گفتگو با دوستان 47 | خساست در خرج کانون توجه

نکته مهم:

این قسمت فقط در قالب فایل صوتی تهیه شده است.


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • آسان شدن چرخ زندگی؛
  • رزقی که خودش به دنبال شما می آید؛
  • حل معضل “حرف مردم”
  • شناخت نشتی های انرژی و استفاده سازنده از آنها؛
  • رابطه احساس لیاقت درونی با “مهم ندانستن حرف مردم”؛
  • آنچه برای خودت می پسندی، برای دیگران نیز بپسند؛
  • نگاه ملا نقطه ای به قوانین، فرد را از مسیر هماهنگ با قانون خارج می کند؛

منابع بیشتر

دوره احساس لیاقت


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 47 | خساست در خرج کانون توجه
    20MB
    22 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

151 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «آرزو دختر خدا» در این صفحه: 1
  1. -
    آرزو دختر خدا گفته:
    مدت عضویت: 1901 روز

    سلام نفیسه عزیزم

    این لحظه که دارم برات مینویسم خودمم نمیدونم چی میخام بنویسم فقط ی نفر درونم میگه بنویس خودش میاد که چی باید بنویسی …

    نفیسه الانی که دارم مینویسم اشک از چشمم سرازیزه

    چرا ؟ نمیدونم

    شاید اخلاص در نوشته ات

    شاید گفتنت از خدا

    شاید خوشحالی برای این مسیر و ارامش تو

    شاید از شوق داشتن و بودن و درک این حس

    نمیدونم چیه فقط اشک از چشمم سرازیره

    نفیس واقعا تغییر شخصیت قیمتش چنده

    باج ندادن نترسیدن قیمتش چنده

    وقتی پاتو رو زمینی میذاری که دیگه حس نمیکنی هر لحظه زیرت خالی میشه و تو به قعر زمین فرو میری

    این حس اطمینان / این حس امنیت قیمتش چنده ؟

    اینا رو کسی میگه که ته همه زیر پا خالی شدنا رو دیده چشیده لمس کرده و ترس تا عمق وجودش نشسته وسوسه های شیطان و ترسوندنش از کمبود و عدم امنیت تا خود جهنم بردتش

    و بعد خدایی که از راه رسید تو دل اون تاریکی وسط اون صحرا وسط اون حیوونهای وحشی برات فانوس انداخت

    خودمو میبینم پاهام زخمی شده بدنم درد میکنه قلبم عین گنجشک میزنه و الان بجایی رسیده به ی تخت نرم و سفید و تمیز

    بردنش حمام شستنش و اون گرد و غبار از روش پاک شده بهش ی نوشیدنی گرم دادن تا گلوش که صدای های های گریستن و زجه زدن گرفته باز شه و بره توی تختش بی صدا بخوابه

    عین ی بچه که به اغوش مادرش پناه برده

    داره زخم هاش خوب میشه

    چشماشو باز میکنه و دیگه از اون طوفان خبری نیست

    بیرون ی گرمای مطبوع هستش و یک منظره بسیار قشنگ و صاحبخونه ایی که از بیرون داره نگاهت میکنه و ی لبخند بسیار مهربان داره و با برق چشماش بهت میگه دیگه تموم شده دیگه رها نمیشی و خودم ی تنه مراقبتم و همه چی بهت میدم

    چی میخوای؟ چی میخای که من نداشته باشم ؟ هم قدرت عالم در دستمه و هم بسیار بسیار بهت مهربانم و بهت میدم تو فقط نترس با من باش نگران هیچی نباش

    اخ که چه خدایی دارم

    چه پدری دارم / پدری که از مادر بهم مهربانتره

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا ممنونم برای بودنت در زندگیم خدایا سپاسگزارم برای دادن خودت به من

    هدیه خدا برای این صبر و باور به بودنش فقط میتونه دادن خودش به بنده اش باشه

    و من اینو لمس کردم

    تو اون های های گریه کردنا

    تو اون زجه زدنا

    تو اون شش ماهی که شبانه روز مثل بارون بهار شر شر اشک میومد و ذره ایی از غم من کم نمیشد برای دو دقیقه هم سبک نمیشدم و خسته شدم گفتم خدایا علاجی بفرست دیگه نمیکشم و خدا بعد اون قلب منو با بندگان خوبش گره زد و بوسیله اونا مرحمی شد بر زخم های قلبم

    قیمت این حس آرامش و اطمینان چند

    قیمت چشمها و قلبی که خدا رو دیده چند

    چند پول میدی تا خدا رو ببینی

    قلبت این حس رو تجربه کنه

    چشمات عملا فرود خدا رو به زمین و شخصا در زندگی تو ببینه

    چند خرج میکنی؟

    اصلا آیا خریدنی هست

    اصلا میشه با پول مادی این احساس معنوی رو به وجود اورد و خرید ؟

    اصلا و ابدا

    این حس مال کسانیست که منتخب شدن

    تا درد بکشن و بفهمن که جز نیروی برتر کسی نمیتونه به دادشون برسه و از اون نقطه دریچه قلب باز میشه و نور الهی به قلب یخ زده میتابه و ارام ارام رگ و شریان های قلب به جریان می افتند و فقط خودت میفهمی که چه اتفاقی افتاده

    اگر اینا ثروت نیست پس چیه

    ایا خوشبختی خریدنیه ؟

    خیر تو هیچ مغازه ایی خوشبختی نمیفروشند

    اما امروز من خوشبختم تو خوشبختی برای داشتن و دیدن و لمس و درک این حس

    اگر همین امشب بخوابم و بیدار نشم تجربه همین حس مرا بس , که با توشه ایی پربار سفر بعدی رو آغاز میکنم

    خدایا شکرت … نفیس کامنت تو چشمانم رو بهاری کرد و خدا تک تک کلمات رو بهم گفت و برات نوشتم چه حس سبکبالی دارم …

    دوستتدارم خواهرم … اروزی بهترین ها برای تو نازنین … در پناه خدا به خودش میسپارمت .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: