نکته مهم:
این قسمت فقط در قالب فایل صوتی تهیه شده است.
مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- می توانی کسب و کار خود را از اتاق خانه ات شروع کنی؛
- “قانون تمرکز”، نتیجه پیروی از این قانون؛ و ضربه های نادیده گرفتن این قانون؛
- نتیجه کار کردن روی ضعف های شخصیتی؛
- توهمی به نام “درآمد غیر فعال”؛
- “تمرکز پایدار”، حاصل عشق علاقه به آن موضوع است؛
- تنها راه پیشرفت، تجربه خواسته ها و گذر کردن از آنهاست؛
منابع بیشتر:
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 45 | رابطه "تمرکز" و "عشق و علاقه"40MB43 دقیقه
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام بر استاد عباس منش عزیزم
سلام بر خانوم شایسته مهربان
سلام بر همگی دوستان عزیزم
امروز روزم رو با گوش دادن به این فایل بسیار ارزشمند و بینظیر آغاز کردم و از خدای خودم ممنونم که منو به سمت این فایل هدایت کرد. استاد نمیدونم چی بگم! مطالب گفته شده از زبان دوستانمون سحر و سهیل عزیز و همینطور توضیحات تکمیل کننده و فوق العادتون بقدری تاثیر گذار بود که این فایل رو تبدیل کرد به یه محصول آموزشی! ابتدا جا داره تبریک بگم به دوست عزیزم سحر خانوم که اینقدر عالی و مسلط اومدن و از نتایجشون برامون گفتن چقدر ایمان مون رو به کارکرد قوانین بیشتر کرد چقدر تابو ها و باورهای از قبل پذیرفته شده رو تو ذهنمون شکوند! اینکه برای خانومها میشه حاملگی راحت و بی دردسری رو تجربه کنی اینکه میشه جنس کوچولوتو انتخاب کنی اینکه یه خانوم باردار نیاز نیس صبح تا شب تو خونه بگیره بخوابه یا هیچ فعالیت جسمانی خاصی نداشته باشه اینکه میتونی بچه دار باشی و مشغول بزرگ کردنش باشی و از اونطرف یه بیزنس پولساز رو شروع کنی و ….خلاصه کلی باور ارزشمند گرفتم از این فایل که چقدر بهمون کمک میکنه. موقعیکه بچه بودم خوب یادمه از مادرم و دیگر خانوما دور و برمون بارها این جملات رو میشنیدم که تا یه خانوم باردار رو میدیدن بهش تذکر میدادن مراقب باش خانوم! بار شیشه داری شما!! فقط فکر کنید لطفا که همین جمله که احتمالا همگیمون بارها شنیدیمش چقدر باور ترس و دلهره به یه زن باردار میده! یا اینکه همیشه به خانومای باردار غذای بیش از نیاز طبیعی و ظرفیت بدنشون رو تعارف میکردن و اصرار که باید بخوری! که بنظرم این موضوع نتیجه ای جز اضافه وزن های بیمورد بعد از دوران بارداری شون در پی نخواهد داشت. یا باور اینکه بارداری اندام خانومها رو بهم میریزه در حالیکه من کلی فیلم از مادرانی تو یوتیوپ دیدم که با ورزش و تغذیه درست اندامشون بهتر از حتا دوران قبل از بارداریشون بوده و …. در مورد سهیل عزیز و نتایجشونم همینطور اولا چقدر قانون تکامل رو دوستمون خوب و عالی بما توضیح دادن که همه چیز از جمله ساختن پول و ثروت یه رونده و یه شبه نمیتونی به درآمد میلیاردی تو ماه برسی! تغییر آرام آرام رخ میده نه یکدفعه! و درس بعدی که گرفتم ، موضوع بسیار مهم عشق و علاقس که اگر در جای درست خودت باشی دیگه بصورت اتوماتیک کارهاتو پیش میبری و انجامشون میدی با لذت …. با لذت نه با زور و اجبار و از روی استیصال و چاره نداشتن! چقدر مثالهای استاد عزیزم در مورد ایلان ماسک و خودشون بمن کمک کرد که این باور تقویت بشه که وقتی یه نفر در مسیر علاقه مندی خودش قرار میگیره صبح که چشماشو باز میکنه اولین فکری که بذهنش میاد انجام دادن کاری تو مسیر علاقشه بنظرم این خودش یه hint میتونه باشه واسه کسانیکه نمیدونن دقیقا به چه کاری علاقه دارن. اینجا دوست دارم مثالی رو از یکی از دوستانم براتون نقل کنم ایشون یه کارگاه صنعتی داره و یه کارآفرین بسیار موفقه در حوزه کاری خودش که از زیر زیر صفر کار رو شروع کرده! الگو بسیار مناسبیه و هدایت خداوند بود آشنایی من با ایشون خاطره جالبی رو برام نقل میکردن میگفتن یه سفارش بزرگ گرفته بودم و کارفرما ازم خواسته بود در زمان نسبتا کوتاهی کار رو تحویلش بدیم شرکتهای مشابه ما از قبول پروژه بدلیل کوتاه بودن زمان و فورس کارفرما به تحویل در زمان مقرر سر باز زده بودن و من از این موضوع اطلاع داشتم اما یه چیزی در وجودم بهم میگفت که ما میتونیم (همون باور و ایمان قلبی که شرط لازم برای شروع هر کاریه و بقول استاد عزیزم اگر با علاقه در اون حوزه همراه بشه جادو میکنه واقعا!! ) خلاصه کار رو گرفتیم و شروع کردیم در حین کار چند تا از نیروهاشون بدلایل و بهانه های مختلف از همکاری سر باز میزنن!! برام تعریف کردن اولش نگران شدم به مردم قول داده بودم ، اعتبارم آبروم همه چی وسط بود! هیچ تضمینی هم نبود که از قبل بدونم میتونم از پس اینکار بر بیایم ، ولی بعد با خودم گفتم حتما حکمتی داره ، خودم آستینها رو بالا زدم و گفتم مشغول بکار میشم بعد به همسرم گفتم عزیزم من ممکنه مدتی رو نتونم پیش شما و بچه ها باشم و تحویل پروژه در زمان مقرر برام خیلی مهمه و جالب اینکه همسرشون با عشق این موضوع رو قبول کردن! از اون به بعد شبها رو هم در کارگاه میخوابیدم! بعضا بعد از رفتن کارگرها تا دم دم های صبح ادامه میدادم و بعد تعریف میکنن که روزی در کارگاه در اثر یه حادثه پاشون میشکنه! به بیمارستان میبرنشون و پاشونو گچ میگیرن به خانوادشون اطلاع نمیدن و از همون بیمارستان دوباره راهی کارگاه میشن! کارگرها که عشق و علاقه ایشون و جدیتشون رو در کار مشاهده میکنن حاضر میشن در قبال دریافت مزد کمی بیشتر زمان بیشتری تو کارگاه بمونن و روی پروژه کار کنن. نهایتا این کار ظرف ۱ روز مونده به پایان زمان مقرر تحویل کارفرما میشه و خودشون تعریف میکنن به مسایل زیادی برخوردیم اما با توکل به خدا یکی یکی حلشون کردیم و بپیش رفتیم و شرکت و کارگاه آروم آروم رشد کرد و سفارشها پشت سرهم میومد! جوری که فرصت پاسخگوئی بهمشونو نداشتم! و ….. بعد از این پروژه بوده که روند کاریشون به کل تغییر میکنه و فراوانی و نعمت از در و دیوار بزندگیشون وارد میشه. خیلی این داستان برای خودم الهام بخشه و دوست داشتم با توجه به شنیدن توضیحات دوستان عزیزم و استاد مهربانم برای شما نقل کنم تا انشالله همگیمون بتونیم ازش درس بگیریم و یه تعهد دوباره بخودمون برای ادامه دادن این مسیر زیبا بدیم ، تعهدی که اگر بتونیم در اون ثابت قدم بمونیم و عمل کنیم درهای رحمت خداوند رو برومون خواهد گشود. سپاسگزارم استاد که مثه همیشه نکات طلائی و ارزشمند شما و سایر دوستان بینظیرم راه گشای من در زندگیست
برای همگی دوستان عزیزم بهترینها رو آرزو میکنم