گفتگو با دوستان 43 | نقش احساس خوب در تغییر شرایط

نکته مهم:

این قسمت فقط در قالب فایل صوتی تهیه شده است.


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

باورهای ما شرایط زندگی ما را رقم می زند؛

احساس شما نمایشگر کیفیت باورهای شماست. ببین در طی روز، بیشتر چه احساسی داری؟

آنچه اتفاقات را رقم می زند، افکار لحظه ای ما نیست بلکه افکار غالب (باورهای) ماست؛

باورها توسط ورودی ها شکل می گیرد؛

چقدر در طی روز به ورودی های ذهنت توجه داری؟

نقش دوره 12 قدم در تغییر شخصیت؛

اگر نتوانی روزنه ای برای رسیدن به احساس خوب پیدا کنی، نمی توانی شرایط را تغییر دهی؛


منابع بیشتر:

دوره 12 قدم


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 43 | نقش احساس خوب در تغییر شرایط
    27MB
    30 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

192 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «علی و شهرزاد» در این صفحه: 1
  1. -
    علی و شهرزاد گفته:
    مدت عضویت: 1660 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد جانم مریم بانو مهربانم و خانم فرهادی عزیز و آقا ابراهیم عزیز و تمام بچه های خانواده بزرگ عباسمنش

    چندین وقت هست به خاطر یک سری مسائل من با تضاد مواجه شده ام.هر چند دارم خودم را کنترل می کنم اما امروز واقعیت عصبانی بودم و داشتم در تاکسی دوره ثروت را گوش می کردم که هدفون را سریع از گوشم درآوردم و عصبانی بودم. بهم الهام شد که آگهی بازرگانی را انجام بده.نجوا شیطان تا خواست بگه نمیشه و مسخره بازی در بیاره یک لحظه نفس عمیق کشیدم و به آقای راننده گفتم که استاد من یک تمرین داده من میخواهم با شما انجام دهم و شروع کردم ۵ دقیقه از توانایی هایی که داشتم صحبت کردم.راننده هم من را فقط تحسین می کرد و با لذت گوش می کرد.اون لحظه یاد حرف استاد افتادم که در بندر عباس رفتن در ۳۰ تا کلاس صحبت کردن و همه اساتید مسخ شده بودند و همکاری کردند.من رفتم به مصاحبه کاری که داشتم رسیدم و دو ساعت بعد در راه برگشت به خانه من یک اسنپ گرفتم و برگشتم به سمت خانه. گفتم دوباره می خوام آگهی را انجام بدم. نجوا شیطان گفت بابا همین دو ساعت پیش انجام دادی بزار یه زمان دیگه گفتم به خدا همین الان انجام می دهم.شروع کردم با راننده صحبت کردن و گفتم که یک تمرین دارم و استادم گفته با یک نفر انجام دهم.دوباره راننده مسخ شد و من شروع کردم ۵ دقیقه از توانایی های خودم صحبت کردن.این سری آقای راننده شروع کرد با من صحبت کردن و اینکه آیا مشغول به کار هستم و گفتم کم و بیش .همونجا به یک مهندس زنگ زد و گوشی را گذاشت روی بلندگو و شروع کرد صحبت کردن با آقای مهندس که یکی از دوستان ما یه حسابدار هست با این ویژگی ها و طرف گفت الان که همکار حسابدار نمی خواهیم اما اگر خواستن حتما به ایشون اطلاع می دهیم.آقای راننده شماره من را گرفت و گفت من راننده چندتا مهندس دیگر هم هستم و به اونها هم می سپارم که اگر خواستند کسی را استخدام کنند به تو زنگ بزنند و کلی هم از ایشون تشکر کردم و رفتم خانه .ناهارم را که خوردم رفتم دوباره بعد از ظهر به بقیه کارهام در بیرون برسم.دوباره اسنپ گرفته بودم و رفتم در راه رفت دوباره شروع کردم .این سری شیطان نیومد چون میدونست من حتماً انجام میدم به خودش زحمت نداد تو دل من شک و تردید بندازه و این سری هم شروع کردم و به آقای راننده از ویژگی ها و توانایی هایم گفتم و هر سه سری همه چیز عالی پیش رفت و من واقعاً متوجه شدم که خدا کمک می دهد اگر ما به سمت ترس هامون پیش بریم.خلاصه استاد جان حسنی به مکتب نمی رفت وقتی می رفت جمعه ها هم می رفت.من امروز طی سه بار این آگهی بازرگانی را انجام دادم.دفعه های بعد می خوام توی تاکسی باشد که تعداد بیشتری حضور داشته باشند و من از توانایی های خودم بگم.در مرحله ای هستم که هر روز متوجه می شوم که اگر ما عزت نفس و باورهای توحیدی خود را بهتر کنیم خیلی اتفاقات عالی می افتد.به همه بچه ها توصیه می کنم که آگهی بازرگانی را انجام دهند اما نه فقط یک بار بلکه همیشه .عاشقتونم دوستتون دارم خیلی زیادعلی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: