نکته مهم:
این قسمت فقط در قالب فایل صوتی تهیه شده است.
مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- اولین و بزرگترین نتیجه، آرامش ذهنی است؛
- جهان مادی هر روز از همه لحاظ غنی تر می شود؛
- تمرکز بر فراوانی های اطرافت، “باور به فراوانی” را در ذهن شما پرورش می دهد؛
- شما با نگران بودن درباره دیگران، به آنها کمک نمی کنی، اما قطعاً به خودت ضربه می زنی؛
- شناسایی چند شرک مخفی؛
منابع بیشتر:
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 44 | ساختن باور فراوانی19MB21 دقیقه
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام دارم به استاد عزیزم🔶، خانم شایسته مهربون🌺 و یه سلام به اعضای خانوادهام از جمله آقا سعید عزیز🔶
خدا رو صد هزار مرتبه شکر، چقدر آقا سعید قشنگ صحبت کرد توی این فایل.
چقدر از اون قسمت که آقا سعید گفتن: من دیگه ضامن کسی نمیشم، لذت بردم، چقدر آگاهی کسب کردم. من یادم میاد که دلسوزی میکردم برای دوستام، مثلا یه بار یکی از دوستام گفت که هشتاد هزار تومن داری بهم بدی و کلی صغرا، کبرا چید، که این مشکل رو دارم، این بیماری رو دارم، این بدبختی رو دارم، منم دلم سوخت و صد هزار تومن بهش دادم، وقتی هم که برای گرفتم اون قرض رفتم تا حضوری بهش بگم، خانمهایی که توی کوچه بودن بدون اینکه من حرفی از طلبکاری بزنم گفتن: بدهکاری داره بهت که آمدی درب خونهاش؟ اینجا فهمیدم که این بابا ذهنش فقیره که همسایههاش هم اینقدر طلبکار دیدن که منی که سراغش رو میگیرم میگن حتما طلبکاره! خلاصه اون پول رو هم بهم پس نداد و من الان فهمیدم که نمیتونم با پول دادن به کسی که ذهنش فقیره تغییری در وضع زندگیش ایجاد کنم.
من از این اتفاق درس نگرفتم و یه بار یکی دیگه از دوستام گفت میشه یه پولی بهم قرض بدی، من ازدواج کردم و بشدت نیازمند پولم و یک ماهه بهت پس میدم. من هم چون میخواستم توی این زمینه ایمانم رو نشون بدم (درک درستی نداشتم از این موضوع) آمدم و بیشتر از مبلغ قبلی رو به دوستم دادم و وقتی بعد از چند ماه سراغ دوستم و اون قرضی که بهش داده بودم رو گرفتم گفت من فلان مشکل رو دارم، مریض شدم، بدهکارم و نمیتونم قرضتون رو بدم. حالا علاوه بر اینکه من پول رو داده بودم، کلی هم با خانوادهام صحبت میکردم که این پسر خوبیه و قرضم رو پس میده و مثل ماجرای قبلی نمیشه و تازه بعد از اینکه پولم بهم برنگشت، همش ناراحت بودم و ماجرا رو با خودم مرور میکردم و انرژیم هدر میرفت، همش به این موضوع برمیگرده که سختم بود “نه” بگم، این هم برمیگرده به عزت نفس پایین من و اینکه دلسوزی میکردم و میخواستم تغییری در زندگی اون افراد بوجود بیارم و باصطلاح کار خیر انجام بدم. من یاد گرفتم که این نشتی انرژی رو با این باور که من تاثیری بر زندگی دیگران ندارم و بنابراین به هیچ کس نه قرض میدم و نه ضامن کسی میشم، ببندم. فقط برای خودم، برای رضای خداوند به بقیه کمک میکنم و سعی میکنم درگیر کلمات نشم.
مورد دیگه اینکه خیلی برام جالب بود که سعید عزیز به خانمش گفت: “خانم قشنگم، موجودی خاصی توی حسابمون نیست و ما الان مهمون خداییم.” هم تحسین میکنم رابطه زیبای سعید عزیز و خانمش رو و هم تحسین میکنم باور زیبایی رو که در خودش ساخته. نتیجه این باور این بوده که سعید و خانمشون بدون هزینه سفر میکنن و توی بهترین هتل اقامت میکنن و بهترین غذا رو استفاده میکنن. خدایا شکرت. خدایا صدهزار مرتبه شکرت.
