن توانستن است ….اگه استاد توانسته ما هم میتونیم ب شرط انکه ما هم مثل او فکر کنیم …عمل کنیم …رفتار کنیم ….

    بهترینها رو از خداوند مهربان براتون خواستارم ….

    امیدوارم ب تمام خواسته ها و ارزوها برسین ….و از شکر گزاری هم احساس تون خوب بشه …

    تشکر …..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای: