گفتگو با دوستان 43 | نقش احساس خوب در تغییر شرایط

نکته مهم:

این قسمت فقط در قالب فایل صوتی تهیه شده است.


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

باورهای ما شرایط زندگی ما را رقم می زند؛

احساس شما نمایشگر کیفیت باورهای شماست. ببین در طی روز، بیشتر چه احساسی داری؟

آنچه اتفاقات را رقم می زند، افکار لحظه ای ما نیست بلکه افکار غالب (باورهای) ماست؛

باورها توسط ورودی ها شکل می گیرد؛

چقدر در طی روز به ورودی های ذهنت توجه داری؟

نقش دوره 12 قدم در تغییر شخصیت؛

اگر نتوانی روزنه ای برای رسیدن به احساس خوب پیدا کنی، نمی توانی شرایط را تغییر دهی؛


منابع بیشتر:

دوره 12 قدم


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 43 | نقش احساس خوب در تغییر شرایط
    27MB
    30 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

192 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «آرام گیان» در این صفحه: 1
  1. -
    آرام گیان گفته:
    مدت عضویت: 1047 روز

    1_الهی شکر در دوره‌ای از تاریخ زندگی میکنم که شما وجود دارین و این سایتو این محتواهای باارزش

    همیشه دعاتون میکنم استاد

    خداخیرتون بده

    که هیچ وقت تکراری نمیشه حرفاتون اگه بعضی صحبتا و فایلها رو حتی هزاربار گوش بدیم بازم چیزهای جدید ازش دریافت میکنیم

    2_نصفه شب از خواب پریدم و با حال بد گفتم خدایا واقعاً یعنی هیچ کسی نیست که باهاش حرف بزنم و منو درک کنه؟

    و ازون موقع ها بود که تو اگه گنج هم توی خونه داشته باشی از شدت حال بد حتی فکرت بهش نمیرسه و یادت میره بری سراغش

    (من بخاطر درگیری های فکری و موقعیت زندگی که این مدت داشتم از تمرینها دور بودم و خیلی وقت بود همه چی دوباره چپه شده بود) و الان فهمیدم چرا..

    خداروشکر که چیزاهای خوب رو توی روزهایی که حالم خوب بوده یه جا ذخیره کرده بودم و یه هو یادم افتاد برم سراغشون

    توی فایلهای صوتی ذخیره شده تنها چیزی که تو اون لحظه نظرم رو جلب کرد فایلهای شما بود و دوتا از فایلهایی که بیشترین دفعات پلی شدن رو داشته و قابلیت اینو داره یک صبح تا عصر بذارمشون روی ریپیت و هی گوش بدم رو پیدا کردم

    همون که درباره احساس خوب و اتفاقات خوبه و اون یکی که موسی به خدا میگه من دیگه نمیدونم! تو میدونی، من تسلیمم..

    اون فایل حضرت موسی همیشه اششششک منو در میاره و خیلی دوستش دارم

    خصوصا وقتی همه درها رو به روم بسته میبینم با جود تلاشهای فراوانی که کردم

    خلاصه بعد اون اومدم تو سایت و کلیک کردم روی نشانه امروزم و این صفحه اومد!!

    واو!

    چطوری این قسمت انقدر همیشه با نیاز و فرکانس لحظه ی من هماهنگه؟

    دمتون گرم

    البته دم خودم گرم و دم خدا گرم که وصلیم و ازین طریق یا به طرق مختلف باهام حرف میزنه!

    و مرسی از شما برای ایجاد این امکان که شدین یک وسیله و مجرا برای انتقال الهامات خدا به ما

    برکتتون روزافزون

    22آقا منم اتفاقا خیییلی داستانم شبیه آقای مهرک بود و خیلی توی همین حال و هوام و لبخند میزدم وقتی حرف میزد و میدیدم عین من بوده یه جاهایی

    با این تفاوت که از روز اول مهاجرتم به استانبول زیبا همه چی خوب بود و فقط

    توی این یکی دوهفته اخیر که حال روحیم خوب نیست و همه منفی جات روسرم ریخته و اینا، اقامتم دچار مشکل شده و گفتن باید برگردی ایران و تا مدتها ممنوع الورد میشی… خیلی فکرای مختلفی تو ذهنمه… و ناراحت بودم

    3_من یادم رفته بود شکرگزاری رو و تمرکز به چیزهای مثبت… توی اوج حال بد رو

    و مرسی برای این یادآوری چون من معجزه ش رو بارها دیدم و باید انجامش میدادم

    و باعث شد درجا شروع کنم به شیفت کردن مرکز توجهم روی خوبیها

    چرا یادمون میره؟

    مایی که چندساله با این تکنیکها زندگی کردیم و بارها نتیجه و معجزه دیدیم چرا باز با یه اتفاق بد چپه میشیم؟

    البته جای شکرش باقیه که دیگه حداقل الان سریع میتونم حالمو خوب کنم و چیزی که 4ماه حالمو بد نگه میداشت تبدیل شده به 4 روز و دوروز..

    بعضی چیزهای دیگه هم هست که ریزتره

    مقایسه میکنم و میبینم اگه قبلا فلان مدل اتفاق 4ساعت حالمو بد میکرد الان 4دقیقه حالمو بدمیکنه

    سریعتر میتونم مودَم رو عوض کنم

    3_داشتم به خانوادم میگفتم تمام ریتم زندگیم و برنامه‌ریزی هام به هم میخوره اگه بیام ایران و اصلا آمادگیش رو ندارم. ولی بابام دیروز به من گفت اینجوری فکر نکن!

    تو دیگه اون آدم قبلی نیستی هممون از دور اینو فهمیدیم که چقدر تغییر کردی

    اگه بیای ایران اون اتفاق های قبلی نخواهد افتاد (مثلا اینکه بیکار و بی پول نخواهی شد)

    و اینو یادم انداخت که این چندوقت اخیر از همه دارم میشنوم که میگن فلانی! تو اصلا آدم قبلی نیستی

    چیکار کردی؟

    همش میشنوم که چه عزت نفسی داری

    چه باعُرضه ای

    چه توانمندی

    چه باهوشی و چقدر قوی و قابل تحسینی

    و باعث شد یه نظر برگردم و ببینم من چه راهی رو اومدم؟! مگه؟

    چرا این حرفا رو میزنن؟

    5_الان که شما توی این فایل پرسیدین چه تفاوت شخصیتی ای داشتی درین مدت، دقیییقا سوالی بود که داشتم از خودم میپرسیدم

    و اینطور به خودم جواب دادم:

    قبل مهاجرتم و قبل از دوره دوازده قدم و تمرینای عزت نفس و اینا…

    همیشه آدمهایی بودن که جلوشون دست و پامو گم کنم ولی بعد یاد گرفتم قدرت رو ازونا بگیرم وبدم به خدا و خودم

    مثلا حتی مادرم قدرت اینو داشت که منو از بعضی تصمیماتم منصرف کنه یا برای رسیدن به خواسته هاش در من احساس گناه و عذاب وژدان ایجاد کنه ولی من هرگز متوجه نمیشدم!

    بعضی از آدمها برا من شده بودن خدای مقدس، بی اونکه بفهمم!

    آخ آخ آخ

    یاد اون حرفتون افتادم که گفتین شِرک در دل مؤمن عین راه رفتن مورچه روی سنگ سیاه در دل شبه

    همینقدر نامحسوس و گُم!

    یعنی بارها رسیدم به اینکه بعضی از چیزهایی که هیچ وقت بهشون شک هم نمیبریم، میتونن عامل اصلی و ترمز صلی باشن برامون برای نرسیدن به حال خوب و خواسته هامون.

    وای تنم میلرزه از یادآوریش

    استاد!

    من به راحتی با تمرین و توجه میتونستم آدمهایی مثل اساتیدم روپیدا کنم و بفهمم آها! پس من فلانی رو تو ذهنم بُت کردم…

    و بعدش درستش میکردم دیدگاهم رو

    ولی درباره مامانم هرگز فکرمم بهش نمیرسید! به خودم اجازه نمیدادم دربارش فکر بد بکنم

    ولی دقیقا همونجا بود که داشتم بزرگترین شرک ورزی رو میکردم!

    که خدا و خودم رو دربرابر تقدس مادرانه کوچیک میدونستم و خییییلی طول کشید پیداش کنم!

    هنوزم گاهی عذاب وژدان میاد سراغم که چرا جسارت کردم بهش و کوچیکش کردم تو ذهنم. ولی درست بود! واقعیت اینه که دربرابر خیلی از دستوراتش جرأت نافرمانی و سرپیچی نداشتم!

    و

    وقتی از چندجانب دیدگاهتو درست میکنی یه هو یه نتیجه عالی میده

    یعنی کوچیک کردن یک بُت توی ذهنمون هم به افزایش عزت نفس ربط داره هم به ایمانمون به خدا و بقیه تمرینها…

    دوره های شما مکمل همدیگه اند

    سلامتی رو که درست میکنی ثروت میاد ثروت رو که درست میکنی روابط خوب و احساس خوب میاد اونو که درست میکنی بقیه ش حل میشه ووو

    6_دیگه اینکه من با چندتا اتفاق عجیب تونستم به جایی برسم که هرزمان هرجای دنیا باشم بتونم سریع برم سرکار و پول نون همون روزمو جور بکنم (با کمک و لطف خدا)

    مثلا یکیش این بود که شب اول مهاجرتم از فرودگاه که اومدم تکسیم تاکسی بگیرم، پولامو زدن توی راه و نصفه شب تو تکسیم ول شده بودم با یک عالم ترس و اولین بارمم بود میومدم استانبول اینترنت و سیمکارتم نداشتم و حتی پول برای موندن جایی رو هم نداشتم… و فقط معجزه های خدا و ایمان بخدا حل کرد همه چی رو

    یعنی مهاجره بدون سرمایه و پول قبلی!

    و اینکه چطور امدادهای خدا به دادم رسید و از همون اول رفتم سرکار و گفتم به من روزمزد پول بدین و اینا… بعد شبا توی محل کارم میخوابیدم و کرایه نمیدادم تا چندماه…..

    خودش داستان مفصل و جالبیه (شاید بعدا براوت تعریف کنم)

    و اینکه ایمانم چقدر قوی تر شده که توی اوج سختی ها دلم گرمه به لطف خدا مطمئنم معجزه وجود داره

    پس مینویسم و درخواست میکنم و میسپارم بهش و حالمو خوب نگه میدارم با شکرگزاری و توجه به مثبت_جات

    7_… من خیلی ممنونم

    از خدا و از شما و از دوستانی که نتایجشون رو میگن و دل منو هم قویتر میکنن

    و این نوشتنها حتی اگه سخت باشه خوبیش اینه بعدا که برمیگردیم و میخونیمشون

    یاد راهی که پیموده شده میفتیم و میگیم

    آاااااا… پسر! عجب مسیر قشنگ و جالبی رو اومدم ها!

    پشت سرمونو که نگاه کنیم

    از تک تک قدمهایی که برداشتیم برای ادامه راه پیش رومون میتونیم چیزی یادبگیریم و یادمون بیاد اون موقع ها چیکارا کردیم که همه. چی خوب پیش رفت و چیکارا نکردیم که همه چی چپه شد یه هو

    و بازم مرسسسی خداجون

    و استادگرامی ما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: