گفتگو با دوستان 44 | ساختن باور فراوانی - صفحه 5

205 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رضا ملتفت گفته:
    مدت عضویت: 1980 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام دارم به استاد عزیزم🔶، خانم شایسته مهربون🌺 و یه سلام به اعضای خانواده‌ام از جمله آقا سعید عزیز🔶

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر، چقدر آقا سعید قشنگ صحبت کرد توی این فایل.

    چقدر از اون قسمت که آقا سعید گفتن: من دیگه ضامن کسی نمیشم، لذت بردم، چقدر آگاهی کسب کردم. من یادم میاد که دلسوزی میکردم برای دوستام، مثلا یه بار یکی از دوستام گفت که هشتاد هزار تومن داری بهم بدی و کلی صغرا، کبرا چید، که این مشکل رو دارم، این بیماری رو دارم، این بدبختی رو دارم، منم دلم سوخت و صد هزار تومن بهش دادم، وقتی هم که برای گرفتم اون قرض رفتم تا حضوری بهش بگم، خانمهایی که توی کوچه بودن بدون اینکه من حرفی از طلبکاری بزنم گفتن: بدهکاری داره بهت که آمدی درب خونه‌اش؟ اینجا فهمیدم که این بابا ذهنش فقیره که همسایه‌هاش هم اینقدر طلبکار دیدن که منی که سراغش رو میگیرم میگن حتما طلبکاره! خلاصه اون پول رو هم بهم پس نداد و من الان فهمیدم که نمی‌تونم با پول دادن به کسی که ذهنش فقیره تغییری در وضع زندگیش ایجاد کنم.

    من از این اتفاق درس نگرفتم و یه بار یکی دیگه از دوستام گفت می‌شه یه پولی بهم قرض بدی، من ازدواج کردم و بشدت نیازمند پولم و یک ماهه بهت پس میدم. من هم چون میخواستم توی این زمینه ایمانم رو نشون بدم (درک درستی نداشتم از این موضوع) آمدم و بیشتر از مبلغ قبلی رو به دوستم دادم و وقتی بعد از چند ماه سراغ دوستم و اون قرضی که بهش داده بودم رو گرفتم گفت من فلان مشکل رو دارم، مریض شدم، بدهکارم و نمیتونم قرضتون رو بدم. حالا علاوه بر اینکه من پول رو داده بودم، کلی هم با خانواده‌ام صحبت می‌کردم که این پسر خوبیه و قرضم رو پس میده و مثل ماجرای قبلی نمیشه و تازه بعد از اینکه پولم بهم برنگشت، همش ناراحت بودم و ماجرا رو با خودم مرور میکردم و انرژیم هدر میرفت، همش به این موضوع برمیگرده که سختم بود “نه” بگم، این هم برمیگرده به عزت نفس پایین من و اینکه دلسوزی میکردم و میخواستم تغییری در زندگی اون افراد بوجود بیارم و باصطلاح کار خیر انجام بدم. من یاد گرفتم که این نشتی انرژی رو با این باور که من تاثیری بر زندگی دیگران ندارم و بنابراین به هیچ کس نه قرض میدم و نه ضامن کسی میشم، ببندم. فقط برای خودم، برای رضای خداوند به بقیه کمک میکنم و سعی میکنم درگیر کلمات نشم.

    مورد دیگه اینکه خیلی برام جالب بود که سعید عزیز به خانمش گفت: “خانم قشنگم، موجودی خاصی توی حسابمون نیست و ما الان مهمون خداییم.” هم تحسین میکنم رابطه زیبای سعید عزیز و خانمش رو و هم تحسین میکنم باور زیبایی رو که در خودش ساخته. نتیجه این باور این بوده که سعید و خانمشون بدون هزینه سفر میکنن و توی بهترین هتل اقامت میکنن و بهترین غذا رو استفاده میکنن. خدایا شکرت. خدایا صدهزار مرتبه شکرت.

    مورد دیگه باورسازی و اشاره به باور فراوانی بود، سعید عزیز وقتی گوجه و خیار و فلفل رو باز کرد، که هرکدوم از ما میتونیم به این شیوه‌ها بصورت کاملا طبیعی باورسازی کنیم، باور اینکه هرچیزی توی این دنیا آمده که بیشتر و بیشتر بشه رو برای خودش ساخته. مثال استاد که توی آمریکا سفر میکنن و تابلوهای “الان استخدام میکنیم” رو میبینن و این باور رو میسازن که اون شرکت برنامه گسترش نیرو داره، حتما کارش گرفته که داره استخدام میکنه و برای هرکسی کار هست و همه چیز داره بیشتر و بیشتر میشه، شرایط هر روز داره بهتر میشه. یا اون مثال استاد که توی ده شون یه زمانی یه نفر بوده که تلوزیون داشته و همه ده جمع میشدن و سریال اشین نگاه میکردن، کسی یخچال نداشته، موبایل نداشته، امکاناتی نبوده، وقتی الان رو با اون موقع مقایسه میکنیم می‌بینیم که چقدر توی دورافتاده‌ترین روستاها، ما یخچال و تلوزیون و بخاری و وسایل زندگی می‌بینیم، حتی استاد چند کافی‌نت توی ده شون دیده. اجازه بدید خودم هم مثال‌هایی پیدا کنم در تایید این موضوع: الان چقدر ارتباطات راحت‌تر شده، من از پدر و مادرم شنیدم که در زمان مادربزرگم، مثلا یه نفر از شیراز تماس می‌گرفته خونه همسایه ما توی بهبهان، می‌گفته با مادربزرگم کار داره، امروزه ما با کسیکه خارج از کشوره تماس تصویری و صوتی میگیریم خدا رو شکر. زمان قدیم یه نفر میخواست حمام کنه میرفت حمام عمومی🛁، اما الان توی همه خونه‌ها سرویس بهداشتی و حمام هست. زمان قدیم که خیلی‌ها اصلا سواد خوندن و نوشتن نداشتن، دارم زمان پدربزرگ و مادربزرگم رو میگم، الان می‌بینیم چقدر مدرسه و دانشگاه درست شده، چقدر دکتر و مهندس هست، چقدر افراد تحصیلات بالا دارن، اصلا زمان قدیم اسم و فامیل و شناسنامه نبوده، بعد که شناسنامه درست شده یه نفر باغ داشته، فامیلش مثلا می‌شده باغدار، یه نفر توی کار شیشه بوده مثلا میشده شیشه ساز. حالا می‌بینیم اصلا شناسنامه و کارت ملی و گواهینامه درست شده و حتی هوشمند شدن. امروزه کلی شغل جدید درست شده، کسب و کارها اینترنتی شدن و… اگر اینها نشان‌دهنده فراوانی جهان نیست، نشان‌دهنده اینکه فرصت‌های جهان هر روز داره بیشتر و بیشتر میشه و خدا داره پاسخ میده به خواسته‌های انسانها و هر بار سطح رفاه و آسایش افراد داره بیشتر میشه، اگر نشان‌دهنده این موضوع نیست، پس چیه؟

    یه نکته دیگه درباره اینکه آقا سعید گفتن من این باور رو ساختم که برای نزدیکانت هم وقت بگذار، وگرنه باید وقت بذاری. اون خنده‌ها و شادی‌های آقا سعید در بازی‌های فوتبال تحسین‌برانگیزه. تحسین میکنم دیدگاه زیبای آقا سعید عزیز رو. خدایا شکرت😍 آقا سعید میگفت: اون بچه‌ها آمده بودن که فقط بازی کنن و ببرن، اما من خودم آمدم و یه تیم تشکیل دادم و باز همون خنده‌ها و شادی‌ها رو پیاده کردم. 📌استاد شما به من یاد دادین که خالق زندگیم باشم، شما به من یاد دادین که من هر تصویری رو ببینم میتونم بهش برسم، میتونم بسازمش.📌 مهم اینه که آدم حالش خوب باشه، حال خوب همون فرکانس سپاسگزاری از خداونده، همون رها بودنه، همون زندگی در لحظه هست. آقا من دارم لذت میبرن، حالا توی بازی گل هم بخورم، حالا شرایط به ظاهر بد بشه، هر چیزی اتفاق بیوفته خیری درش هست، چی میشه مگه؟ من میخوام بهم خوش بگذره.

    آقا سعید گفتن: چند ساله که تلوزیون نگاه نمی‌کنیم، فقط برنامه‌هایی رو می‌بینیم که کنترلش دست خودمون باشه 🎁❤️

    خدایا شکرت🙏. از آقا سعید و همه دوستان ممنونم.🌼

    امیدوارم همه دوستان در پناه خدای مهربان همیشه شاد🌺، سلامت🌹، ثروتمند🌻 و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید🔸

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2158 روز

    به نام الله

    من شانزده ساله ازدواج کردم و در این چند سال همش به فکر همسرم بودم ماشین بخره موتورش رو بفروشه و اگر روی خودم این مدت کار کرده بودم الان به درجات بالاتر رسیده بودم ولی الان تعهد می دم فقط به فکر خودم باشم و روی خودم کار کنم .. از کارش که من چقدر کمکش کردم که دستگاه بخره البته خداوند به من این عنایت رو داشته که همسرم آدم پاکو خوبیه ولی میشه بهترش کرد زندگی رو منظورم از خوب و پاک بودن بعنی بی چشم و رو نیست هوای منو داره منو دوست داره و این هم از لطف های الله مهربانم هسش

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    موگه محمدزاده گفته:
    مدت عضویت: 3408 روز

    سلام و صد سلام به استاد عزیزم و دوستان نازنینم

    استاد یک اتفاق خیلی جالب برای من افتاد

    من دیشب داشتم جلسه پنجم از قدم ششم را نگاه میکردم که در مورد باورسازی بود

    وقتی که باورهایم را در دفترم نوشتم میخواستم در همان قسمت قدم ششم دیدگاهم را بنویسم که خوابم برد!

    و الان که فایل صوتی گفتگو با دوستان قسمت ۴۴ را گوش دادم دیدم که چه جالب! موضوع باز هم درباره باورسازی است.

    استاد عزیزم اول اینکه دلم میخواد یک شکرگزاری درست و حسابی از خدا داشته باشم، سعید عزیز و خیلی از دوستان که با شما مکالمه را شروع میکنند بسیار خوشحال هستند که میتوانند با شما صحبت کنند و خب واقعا هم جای بسی ذوق و شوق دارند چون این دوستان از وقتی به خانواده عباس منش پیوستند که شما دیگه کلاس حضوری نداشتید و فقط دوره هاتون از طریق سایت به فروش میرسید.

    الان داشتم با خودم فکر میکردم من چه سعادتی داشتم که کلاس های حضوری شما را شرکت کردم

    دست در دست دوستانم و شما در تالار تفاهم دعا میکردیم، فریاد میزدیم از خوشحالی و شکرگزاری میکردیم

    و چقدر من خوشبختم که با شما و دوستانم چند بار تور رفتیم از جنگل های زیبای شمال بگیر تاااااا کویر های زیبای مرکز ایران، از این بابت بسیار خدا را شاکرم و خوشحالی در کنار شما بودن در گذشته هیچ وقت برای من عادی نخواهد شد و همیشه سپاسگزار خدا خواهم بود.

    و امید دارم که به طور حتم و صد در صد باز هم در کنار شما و مریم جان شایسته و دوستان عزیزم جمع خواهیم شد و دعا و سپاسگزاری خواهیم کرد.

    و اما باور بسیار قدرتمند من در زندگی، استاد من با تمام وجودم به این باور ایمان دارم که خدا گر ز حکمت ببند دری ز رحمت گشاید در بهتری.

    واقعا در بهتری نه در دیگری

    توی ۱۰ سال اخیر خدا بارها و بارها به من نشان داده که چیزی را با تمام وجودم دوست دارم بنا به دلیلی که من نمیدونم و فقط خدا میداند، به من نمیدهد و چند وقت بعد چیزی را به من میدهد که بسیار بهتر از خواسته ی خودم است.

    مثلا درست ۱۱ سال قبل و بعد از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه خیلی دنبال کار گشتم، حتی راضی بودم در شرکت های خیلی کوچک مشغول به کار بشم ولی نشد که نشد، و بعد از چند ماه در یک ارگان دولتی با موقعیت شلغی خوب استخدام شدم

    یا مثال دیگری که الان در ذهنم اومد، تقریبا همان ۱۰ سال پیش من با تمام وجودم میخواستم با یکی از همکارانم ازدواج کنم، یعنی انقدر من انرژی به کائنات فرستادم که نگووووو!!!! هر شب تجسم هر شب در دفترم که مینوشتم تا اتفاق بیوفتد و هر کاری که به ذهنم میرسید انجام دادم ولی نشد که نشد! و یک روز انقدر اشک ریختم و از خدای خودم خواستم که خودش کمکم کنه، الان که دارم اینجا براتون مینویسم واقعا خنده م میگیره!!!

    چرا این همه من به موضوعی اصرار داشتم که اصلا الان به نظرم مهم نبود!

    من به خدا و مسیر او اعتماد کردم چون او از اون بالا داشت همه چیز را میدید و خدا کسی را وارد زندگی من کرد که از هر لحاظ خیلی بهتر بود، از نظر فکری از هر نظر که فکرش را بکنید و مهم تر از همه این که علیرضا همسرم الان با من هم هدف است و با اینکه هیچ وقت کلاس های شما را شرکت را نکرده ولی در رفتار و گفتارش میبینم که به صورت ناخودآگاه داره از قوانین استفاده میکنه

    به طور مثال دیروز ما میخواستیم با یک شرکت مهاجرتی قرارداد ببندیم که وکیل، کارهای مهاجرت ما به کانادا را انجام دهد ولی تا رفتیم پای قرارداد بنا به دلایلی جور نشد، همسرم اومد پیشم و گفت مگه خودت نمیگفتی باید صبور بود وهمه چیز را سپرد به خدا و از چیزهایی که داریم شکرگزاری کنیم، بهم گفت نگاه کن ما دوتایی شغل هایی خوبی داریم، درآمد خوبی داریم، خونه داریم ماشین داریم که خیلی ها آرزوی اینها را دارند و داریم تلاش میکنیم برای زندگی بهتر پس صبور باش، همه چیز درست میشه

    دیروز برای یکی دو ساعت حالم گرفته بود ولی بعدشم به خودم اومدم و یاد صحبت های شما افتادم استاد عزیزم

    که در مورد مهاجرت گفتید با وکیل به نتیجه نرسیدید ولی بعدش به شیوه ی خیلی ساده تر و بهتر به بهتریم کشور دنیا هدایت شدید

    من هر روز و هر ساعت و هر لحظه دارم به خودم میگم وقتی داری مسیر درست را در زندگی میری که همه چیز خیلی راحت و آسان انجام شود و مرتبا با خودم تکرار میکنم که از بهترین و راحت ترین راه مهاجرت خواهم کرد

    و البته وقتی به گذشته خودم نگاه میکنم میبینم خدا هر وقت چیزی را که خیلی و با تمام وجود میخواستم بهم نداد ولی بعدش خیلییییییی بهترش را بهم داد

    پس با ایمان سکوت میکنم و منتظر نمایش زیبای خداوند در زندگی ام هستم و مطمئنم زیباترین سکانس زندگی ام را خواهم دید.

    و تا اون موقع از نعمت ها و زیبایی هایی که در اطرافم هستند لذت میبرم، مثل سلامتی، خانواده ام، شغل ام، همکاران خوبم و کلی نعمت و ثروت دیگر

    استاد عزیزم، مریم جان مهربان و دوستان عزیزم، منتظر خبرهای خوبم باشید

    عاشقتوووووونم

    در پناه الله یکتا شاد و پیروز و سلامت و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  4. -
    سعید صفرزاده گفته:
    مدت عضویت: 2192 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم خانوم کسی که وقتی میبینمش یاد مریم میرزاخانی میوفتم کسی که چسبیده بود به اصل زندگی مثل شما وسلامی گرم به همگی دوستای خوبم

    من سعید هستم تو این فایل با استاد عزیزم صحبت میکردم

    چقدر این لحظه برام شیرین و دوست داشتنی بود شنیدن صدای استادم وقتی بهم گفت عزیزم و آرامش و گرمی صداشون فوق العاده بود امیدوارم تک تکتون بتونید این حس خوب رو تجربه کنید

    یاد یه جمله افتادم وقتی شاگرد آماده باشه استاد از راه میرسه این استاد میتونه هر کسی یا چیزی باشه وقتی تو آگاهانه داری به زندگی نگاه میکنی و یکی از اون استادها استاد استادان استاد عباس منش با اون لبخند خدا گونش

    دلم میخواد شاگرد حرف گوش نکن بشم اونجا که استاد میگه اونایی که حرف زدن دستشون رو نبرن بالا و ساعت ها حرف بزنم از آگاهی ها از تغییرات فوق العاده ای که تو زندگیم دارم تجربه میکنم و این گپ زدن با استاد واسم

    تونست مثل همون نشونه پارکینگ تو طبقات پایین کنار آسانسور واسه خریدن خونه تمپا باشه

    چقدر این زندگی و خدایی که خدمت میکنه به ما اما خدمتگذارمون نیست زیبا و دلنشینه

    یه روزی که آگاهی خیار و گوجه بذری که تو دلشون هست و اومدن برای بیشتر شدن اومد تو ذهنم گفتم خدایا دلم میخواد این موضوع رو استادم تو فایل ها در موردش با بچه ها صحبت کنه

    و خدایی که سریع العجابه یه کاری کرد خودم بیاد تو این سایت فوق العاده و در موردش حرف بزنم

    ازتون ممنونم از همه بچه ها بابت کامنت های بی نظرشون از خدای وهابم ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    سمیرا گفته:
    مدت عضویت: 1678 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عباسمنش مهربان و خانم شایسته عزیز و همه ی دوستان خوبم در این سایت عالی

    من دوهفته ای بود تصمیم به مسافرت داشتم و باز منصرف میشدم نمی‌دونستم واقعا باید چکار کنم. دوشب پیش با خودم گفتم برم تو سایت نشانه پیدا کنم ببینم چی میشه .اومدم دیدم گفتگو با دوستان قسمت ۴۴اومده و سریع گوش دادم و خیلی حرفهای آقا سعید برام دلنشین بود و گفتن که بدون برنامه ریزی تصمیم به مسافرت گرفتن و خدا هم هدایتشون کرده؛ منم همون جا به خودم گفتم یکبارم که شده بدون آمادگی قبلی به مسافرت برو با توکل به خدا… به همسرم گفتم بیا فردا مسافرت بریم. اونم قبول کرد و من وسایلم رو آخرشب بود جمع کردم وصبح زود با دوتا بچه کوچکمون حرکت کردیم. من که همیشه از یک هفته قبل برنامه ریزی میکردم و از قبل کارهای مسافرت انجام میدادم . ایندفعه خیلی راحت و آسون بود و چون همه چیز رو به خدا سپردم آسونتر راحتتر و زودتر از همیشه به مقصد رسیدیم و خیلی با آرامش ذهن و خیال بودم .

    آقا سعید از طرف خدا بهم گفتن با صحبت هاشون شک نکن برو مسافرت منم به حرفاش در لحظه گوش دادم

    خیلی صحبتهاشون زیبا و الهی بود خداروشکر میکنم بخاطر اینکه همه چیز سرموقع انجام میشه به راحتی هدایت میشیم و وقتی از خدا میخایم نشونه بده خیلی زود نشونه ها رو. میبینیم

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    الآنم از این مسافران بی نهایت راضی هستم و احساس خوبی دارم و لذت میبرم

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    شهناز شیخی گفته:
    مدت عضویت: 1464 روز

    سلام استادعزیزم

    خدایا شکرت ،شکرت برای این همه فراوانی نعمت.

    خدای من چقدر دوست عزیز برای فراوانی بااین مثال زیبا که از گوجه وخیارونارگیل و… زدید،عالی وبی نظیربود.

    وای خدای من! استاد جان چقدر

    درموردخوشبخت کردن دیگران ،بیان رساوزییایی کردین ، بیشتر ما هااین فکر مخرب را داریم که بتونیم درخوشبخت کردن دیگران دخیل باشیم وخیلی خوشحالم که به این آگاهی رسیدم.

    فکر نمی‌کردم اینقدر وام گرفتن وقرض دادن انسان را به فقیر شدن بیشترسوق میدهد.

    من همیشه یکی از آرزوهایم ویکی ازرویاهایم که در بیشتر مواقع درذهنم ودرقلیم به آن فکرمیکنم رسیدن به شرایطی است که بتوانم از لحاظ مالی به اطرافیان ومردم عادی کمک و مساعدت داشته باشم البته همانطور که شما گفتید بدون چشم داشتی.

    درنظرم هست که در آینده نه چندان دور بتوانم مرکزی راه اندازی کنم که به افراد نیازمند کمک کنم، البته نه اینکه بهشون وام یاپول قرض بدم ،بلکه

    مرکزی داشته باشم که درآن همه کارهای خدمات ازقبیل (خیاطی ، آشپزی، سالن زیبایی بسته بندی موادغذای، دکوراسیون منزل، و…)درآن باشد،که افراد خود درآن مشغول به کار شوند هم به خود هم به دیگران کمک کنند.

