گفتگو با دوستان 45 | رابطه "تمرکز" و "عشق و علاقه"

سلام

در مورد آرامش که هر چی بگویم کم است؛ واقعا به آرامش رسیدم چنان آرامشی درمن است که وقتی اتفاقی می افته همه دارن خودکشی و داد و هوار می زنن من واقعا آرام هستم آرام آرام یک چیزی یک حرفی یک نجوایی در درونم هست که اصلا نمی گذارد که من ناآرام باشم من حالم خوبه خوبه خدایا شکرت

همه چیز در حرکت است برای من البته؛ حرکت کنم یک کاری کنم بالاخره جوابی هم می آید که البته از اول بوده من جوابش را میفهمم همیشه یاد این جمله هستم از تو حرکت از من برکت

واقعا کاری که با عشق و لذت باشه اصلا وقت و زمان را نمی فهمی یعنی من وقتی ورزش می کنم اصلا نمی فهمم کجا هستم چه مدت است دارم ورزش می کنم و نمی دانم چطوری بگم عاشق این کارم عاشق این کار

هر وقت روی قوانین کار کنیم و این جزئی از ناخودآگاه ما بشه همیشه هم در حال نتیجه گرفتن هستیم. * در این مورد برای خودم قانون 100 مرتبه گذاشتم می گویم که باید یک کاری را عملی 100 مرتبه انجامش بدهم بعد می توانم کمترش کنم باید پشت هم 100 مرتبه انجام بدم

به زبان ساده خودم تمرکز برایم به این معنی است که شش دانگ حواسم فقط به خودم باشه *

یعنی ایلان ماسک را می بینم اصلا کوف و یکون میشوم دو سه روز پیش بود که 4 نفر را برای تحقیق فرستادند فضا. چقدر لحظه پرتاب موشک به فضا هیجانی بود یعنی نگاه می کردم می گفتم خدایا الان من توی آن جا بودم چه حسی داشتم خدایا شکرت

دیروز فضا نوردها که در فضا هستند را عکسشان را دیدم وای چه لذتی داره آدمی مهار و رها در فضا حسش فوق العاده است احساس کردم که در فضا هستم بعد گفتم چقدر نگرانی و ناراحتی برایم بی معنا میشه وقتی از آن بالا زمین را می بینم.

من می گویم تنها راه پیشرفت حرکت در دل کارهاست و رفتن در دل ناشناخته هاست یعنی همش تجربه است تجربه و عمل کردن

برای اینکه اعتماد به نفسم را حفظ کنم هر چند روز یکبار تمام موفقیتهایم را می نشینم می نویسم و جالبه چیزایی به یادم می آید که دیگران حیرت میکنند که تو چطوری این را یادته و خیلی هم لذت بخشه

تشکر استاد عباس منش عزیز برای وقتی که برای تهیه این فایل و گفتگو میگذارید لذت بردم

همیشه در پناه خدای یکتا شاد باشید

سلام

دقیقا دیروز حرفهای ایلان ماسک را گوش میکردم گفت من تمام هدفم و وقتم وبیشتر پولم را دارم می زارم پروژه بعدیم . گفت اصلا کاری و هدفی جز این اصلا ندارم

چشمهایش را نگاه میکردم چنان جدیتی در آن بود که فکر کنم همان موقع می توانست کوه را جابه جا کند.

موفق باشید