مورد دیگه باورسازی و اشاره به باور فراوانی بود، سعید عزیز وقتی گوجه و خیار و فلفل رو باز کرد، که هرکدوم از ما میتونیم به این شیوهها بصورت کاملا طبیعی باورسازی کنیم، باور اینکه هرچیزی توی این دنیا آمده که بیشتر و بیشتر بشه رو برای خودش ساخته. مثال استاد که توی آمریکا سفر میکنن و تابلوهای “الان استخدام میکنیم” رو میبینن و این باور رو میسازن که اون شرکت برنامه گسترش نیرو داره، حتما کارش گرفته که داره استخدام میکنه و برای هرکسی کار هست و همه چیز داره بیشتر و بیشتر میشه، شرایط هر روز داره بهتر میشه. یا اون مثال استاد که توی ده شون یه زمانی یه نفر بوده که تلوزیون داشته و همه ده جمع میشدن و سریال اشین نگاه میکردن، کسی یخچال نداشته، موبایل نداشته، امکاناتی نبوده، وقتی الان رو با اون موقع مقایسه میکنیم میبینیم که چقدر توی دورافتادهترین روستاها، ما یخچال و تلوزیون و بخاری و وسایل زندگی میبینیم، حتی استاد چند کافینت توی ده شون دیده. اجازه بدید خودم هم مثالهایی پیدا کنم در تایید این موضوع: الان چقدر ارتباطات راحتتر شده، من از پدر و مادرم شنیدم که در زمان مادربزرگم، مثلا یه نفر از شیراز تماس میگرفته خونه همسایه ما توی بهبهان، میگفته با مادربزرگم کار داره، امروزه ما با کسیکه خارج از کشوره تماس تصویری و صوتی میگیریم خدا رو شکر. زمان قدیم یه نفر میخواست حمام کنه میرفت حمام عمومی🛁، اما الان توی همه خونهها سرویس بهداشتی و حمام هست. زمان قدیم که خیلیها اصلا سواد خوندن و نوشتن نداشتن، دارم زمان پدربزرگ و مادربزرگم رو میگم، الان میبینیم چقدر مدرسه و دانشگاه درست شده، چقدر دکتر و مهندس هست، چقدر افراد تحصیلات بالا دارن، اصلا زمان قدیم اسم و فامیل و شناسنامه نبوده، بعد که شناسنامه درست شده یه نفر باغ داشته، فامیلش مثلا میشده باغدار، یه نفر توی کار شیشه بوده مثلا میشده شیشه ساز. حالا میبینیم اصلا شناسنامه و کارت ملی و گواهینامه درست شده و حتی هوشمند شدن. امروزه کلی شغل جدید درست شده، کسب و کارها اینترنتی شدن و… اگر اینها نشاندهنده فراوانی جهان نیست، نشاندهنده اینکه فرصتهای جهان هر روز داره بیشتر و بیشتر میشه و خدا داره پاسخ میده به خواستههای انسانها و هر بار سطح رفاه و آسایش افراد داره بیشتر میشه، اگر نشاندهنده این موضوع نیست، پس چیه؟
یه نکته دیگه درباره اینکه آقا سعید گفتن من این باور رو ساختم که برای نزدیکانت هم وقت بگذار، وگرنه باید وقت بذاری. اون خندهها و شادیهای آقا سعید در بازیهای فوتبال تحسینبرانگیزه. تحسین میکنم دیدگاه زیبای آقا سعید عزیز رو. خدایا شکرت😍 آقا سعید میگفت: اون بچهها آمده بودن که فقط بازی کنن و ببرن، اما من خودم آمدم و یه تیم تشکیل دادم و باز همون خندهها و شادیها رو پیاده کردم. 📌استاد شما به من یاد دادین که خالق زندگیم باشم، شما به من یاد دادین که من هر تصویری رو ببینم میتونم بهش برسم، میتونم بسازمش.📌 مهم اینه که آدم حالش خوب باشه، حال خوب همون فرکانس سپاسگزاری از خداونده، همون رها بودنه، همون زندگی در لحظه هست. آقا من دارم لذت میبرن، حالا توی بازی گل هم بخورم، حالا شرایط به ظاهر بد بشه، هر چیزی اتفاق بیوفته خیری درش هست، چی میشه مگه؟ من میخوام بهم خوش بگذره.
آقا سعید گفتن: چند ساله که تلوزیون نگاه نمیکنیم، فقط برنامههایی رو میبینیم که کنترلش دست خودمون باشه 🎁❤️
خدایا شکرت🙏. از آقا سعید و همه دوستان ممنونم.🌼
امیدوارم همه دوستان در پناه خدای مهربان همیشه شاد🌺، سلامت🌹، ثروتمند🌻 و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید🔸