نکته مهم:
این قسمت فقط در قالب فایل صوتی تهیه شده است.
مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- اولین و بزرگترین نتیجه، آرامش ذهنی است؛
- جهان مادی هر روز از همه لحاظ غنی تر می شود؛
- تمرکز بر فراوانی های اطرافت، “باور به فراوانی” را در ذهن شما پرورش می دهد؛
- شما با نگران بودن درباره دیگران، به آنها کمک نمی کنی، اما قطعاً به خودت ضربه می زنی؛
- شناسایی چند شرک مخفی؛
منابع بیشتر:
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 44 | ساختن باور فراوانی19MB21 دقیقه
سلام خدمت اساتید عزیزم
سلام به دوستان خوبم
استاد عزیزم، خانم شایسته عزیزم این فایل رو امروز برای من گذاشته بودین…… چقدر نشونه داشت برام…. خدایا شکرت ………
من دیروز صبح یادم رفته بود فایل نشانه ام رو رفرش کنم و حدود ساعت 3-4 بعد ازظهر بود که یادم اومد و نشستم فایل رو دیدم و اتفاقا چقدر نشونه توی اون فایل هم برام بود، اما الان میخوام درمورد این فایل بگم…. دیروز، اون لحظه که یادم اومد امروز فایل نشانه رو رفرش نکردم، برای یه لحظه توی ذهنم گذشت که: حیف شد که یادم رفت …. چون فردا صبح (یعنی امروز)، میخواستم برم توی کافه بشینم و اونجا فایل نشانه فردام رو رفرش کنم و صبح رو با فایل نشانه جدیدم شروع کنم. چون چند دفعه بود که اینکارو میکردم و خیلی حس خوبی بهم میداد و بقیه روز رو خیلی باانرژی میگذرونم. اما حالا چون دارم ساعت 3 این فایل رو میبینم، تا صبح فردا 24 ساعت نمیگذشت ازش که دوباره فایل جدید برام بیاد. خلاصه برای یه لحظه این مکالمه از ذهن من گذشت و بعد گفتم خوب اشکال نداره فردا دوباره همین فایل رو نگاه میکنم و متن و کامنتاشو میخونم…..
امروز صبح، توی کافه همین طور طبق عادت سایت رو باز کردم که یه دفعه دیدم «فایل روز شمار تحول زندگی من» رو آپدیت کردید و واقعا چقدر خداوند سریع الجوابه…. به قول فلورانس اسکاول شین: «قبل از اینکه بخوانید، پاسخ میدهم».
خدایا شکرت….
حتی اینو به زبون نیوردم ولی حقیقتا خداوند به بندگانش آگاهه….
+ نشانه بعدی که توی این فایل برای من بود، صحبتهای آقا سعید در مورد فراوانی بود…….چقدرررررررررر مثال جالبی زدن درمورد تکثیر میوه ها…………. چقدر رشد و گسترش و فراوان شدنه همه چیز در جهان رو قشنگ به من فهموند…..
جالبه که چند روز بود متوجه یه سری رفتارها توی خودم شده بودم که همش این گفتگو توی ذهنم مرور میشد که: انگار من باید روی باور فراوانیم کار کنم. و همش داشتم فکر میکردم باید توی یه کامنتی راجع بهش بنویسم و برای خود آینده ام یه ردِپا بزارم…..
دلیلی هم که متوجه این موضوع شدم، از روی نحوه استفاده ام از یه سری چیزهای ساده و پیش پا افتاده مثل دستمال کاغذی و کبریت و اینجور چیزها بود که احساس میکردم دلم نمیخواد زیاد استفاده کنم!
مثلا به جای دستمال کاغذی، از حوله استفاده میکردم. نه به خاطر اینکه حوله رو بیشتر دوست داشتم، به این دلیل که توی اعماق ذهنم حس میکردم این یه چیزیه که خشک میشه، و میشه چندین بار ازش استفاده کرد، ولی دستمال یه چیز مصرفیه و با یه بار استفاده تموم میشه…. یادمه خانم شایسته هم دقیقا همین مثال دستمال کاغذی رو توی یکی از صفحات سایت برای متن یکی از فایل ها عنوان کرده بود و اتفاقا این چند روز همش یادم به اون نوشته میوفتاد ولی یادم نبود مربوط به کدوم فایل بود.
حالا امروز خداوند، هم از زبان آقا سعید و هم با توضیحات استاد، مهر تاییدی زد به اون چیزی که توی ذهنم بود. ان شا الله که با هدایت خداوند بتونم باور فراوانی رو بیشتر و بیشتر در خودم تقویت کنم و هزاران بار سپاسگزار خداوند هستم برای آگاهی های امروز ….
+ یه نکته خیلی جالب دیگه در مورد این فایل این بود که منی که همزمان با گوش دادن این فایل توی کافه اشک توی چشمام جمع شده بود و سعی میکردم که خودم رو کنترل کنم که اشکم جاری نشه، یادم اومد که من این فایل رو قبلا تا نصفه شنیده بودم ولی ازش خوشم نیومده بود و فایل رو بستم و دیگه بقیه فایل رو گوش ندادم. ولی امروز اونقدر من رو منقلب کرد که نمیتونستم جلوی اشکهام رو بگیرم و بعد با ذوق نشستم براش کامنت بنویسم. پس من حالا در مدار دریافت این آگاهی ها قرار گرفتم….. خیلی خوشحالم و خدا رو شکر میکنم که هدایتم کرد به شنیدن این آگاهی ها….
+ نشانه بعدی که توی این فایل برای من وجود داشت درمورد باورسازی بود…..ماجرا اینه که من چند وقت پیش یه کامنتی توی سایت (یا شاید توی کانال تلگرام استاد) خوندم که متاسفانه یادم نیست کامنت کی بود. فقط اینو یادمه که نویسنده اش یه آقا بود ولی دلم میخواد از صمیم قلب ازشون تشکر کنم که چه تلنگر خوبی برای من بود….. برداشتی که ازش توی ذهن من مونده اینه که:
«این همه که داریم میگیم باورسازی، باورسازی،…… من چیکار کردم برای باورسازی؟ منی که این همه وقته توی این سایت هستم چیکار کردم برای باورسازی؟
و اینجور ادامه داده بود که :
«تا حالا چند تا باور با صدای خودم ضبط کردم و گذاشتم توی گوشم تکرار بشه؟ و تازه انتظار هم دارم که نتایج عوض بشه؟» …….
یادمه اون لحظه ای که کامنت رو خوندم، به قول خانم شایسته، انگار یه چیزی توی گوشتم زنگ خورد و چندین بار بعدش این جملات توی ذهنم تکرار شد….
چند وقت بعد از خوندن اون کامنت بود که منم شروع کردم به ضبط کردن چندتا عبارت تاکیدی برای خودم، و گاهی که پیاده روی میرفتم یا مشغول کارهای روتینم بودم میزاشتم برام تکرار بشن……
اوایل، اینجور بود که وقتی بهشون گوش میدادم فقط بهم قوت قلب میدادن. اما الان چند وقته که یه اتفاقایی داره برام میوفته که درواقع در تایید اون جملات هستن….یعنی این چند روز چند تا اتفاق افتاده که بعد از رخدادشون، یکی از اون جملات توی ذهنم مرور شده و احساس میکنم دارن تحقق پیدا میکنن…….
خلاصه این چند روز هر بار که چنین اتفاقاتی میوفتاد، پیش خودم میگفتم که کاش یه کامنت درمورد این موضوع بنویسم و از اون دوستی که نمیدونم کی بود، تشکر کنم که اون روز اون کلمات رو تایپ کرد و من با خوندش، انجام این کار رو شروع کردم….
خدایا شکرت…….
+ نشانه عالی بعدی این فایل برام این بود که، من چند وقت هست که شروع کردم دوره 12 قدم رو از اول ببینم و هر جلسه رو نتبردای میکنم و تمرینش رو انجام میدم. چند روز پیش کامنت جلسه 1 قدم 4 رو نوشتم و دیروز داشتم فکر میکردم که فردا دفترم رو هم ببرم همراهم کافه و جلسه 2 قدم 4 رو شروع کنم……… توی فایل آقا سعید دقیقا به همین فایل اشاره کرد و از همین فایل مثال زد که یه نشونه بزرگ بود برای من که مسیرت درسته….. ادامه بده…..
خدایا شکرت
هزاران بار شکرت
به خاطر این نشونه ها بود که حس کردم این فایل رو برای من گذاشتین
ممنونم ازتون
هزاران بار ممنونم، در آغوش میگرمتون و از همینجا میبوسمتون….
بریم سراغ آگاهی های این فایل:
+ اگر میخوای خدا رو برای خودت نگه داری، اینجوری فکر نکن که آدما رو برای خودت نگه داری…..
چه آگاهی نابی و چه نگاه توحیدی توی این جمله هست….. ان شاالله که خدا همه مارو هدایت کنه از غیر خودش بی نیاز بشیم و فقط روی خودش حساب کنیم و به خودش توکل کنیم….. گفتن این جملات توی حرف ساده و قشنگه، اما باید ببینیم که توی عمل چند مرده حلاجیم و در عمل چقدر میتونیم این حس رو داشته باشیم…. که اگر اینجور باشیم، چقدر آرامش زندگیمون بیشتر میشه ….. حتی فکرش هم به آدم حس خوبی میده………
+ آگاهی بعدی اینه که: ممکنه خیلی از ما قبلا نمیدونستیم، اینه که باورها ساختنی هستن و میشه باورهای قدیمیمون رو با باورهای جدیدی که خودمون آگاهانه انتخاب میکنیم، جایگزین کنیم.
هر چیزی که توی این دنیا اومده، اومده که بیشتر بشه… چقدر این جمله خوبه….. چقدررررر مثالی که آقا سعید براش آورد ملموسه، و چقدر برای ذهنم راحت پذیرفته شد این مثال….. حس میکنم تیکه های یه پازل رو داره توی ذهنم کنار هم میچینه……
آقا سعید: «باور اینکه نعمت و ثروت هرروز داره بیشتر میشه رو، قبولوندم به خودم….
شروع کردم به باور سازی
به این باور رسیدم که ما آدما هممون وقت داریم…… چه اونی که میگه سرم شلوغه، چه اونی که میگه که سرم شلوغ نیست»….
ممنونم آقا سعید…. خدا میدونه این فایل تاحالا روشنی بخش راهِ چند نفر دیگه بوده و این اون باقیات صالحاتیه که خدا نصیب زندگیتون کرده….
+ چقدر داستان سفرتون خوب بود آقا سعید….
الان مهمون خداییم…..
ما از الان دیگه مهمون خداییم……
چقدر خوبه این طرز فکر ……
چه توکلی توی این دیدگاه هست……
ممنون که به ما هم یادش دادین….
اتفاقا منم حدود یکی دو ماه پیش یه سفری داشتم که بخش زیادی از هزینه های اصلی سفر رو، دستی از دستان خداوند پرداخت کرد و حالا که احتمال داره که دوباره سفر دیگه ای درپیش داشته باشم، مدتیه که این خواسته در من شکل گرفته و توی ذهنم مرور میشه که خدایا من رو از غیر خودت بی نیاز کن و هزینه های سفرم رو خودت برام پرداخت کن…..
پس حالا این جمله رو به درخواستم اضافه میکنم که «من میخوام توی این سفر مهمون خداوند باشم»……
آقاسعید من از همون لحظات اولی که داشتم فایل رو گوش میدادم بدنم مور مور شد و داشتم باخودم فکر میکردم که توی کامنتم اینو بنویسم یا نه؟! تا اینکه خودتون هم توی دقیقه 6 گفتین…
+ آقا سعید:تو هر تصویری رو که ببینی، میتونی خلقش کنی…
استاد شما به من یاد دادی که خالق باشم….خالق تصویرهای زندگیم باشم….
توضیحات استاد:
+ همونجوری که یه گوجه اینقدرررر بذر توشه برای گسترش بیشتر، همینجوری هم زندگی ما هر روز داره بهتر و بهتر میشه، و اصلا جهان مادی هیچ محدودیتی توش نیست. و هرروز بزرگتر و وسیعتر و ثروتمندتر و غنیتر میشه.
و آدم میتونه همین باورها رو بیاد به همین شکل، خیلی ساده، توی زندگیش ببینه …..
ببینه که آقا جهان چقدر داره گسترش پیدا میکنه…..حالا توی زمینه های مختلف: شما مثلا شهرهاتون رو میبینید که چقدر دارن بزرگتر میشن…… یا مثلا امکاناتی که الان در شهرها و روستاهای دور افتاده هم هست، اصلا قابل مقایسه با قبل نیست، و خیلی خیلی بیشتر شده….. از انواع یخچال و تلویزیون و بخاری و هزاران وسیله دیگه که قبلا اصلا نبود ولی الان هست….
اینا اون چیزایی که آدم باید بگه به خودش که: آقا اوضاع داره هر روز بهتر میشه… هر روز داره نعمتها در دسترس افراد بیشتری قرار میگیره….درکل، جهان داره به سمت ثروت و نعمت بیشتری میره….درسته خواسته های انسانها هم داره بزرگتر و بیشتر میشه، ولی جهان هم به همون نسبت داره پاسخ میده.
و این مثال گوجه و خیار، خیلی مثال خوبیه برای باور سازی، که توی هر زمینه ای، چقدر نعمتها بیشتره، چقدر فرصتها بیشتره…. چقدر فراوانی توی دنیا هست….
هرچقدر که آدم اینا رو باور کنه، هدایت میشه…..
پس باید تمرکزتون روی چنین چیزهایی باشه، مخصوصا باور فراوانی، مخصوصا درمورد باور فراوانی، باید بیشتر روی باور فراوانی کار کنید که قلباً باور کنید، قلباً باور کنید….
مثلا برای تقویت کردن باورهای مرتبط برای فراوانی فرصتهای کاری، با دیدن و تایید کردن این همه آگهی هایی که برای استخدام نیروی کار در جاهای مختلف میبینیم….ضمن اینکه باور فراوانیه نعمت هم در دل اون نهفته است. چون اون شرکتی که آگهی استخدام داده، به این معناست که کارش گرفته و درآمد داره و کسب و کارش روبه رشده و میخواد کارش رو گسترش بده که نیاز به نیروی بیشتری داره…. و این تابلو و اطلاعیه ها نشون میده که آقا کار هست…. برای هر کسی که کار بخواد، کار هست. و الان جوری شده که توی 99 درصد پلازاهای آمریکا، شما تابلوهای تقاضای نیروی کار رو میبینید…
پس وقتی اینارو میبینیم باید به خودمون بگیم:
«ببین معلومه که چقدر داره کار خوب پیش میره و شرکتها دارن درآمد کسب میکنن و دنبال نیروی کارن. و چقدر کار زیاده برای افراد مختلف».
+ موضوع بعدی بحث ضامن شدن و امثالهم هست:
ما باید از اساس این موضوع رو درک کنیم که:
ما نمیتوانیم فردِ دیگه ای رو خوشبخت کنیم.
این ناتوانی رو، باید بتونیم درک کنیم، تا به خوشبختی برسیم….. تا به رهایی برسیم.
یه بار دیگه تکرار میکنم:
هیچ کدوم از ما، به اندازه پشیزی، به اندازه سر سوزن، نمیتوانیم فرد دیگری رو خوشبخت یا بدبخت کنیم.
برای بعضی ما اینطوره که باید سالها، درمورد این موضوع، روی خودمون کار کنیم ولی بازم احساساتی میشیم…. بازم فراموشش میکنیم. ولی باید هر روز اینو به خودمون بگیم….
اگر اینو به خودمون بگیم، عملا پول قرض دادن، ضامن شدن، دلسوزی کردن برای دیگران، به این نیت که من زندگی اون رو بهبود میبخشم و شرایط اون رو تغییر میدم، دیگه معنی نداره.
[استاد اعتراف میکنم که همین دیشب داشتم به این موضوع فکر میکردم که چقدر خوب میشه که توی شرایط مالیم اونقدر رشد کنم که بتونم به فلانی (یکی از عزیزانم) کمک کنم…..]
پس باید این موضوع بره توی وجودمون که: «من نمیتونم زندگی فردِ دیگه ای رو تغییر بدم»، بنابراین من ضامن کسی نمیشم…
اصلا ما برای چی ضامن میشیم؟
توی حالت خوبش: برای اینکه فکر میکنیم میتونیم به طرف کمک کنیم.
توی حالت بدش: ما ضامن میشیم برای اینکه، به قول برادر آقا سعید، بتونیم طرف رو نگه داریم. که این حالت شرک آلودشه….
که هردو حالت، غلطه… هردو نگاه، غلطه….
و اگر ما از این 2 نگاه بیایم بیرون، دیگه خودمون رو توی این شرایط قرار نمیدیم… و وقتی که شما توی شرایط خوب روحی قرار میگیرید، وقتی که روی باورهات کار میکنی، و وقتی دغدغه های ذهنی ناشی از طبعات این کار رو از زندگیت حذف میکنی، و سعی میکنی که به اصول خودت پایبند بمونی و وقتی که آدم توی مسیر درست قرار میگیره و درواقع انرژی ذهنش رو رو توی جاهای بیهوده هدر نمیده، و جلوی این این نشتی انرژی رو میگیره،
اونوقت، ثروت ساز میشه…
اونوقت شرایط مالیش، به لطف الله، هی بهتر و بهتر میشه…
اون موقع، دیگه بحث ضامن شدن نیست… اگر دوست داشت، به هرکی که دوست داشت، کمک میکنه، برای رضای خداوند. تموم شد و رفت…. و دیگه ذهنمون با فکر کردن به اینکه حالا طرف وامش رو پرداخت میکنه یا نه و مسائل دیگه، مشغول نمیشه. بجاش میگه:
الان شرایطی هست که دارم، و میتونم، و به خاطر خودم، و به خاطر اینکه وقتی میبخشم، اوضاع خودم بهتر میشه، میبخشم. فارغ از اینکه اون فرد میخواد با این پول چه کاری انجام بده…. من کاری به اون قسمتش ندارم. اون قسمتش مربوط به خودشه…..
من الان دوست دارم که این کارو بکنم….
این ترکیب جادوییه…..
این ترکیب جادوییه و باید سعی کنیم با تکامل به این مرحله برسیم. یعنی بیایم ذهنمون رو از روی دلسوزی کردن برای دیگران، یا نشتی انرژی داشتن برای دیگران برداریم و بزاریمش روی خودمون و برنامه خودمون. تا به لطف الله (مثل استاد)، خداوند اونقدر بهمون نعمت و ثروت بده که از سرریز اونها، بتونیم به کسایی که دوست داریم کمک کنیم. اونمبا این نگاه که داریم به خودمون کمک میکنیم.
ولی این اتفاق زمانی میفته که درگیرش نباشیم، و نگرانش نباشیم، یا اینکه نباید منتظر باشیم که اون طرف برامون کاری بکنه و اونم برامون جبران کنه…..
(یاد این آیات سوره لیل افتادم:
الَّذِی یُؤْتِی مَالَهُ یَتَزَکَّىٰ
همان که مال خود را مىدهد پاک شود،
وَمَا لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَهٍ تُجْزَىٰ
و هیچ کس را به قصد پاداشیافتن نعمت نمىبخشد،
إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَىٰ
جز خواستن رضاى پروردگارش که بسى برتر است.
وَلَسَوْفَ یَرْضَىٰ
و البته خشنود خواهد گردید.)
یا اینکه اصلا خودمون به اون پوله نیاز پیدا کنیم….. بجاش، توی شرایط بهتر، اون کار انجام میشه.
کی اون شرایط بهتر بوجود میان؟
موقعی که تو بتونی آرامش داشته باشی….
موقعی که بتونی روی خودت سرمایه گذاری کنی….
موقعی که نشتی انرژی نداشته باشی….
موقعی که بتونی روی باورهات کار کنی…
کی میتونی اینکارا رو بکنی؟
موقعی که نگران بقیه نباشی…
حالا این بقیه میتونه هر کسی باشه…. یعنی شما با نگران بودن درمورد خونواده و عزیزان و دوستانتون، نمیتونید به اونها کمک کنید… حتی با ضامن شدن هم نمیتونید به اونها کمک کنید. یعنی برای یه آدمی که ذهنیت فقیری داره، هر چقدر هم که از لحاظ مالی بهش کمک کنید با این نیت که وضعش بهتر بشه، امکان نداره شرایطش بهتر بشه. امکان نداره شرایطش بهتر بشه….
وقتی به این درک برسید که: «آقا کسی که توی مدار درست نباشه، فارغ از اینکه شما چکار میکنی، شرایط اون فرد درست نمیشه…. شرایطش درست نمیشه….»
اگر اینو درک کنیم، خیلی باعث میشه که به جای اینکه تمرکزمون رو بذاریم روی دیگران و بخوایم زندگی دیگران رو بهتر کنیم، که خیلی اوقات این کار رو به خاطر کمبود توجه انجام میدیم، و درواقع میخوایم یه کاری کنیم که مردم بهمون احترام بزارن و درمورد ما حرفهای خوب بزنن یا پشت سر ما، مارو ستایش کنن و از این صحبتها…..بنابراین میایم از خودمون میکَنیم و میدیم به دیگران، که بقیه در مورد ما به به و چه چه کنن یا اینکه مارو دوست داشته باشن یا به خاطر این کارها به ما احترام بزارن یا اینکه مثلا به خاطر این رفتارها، بیشتر خریدار حرف ما باشن و با این کار، اون کمبودهایی که توی شخصیت خودمون داریم رو جبران کنیم…
یعنی اگر ریز بشیم توی رفتارهای خودمون و دیگرانی که چنین رفتارهایی دارن، میبینیم که خیلی از افراد، نه به خاطر اینکه میخوان در راه خدا اینکارو بکنن، بلکه به این دلیل دارن این کارو میکنن که وقتی حرفی شد، بقیه یه جورایی بله قربان گوی اون باشن و بهش چشم بگن و بهش بگن: «هرچی شما بگی و اصلا شما بگو ما چیکار کنیم؟» و اون از اینکار لذت میبره که همه سراپا گوشن که به حرف این بابا گوش کنن فقط به این دلیل که طرف داره یه کمک مالی به اعضای خانواده یا فک و فامیل میکنه.
و بینهایت مثال میشه زد از اینکه این کمکه، واقعا کمک نیست و درواقع برای پر کردن خلا های شخصیتیه افراده….
حالا اگر بریم این خلاها رو درست کنیم و پرشون کنیم و دیگه بریم سراغ خودمون، اونوقت وقتیکه توی مسیر درست قرار بگیریم، اونقدر نعمت و ثروت میاد که از سرریزش، از مازادش، به هرکسی که دوست داریم میدیم….
تازه اونم برای اینکه خداوند به ما نعمت بیشتری بده، نه برای اینکه زندگی اونا رو بهتر کنیم.
استاد عزیزم
خانم شایسته عزیز
آقا سعید
ممنونم ازتون