    با آگاهی هایی شمایهم دادید، متوجه شدم که ازمازاد ثروت وپولم میتوانم ببخشم‌.

    استاد ودوست عزیز آقا سعید متشکرم از صحبتهای اثربخشتون.❤️🤗❤️❤️🤗❤️❤️🤗❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    حسام صادقی گفته:
    مدت عضویت: 1894 روز

    به نام مهربان ترین مهربانان

    خوشحالم هدایت شدم و به ندای درونی گوش دادم و در روز تولدم با شنیدن صدای دوستان و استاد باز به خودم یادآوری کردم مهم نیست تا الان کجا بودی و چیکار کردی همون لحظه ایی که تصمیم میگیری روی ورودی های ذهن کنترل داشته باشی جهان با نشانه ها .با اتفاقات بهت نشون میده که در مسیر درستی هستی.

    به نظر من تمام نکات توجه به فراوانی و تمرکز آگاهانه به روند تکاملی جهان در صحبت های سعید جان یک طرف اون توحید و ایمان عملی به خداوند در اون لحظه که گفت دیگه مهمون خداییم و بدون دلهره و نگرانی و نجوای شیطان بدون پول رفت نون بگیره یک طرف.

    این همون نقطه طلاییه رشده .این همون توحید در عملی هست که باید مثل استاد بشه انجام داد و رسید و دید که خداوند چجوری دست ادمو میگیره فارغ از زمان و مکان و شرایط.این لحظه هست که به قول استاد نجوای شیطان بخار میشه محو میشه لحظه ایی که آدم خودش رو در آغوش خدا رها کنه و همه چی رو عملی بسپره بخدا

    امیدوارم تک تک ما بتونیم بیاییم همینجا و از نتیجه توحید عملی با استاد صحبت کنیم و نشون بدیم درسمون رو خوب یاد گرفتیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    لیلا هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1851 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته ی مهربانم

    این گفتگو با اقا سعید و صحبتهاش با استاد انقدر زیبا بود ک مجبورم کرد ک کامنت بزارم و بگم ک وقتی اقا سعید در مورد اون قسمت ک برادرشون گفته بودن یکی دونفرو برای خودت نگه دار و جواب و باور زیبایی ک ساخته بودن برای خودشون انقدر قشنگ بود ک من اونجا یاد ایه ی ۳۶ سوره زمر افتادم ک خداوند میفرماید: ایا خدا برای بندگانش کافی نیست؟! !!

    اگر ما ادما فقط همین ۱ ایه رو بتونیم درک کنیم و بفهنیمش، بنظرم قدم بزرگی تو باور توحیدی مون برداشتیم

    خیلی جالبه ک این چند روز از خدای خودم خاستم تا کمکم کنه تا باور فراوانی م رو قدرت بدم بهش و قوی ش کنم و اینو از فایلای قبل همین گفتگوها با دوستان از خود استاد عزیز شنیدم ک گفتن اگر فقط و فقط ما روی باور فراوانی مون بتونیم درست کار کنیم؛ همین ۱ باور ب تنهایی دریایی از نعمت و ثروت وارد زندگی مون میشه و ب خودم گفتم ی مدت طولانی مبخام فقط رو این باور کار کنم و از خدا خاستم تا نشونم بده، راهنمایی م کنه تا باورم قوی بشه و خیلی جالبه ک با این فایل روبرو شدم و صحبت اقا سعید و اون مثال زیبای گوجه فرنگی و خیار و موز رو زدن

    چقدرررررر قشنگ ووزیبا بود و چقدر خداوند قشنگ راهنمایی مون میکنه و مسیرهارو نشونمون میده. جالبه باز ک صبح امروز باز ب طور اتفاقی تلویزیون برای بچه ها روشن بود و ۱برنامه ای داشت از ادویه ها صحبت میکرد و میگفت ک همین ادویه ها ک امروز در خونه ی همه ی ما هست و خیلی عادی و بدیهی و ارزان هست در زمان قدیم قیمت خیییلی بالایی داشته و دعوا بوده سرش و مثال زد ک ۱کیلو ادویه در قدیم قیمتش ب انداره ی ی کیسه جواهر بوده و اصلا بعضی اوقات دعوا و کشت و کشتار میشده. چون ارزش دارویی داشته در زمان قدیم ووبرای همین ارزشمند بوده و کشور انگلیس بخاطر ارزش دارویی ادویه ها لشکر کشی میکنن و. .‌. . . .

    و وقتی کم کم داروی شیمیایی میاد تو بازار ارزش ادویه کم میشه و کم کم میاد توواشپزخانه مردم و ب عنوان مزه ووطعم بهتر تووغذاها استفاده میشه.

    بعد من ب خودم گفتم ؛ ببین پس ما نسبت ب قدیم چقدر ثروتمندتر شدیم، فقط ودفقط بخاطر این ادویه ک الان تو خونه های همه هست ولی قدیم ارزشش اندازه جواهر بوده و دعوا بوده سرش

    چقدر خدا قشنگ هدایتم کرد ب باور فراوانی

    چقدر خدا بی نهایت راه داره برای هدایت ما

    برای چیزی ک ما ازش میخایم

    و چ زیبا نشونمون میده

    خدارو شکررررر

    اینجا بود ک گفتم ببین استاد همیشه میگه ک خدا ب شیوه های خیلی معممولی و ساده و طبیعی با ما حرف میزنه و هدایتمون میکنه و الان هم این فایل رو نشونم داد و صحبتهای قشنگ اقا سعید در مورد گوجه فرنگی و خبارو. . . . .

    استاد عزیز از خدا خیلی سپاسگزارم برای وجود شما برای اون تیکه از صحبتی ک گفتید اگر فقط روی باور فراوانی کار کنیم ، همین ۱ باور ب تتهایی دریای ثروت و نعمت رو باز مبکنه برامون، نمیدونید چقدرررر ارامش دارم. فقط تو همین ۲روز ک دارم کار میکنم روی همین باورم چقدر خودم از درون احساس میکنم ک بهتر شدم و حسش میکنم ک چقدر این باور قدرتمنده.

    شما برای من پیام اور بودید

    همیشه بخاطر باورهای اشتباهی ک درباره خدا گفته شده بود بهم و ترسی ک از خدا داشتم و ساخته بودن برام منو زده کرده بود

    همیشه پیش خودم ب خدای خودم میگفتم : خدایا کمکم کن من میخام تورو ی جور دیگه بشناسم؛ من خدای این کسایی رو ک از بچگی بهم گفتن رو دوس ندارم

    خدایا ی مدل دیگه و از راه دیگه خودتو بهم نشون بده

    و خداوند از اونجایی ک از رگ گردن بهمون نزدیکتره شمارو نشونم داد

    خدای واقعی رو؛ توحید واقعی رو از شما شناختم.

    منی ک از خدا و قران بیزار بودم و فقط قران رو زمان مجالس ترحیم بگوشم میرسید و باز ترسم بیشتر و تنفرم بیشتر میشد ؛ با اموزشهای شما و راهی ک نشونم دادین الان ب کسی تبدیل شدم ک هر روز تفسیر قران رو گوش میدم و لذت میبرم و هر روز نزدیکتر میشم ب خدای مهربونم. هر روز بیشتر ب این نتیجه میرسم ک چقدر این قران هدایتگره. چقدر ارزشمنده. چقدر ب درد تک تک لحطه هامون میخوره

    در کل ممنونم از شما و همیشه یکی از سپاسگزاری هام وجود شماست

    حتی شما سپاسگزاری رو یاد دادین بهم

    ک چطور باید از ی گنجشگی ک پشت پنجره جیک جیک میکنه لذتدبرد و سپاسگزار بود

    💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕

    موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    سحر صفری گفته:
    مدت عضویت: 1386 روز

    ینے انقدر تو صداے شما آرامش ھست استادجان کہ تو ھرشرایطے باشم گوش دادن فایلاتون بہ طرز شگفت انگیزے حال منو خوب میکنہ خدایاااااااااشکرت بخاطر وجود استادعباس منش عزیز..بخاطر تموم آگاھے کہ از زبان ایشون بہ ما منتقل میکنے..خدایاشکرت بخاطر ھدایت لحظہ بہ لحظت❤😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    محمد دارابی گفته:
    مدت عضویت: 1555 روز

    و اینکه در بحث کمک کردن به دیگران و اون حس دلسوزی برای کمک پس مسله انفاق که در قرآن هست چی میشه؟ و اصلا معنی واقعی و شرایط انفاق و ذکات و اینا چیه؟ در بحث کمک به دیگران واقعا سردرگمم ، یک زمانی فکر میکردم کاملا همین درسته الان میبینم نه این شاید بدترین راه باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: