گفتگو با دوستان 47 | خساست در خرج کانون توجه

نکته مهم:

این قسمت فقط در قالب فایل صوتی تهیه شده است.


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • آسان شدن چرخ زندگی؛
  • رزقی که خودش به دنبال شما می آید؛
  • حل معضل “حرف مردم”
  • شناخت نشتی های انرژی و استفاده سازنده از آنها؛
  • رابطه احساس لیاقت درونی با “مهم ندانستن حرف مردم”؛
  • آنچه برای خودت می پسندی، برای دیگران نیز بپسند؛
  • نگاه ملا نقطه ای به قوانین، فرد را از مسیر هماهنگ با قانون خارج می کند؛

منابع بیشتر

دوره احساس لیاقت


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 47 | خساست در خرج کانون توجه
    20MB
    22 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

151 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سیده مینا سیدپور» در این صفحه: 1
  1. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1578 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم..

    استاد جان این دوستداشتن خودمون همونطور که هستیم تا زمانیکه پراز احساس گناه باشیم هیچوقت هیچوقت برامون اتفاق نخواهد افتاد…

    کسیکه همش داره خودش رو سرزنش میکنه و به خودش به خاطر خطاها واشتباهاتش سرزنش میکنه، کسیکه از قهر خدا وعذاب خدا میترسه و اصلا شناختی از لطف ورحمت خداوند نداره، اصلا نمیدونه که نزد خداوند چی گناه حساب میشه و بخشیدنی نیست وبراش عذاب در نظرگرفته شده، کسیکه مدام تو گذشته سیر میکنه وحسرت میخوره و در حالت پشیمانی و سرزنش و غم هست، نمی تونه که خودش رو دوست داشته باشه، چون چیزی در وجودش ودر زندگیش نمی بینه که ارزشمند و مفید باشه …

    خودم با همین احساسات بد، با شما آشنا شده بودم برای همین به خوبی اینو میفهمم که از کجا دوستداشتن خودم همونطوری که هستم شروع شد، برای همین میدونم از کجا بود که تونستم عادت کنم بپذیرم که خودم رو با همین شکل وشمایل و قد وقیافه دوست داشته باشم….

    اول که من با شما واز طریق شما با مهربان خدایی آشنا شدم که همه خیر وخوشی بود ورحمت ومهربانی …

    اول توکلام شما این خدا رو پیدا کردم بعد توی زندگیتون، بعد با خوندن آیاتش وکلامش و بعد توی وجود خودم و توی زندگیم، خیالم از بابت خدا ومهربانیش و لطف ورحمتش که راحت شد، رفتم سراغ اینکه خب حالا برای جبران خطاها. اشتباهات ( گناهانم) نادانی ها ونااگاهیهام باید چیکار کنم؟؟؟

    باید عمل صالح انجام بدم…خب این یعنی چی؟

    باید اونقدر حواسم به خودم باشه انقدر هوشیار زندگی کنم که بدونم دارم به چی فکر میکنم که بعد اون فکره بشه گفتارم و رفتارم…

    نه مثل گذشته که یا کلا بدون فکر حرف میزدم و رفتار میکردم وتصمیمی میگرفتم یا اگرم فکر میکردم از عقل ناقص وپراز ناآگاهی خودم ویا کسایی بدتر از خودم مشورت وراهنمایی میگرفتم..

    اومدم گفتم حالا بذار با عقل ومنطق سیدحسین عباسمنش پیش برم…

    والبته تا حد زیادی هم تونستم و عمل کردم به اون چه که شما گفتید…

    خب کم کم بر اساس افکار درست تر گفتار ورفتار درستر، نتایجی هم که به بار میومد بهتر ودرستر بود، حداقل مثل گذشته به خودم ودیگران ثمرات افکار وگفتار ورفتارم آسیل نمی زد…

    هرچقدر حواسم رو دادم به خودم به اینکه ببینم چطور زندگی کنم بهتر وقشنگتره؟ بیشتر تونستم داشته هام ،توانایی هام ،استعدادهام رو ببینم و پرورششون بدم، برای اینکه یاد گرفته بودم هرچقدر من خوشبختر باشم و با حس خوشبختیم ثروت و موفقییت وعشق و سلامتی و روابط عالی و حس خوب و ارزشمندی خلق کنم خداهم ازم راضی تره و به گسترش جهانشم کمک کردم…

    وهرچقدر بیشتر ارزش خلق کردم حال دلم با خودم بهتر شد…

    دیگه کم کم از خودم خوشم می اومد، حس کردم خودم رو دوست دارم، حس کردم چقدر باارزشم، که خداوند انقدر عاشق منه وجهان رو مسخر من کرده وبهم اختیار داده تا زندگیمو اونطور که میخوام شکل بدم و چقدر خوبه که کمکم میکنه تو این مسیر راحتر و سریعتر رشد کنم وهرگز منو به حال خودم رها نکرده ونمیکنه..

    اصلا همینکه فهمیدم عاشقی به این بی همتایی دارماااااا، گفتم باید یه معشوق خوب باشم برای همچین عاشقی….

    اینجوری شد که هم باخودم وهم با خداوند وجهان به صلح رسیدم…

    ناگفته نماند که هنوز صد درصد با شکل وقیافه وقد و ظاهرم کنار نیومدم وهنوز گاهی باخودم میگم کاش 15 سانت 20 سانت قدبلندتربودم، کاش ….

    خب دیگه اونجوری نیست که مثل گذشته باشه این حس، زودی میاد ومیره…خصوصا وقتی به یاد میارم که من نقاشی دست خالقم هستم و همه چیز برای اینکه خواستنی باشم بهم عطاءکرده ونیازی نیست خود شکل گرفته وخلق شده ام رو با استانداردهای آدمها بسنجم…

    هر روزوهمیشه اینو باید به خودم یادآوری کنم که من موردپسند خالقم هستم وهرطور که باشه شکل وقیافه وقد و…دوستداشتنی هستم امااااا

    برای اینکه همیشه دوستداشتنی ومورد پسند باشم باید درونم زیبا باشه انقدر زیبا که به شکل عشق ومهربانی وامنیت وشادی مورد دلخواه هر ببینده وشنونده ای باشم ، کسی باشم که هرکسب با دیدنم یاد عشق ومهربانی وعظمت وزیبایی وبزرگی و لطف ورحمت خداوند بیفته….

    ان شالله که این چیزهایی که اینجا نوشتم هیچوقت از یادم نره و با به یادآوریشون بتونم همیشه باخودم ودیگران وجهان در صلح باشم..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: